eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
91 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
➖کاربرگ هفته بسیج کانال کودک و تربیت 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی ویرانگر 🇮🇷 با بازی جمشید هاشم پور 🇮🇷 اکشن ، هیجانی ، معمایی 🇮🇷 قسمت اول @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبا و به یاد ماندنی 🇮🇷 خداوند لک لک ها را دوست دارد 🇮🇷 قسمت ۹ 🔮 @amoomolla 👈 لطفا تبلیغ کننده کانال باشید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت چهارم 🌹 🍎 سمیه ، هم دانشگاه می خواند 🍎 و هم باشگاه کنگ فو می رفت . 🍎 او ، علاقه زیادی به ورزش داشت . 🍎 او در رشته کنگ فو ، مقام استانی آورده بود . 🍎 و در دانشگاه نیز ، 🍎 همیشه نمرات بالایی کسب می نمود . 🍎 در مقالات و مسابقات علمی نیز ، 🍎 مقام اول کسب کرده بود . 🍎 اما برای کسی مهم نبود که سمیه ، 🍎 قدرت بدنی یا قدرت عقلی و فکری دارد . 🍎 چون همه درگیر ظاهر و تیپ و زیبایی او ، 🍎 شده بودند . 🍎 هر وقت کنفرانس یا کارگاه علمی ، 🍎 در دانشگاه برگزار می شد ؛ 🍎 و او می بایست 🍎 مطالب علمی اش را ارائه نماید ، 🍎 اساتید و دانشجویان ، 🍎 محو زیبایی او می شدند . 🍎 و از دیدن زیبایی های او ، 🍎 چنان لذتی می بردند که به حرف های او ، 🍎 هیچ اهمیت و بهایی نمی دادند . 🍎 و این جریان ، او را بیشتر عصبی می کرد . 🍎 همیشه به خاطر این بی توجهی ها ، 🍎 به خاطر کم اهمیت جلوه دادن علم و عقل او 🍎 با اساتید و دانشجویان ، دعوا می کرد . 🍎 سمیه همیشه در این فکر بود 🍎 که چکار کند تا مردم ، 🍎 باطن و روح او را درک کنند 🍎 علم و عقل و فکر او را ببینند 👈 نه جنسیت زنانه او را ... 👈 نه زیبایی و اندام شهوت انگیز او را ... 🍎 تا اینکه یک روز ، 🍎 برای رفتن به دانشگاه ، از خانه بیرون آمد . 🍎 به ماشین ها اشاره کرد تا بایستند 🍎 یک پراید سفید برایش ایستاد 🍎 سمیه سوار ماشین شد و گفت : 🌸 لطفا دانشگاه شهید چمران بریم . 🍎 راننده ، از آینه جلو ، 🍎 نگاهی به سمیه انداخت و حرکت کرد . 🍎 سمیه احساس کرد که ماشین ، 🍎 دارد به مسیر دیگری می رود . 🍎 به خاطر همین به راننده گفت : 🌸 آقا دارید اشتباه میرید . 🌸 مسیر دانشگاه ، از اون طرف بود . 🍎 راننده گفت : 🔥 بله می دونم ؛ ولی اون راه مسدوده . 🍎 سمیه بدون اینکه بترسد ؛ 🍎 یا احساس خطر کند ؛ 🍎 ساکت نشست و چیزی نگفت . 🍎 بعد از مدتی متوجه شد 🍎 که خیلی از دانشگاه دور شدند . 🍎 اینجا بود که احساس خطر کرد 🍎 ولی باز هم چیزی نگفت 🍎 تا اینکه ماشین ، 🍎 به کوچه بن بست رسید . 🍎 سمیه عصبانی شد 🍎 و سر راننده داد زد و گفت : 🌸 مردیکه بی شعور ، 🌸 منو آوردی اینجا چکار ؟! 🍎 راننده ، روی خود را برگرداند ؛ 🍎 و چاقویی را به طرف سمیه گرفت . 🍎 و با لبخندی شیطانی گفت : 🔥 خشکله پیاده شو 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
