💎 تو فضای مجازی ، جوری تبلیغ می کنن
💎 انگار همه مردم کافرن ، ناامیدن
💎 اما یک مشایه اربعین ، به همه ثابت می کنه
💎 که واقعیت یک چیز دیگه است .
💎 میلیون ها نفر به عشق اهل بیت ،
💎 هر کاری می کنن تا نام اهل بیت زمین نمونه
💎 یه عده مشایه میرن
💎 یه عده موکب می زنن
💎 یه عده مجلس عزا می گیرن
💎 یه عده خادمی می کنن
💎 یه عده جارو میزنن
💎 یه عده امنیت رو برقرار می کنن
💎 و...
💎 بله این واقعیته نه تبلیغات دشمن
🇮🇷 @ghairat
52.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 قصه صوتی تصویری
👈 با حرفهايت به ديگران آسيب نزن
🔶 وقتی در جنگل حیوانات ، یک مار 🐍 بجای رفاقت با دوستانش ، شروع به حسادت و توهین به اونها میکنه چه اتفاقی می افته ؟!…
🎧 با هدفون بشنوید تا در محیط سه بعدی داستان قرار بگیرید.
🇮🇷 @amoomolla
شاید شما یادتون نباشه ...
ولی بیست سال پیش ،
هر کی می خواست بره کربلا ،
باید قاچاقی می رفت ؛ اونم از راه بیابونا ،
با کلی ترس و لرز
اما خدارو شکر امروز ، رایگان میریم ،
با عزت میریم ، با عشق میریم ، راحت میریم ،
بی دردسر میریم ، دسته جمعی میریم ،
بدون ویزا و پاسپورت میریم ،
بدون پرداخت عوارضی میریم ... ووووو
ان شکرتم لازیدنکم
🇮🇷 @amoomolla
「🖤」
حسین علیه السلام
نان حلال تمام بابا هاست.
http://eitaa.com/amoomolla
هدایت شده از غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
🕌 در روز قیامت ،
🕌 هنگامی که بنده ها می بینند
🕌 که با زوار امام حسین علیه السلام ،
🕌 چه رفتار بی نظیری می کنند ،
🕌 و چقدر نزد خداوند عزوجل ،
🕌 مورد کرامت واقع می شوند .
🕌 همه آنها آرزو می کنند :
🤲🏻 ای کاش امام حسین علیه السلام را ،
🤲🏻 زیارت کرده بودم .
📚 وسائل الشیعه ، ج ۱۴ ، ص ۴۲۴
🇮🇷 @ghairat
هدایت شده از غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
🔮 هر کس که خداوند ، خیرش را بخواهد ،
🔮 حب امام حسین علیه السلام
🔮 و حب زیارتش را ،
🔮 در قلب او