🎨کاربرگ نقاشی اُنس با قران کانال کودک و تربیت 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
41.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال شب های برره 🇮🇷 کمدی ، طنز ، تخیلی 🇮🇷 قسمت دوم : اینجا برره است . @amoomolla
27.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای تندر 🇮🇷 قسمت ۳۵ 🔮 @amoomolla 👈 لطفا کانال ما رو معرفی کنید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای رعنا دختر دانا 🇮🇷 قسمت ۱۰ 🔮 @amoomolla 👈 همه با هم ، این کانال رو معرفی کنیم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت پنجم 🌹 🍎 سمیه با عصبانیت ، 🍎 به راننده نگاه می کرد . 🍎 و در حالی که به او زُل زده بود ، 🍎 آرام از ماشین پیاده شد . 🍎 راننده نیز ، در حالی که چاقو را ، 🍎 به سمت سمیه گرفته بود ، 🍎 آرام پیاده شد و به سمیه گفت : 🔥 برو طرف اون خونه 🍎 سمیه گفت : 🌷 اگه خواهرت جای من بود 🌷 چکار می کردی ؟! 🔥 راننده گفت : 🔥 خفه شو ، زِر نزن 🍎 سمیه گفت : 🌷 دوست داری مثل همین برخورد تو با من ، 🌷 مردان دیگه با ناموست داشته باشند ؟ 🌷 دوست داری کسی به خواهر و مادرت ، 🌷 به زنت به دخترت اهانت کنه ؟! 🌷 دوست داری کسی مزاحمشون بشه ؟ 🌷 یا بهشون تجاوز کنه ؟! 🍎 راننده ، عصبانی شد و گفت : 🔥 خفه شو کثافت ، ناموس من شرف داره 🔥 خواهر و مادر و زن من ، نجیب اند 🔥 اونا حیا دارن ، عفت دارن ، تو چی ؟! 🔥 تو با این تیپ و قیافت ، 🔥 فقط یه هرزه ای همین ... 🔥 حالا راه بیفت ببینم ... 🍎 سمیه گقت : 🌷 اگه واقعا مادرت نجیبه ، حیا داره ، شرف داره 🌷 پس تو چرا حرومزاده ای ؟! 🌷 مگه تو پسر همون مادر نیستی ؟! 🌷 مگه از شیر اون نخوردی ؟! ... 🍎 راننده عصبانی شد و حرف سمیه را قطع کرد 🍎 و با خشم گفت : گوش کن کثافت لعنتی 🔥 منم مثل مادرم پاک بودم 🔥 امثال توی بی شرف ، منو به این روز انداختن 🔥 حالا برو سمت اون خونه و حرف نزن 🍎 سمیه ، دستانش را بالا گرفت 🍎 روی خود را از راننده برگرداند . 🍎 چند قدم جلو رفت ولی ناگهان ، 🍎 تند و سریع ، به عقب برگشت 🍎 دست راننده را گرفت ، فشار داد و کج کرد 🍎 دست راننده ، درد گرفت . 🍎 شروع کرد به داد زدن 🍎 سمیه چاقو را از دستش در آورد . 🍎 و با پا ، به شکم او لگد زد 🍎 سرش را به ماشین کوبید 🍎 و درب ماشین را ، محکم به کمر او زد ‌. 🍎 راننده ، از شدت درد ، 🍎 به جزع و فزع پرداخت 🍎 به زمین افتاد و دستش را بالا برد ، 🍎 و با درد گفت : 🔥 نزن ، دیگه نزن ، خواهش می کنم نزن 🔥 غلط کردم . به خدا غلط کردم 🔥 دیگه این کارو نمی کنم 🔥 دیگه از این غلطا نمی کنم . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
کاربرگ تکالیف کانال کودک و تربیت 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
31.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی ویرانگر 🇮🇷 با بازی جمشید هاشم پور 🇮🇷 اکشن ، هیجانی ، معمایی 🇮🇷 قسمت دوم @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون خاکریزهای نمکی 🇮🇷 این داستان : گودزیلا وارد می شود 🔮 @amoomolla
44.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای افسانه آرش 🇮🇷 قسمت ۱۵ : سرخچال 🔮 @amoomolla 👈 لطفا مارو به دیگران معرفی کنید
🇮🇷 خانواده ، همچون درختی است ؛ 🇮🇷 که پدر ، تنه آن ؛ 🇮🇷 مادر ، ساقه آن ؛ 🇮🇷 بچه ها ، میوه آن ؛ 🇮🇷 و تربیت ، ریشه آن است . 🇮🇷 بنابراین ؛ 🇮🇷 به تربیت و اصلاح خود و خانواده ، 🇮🇷 بیشتر اهمیت بدهیم . 🔮 @amoomolla
📚 آموزش انگلیسی مذهبی 🌸 خــدا 👈 God 🌟 تلفظ 👈 گاد 🌸 خدای من 👈 My God 🌟 تلفظ 👈 مای گاد 🌸 من خدا را دوست دارم 👈 I love God 🌟 تلفظ 👈 آی لاو گاد 🔮 @amoomolla 🕌 🕌 🕌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت ششم 🌹 🍎 سمیه با عصبانیت به راننده زُل زده بود 🍎 سپس با غرور و اقتدار ، 🍎 سوار ماشین او شد . 🍎 و به راننده گفت : 🌷 من مثل تو دزد نیستم 🌷 ولی برای تنبیه تو ، 🌷 با ماشینت میرم دانشگاه . 🌷 اگه هم خواستی بیای دنبالش ، 🌷 روبروی در صدا و سیما پیداش می کنی . 🍎 سمیه دنده عقب زد . 🍎 و آرام از کوچه ، خارج شد . 🍎 و به طرف دانشگاه رفت . 🍎 اما تا مدتها ، 🍎 به این ماجرای دزدیده شدنش فکر می کرد ؛ 🍎 و اینکه چه چیزی باعث شده 🍎 تا امثال این راننده ، 🍎 به خودشان اجازه می دهند 🍎 تا مزاحم حریم خصوصی اش شوند . 🍎 سمیه ، روزها و هفته ها ، 🍎 در فکر ماجرای جسارت آن مرد راننده ، 🍎 مزاحمت آقایان در خیابان ، 🍎 تکه پرانی ها ، شماره دادن ها ، 🍎 جسارت و بی احترامی ها ، 🍎 و نگاه های جنسی مردان هوس باز ، بود . 🍎 فکر کردن به این همه بی حرمتی ها ، 🍎 خیلی آزارش می داد . 🍎 سمیه از این وضع خسته شده بود . 🍎 از اینکه مردم به جنسیت ، پوست ، مو ، 🍎 و لباس او نگاه کنند ، راضی نبود . 🍎 از اینکه مردم ، 🍎 به حریم خصوصی اش تجاوز کنند ، 🍎 متنفر بود . 🍎 همیشه در این فکر بود ، 🍎 که چکار کند که انسانیتش دیده شود 🍎 نه جنسیت زنانه اش ، نه برجستگی اندامش 🍎 و نه چیز دیگر ... 🍎 پس از مدتها فکر و خیال کردن ، 🍎 یک روز به این فکر افتاد 🍎 تا موهای خود را بپوشاند . 🍎 و لباس های سنگین و باوقار بپوشد 🍎 و با موی پوشیده و لباس سنگین و بلند ، 🍎 از خانه بیرون برود . 🍎 تا شاید مزاحمت های مردان بد ، کم شود . 🍎 اما هر وقت که می خواست ، 🍎 این تصمیم اش را عملی کند ؛ 🍎 خجالت از مردم ، او را منصرف می کرد . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا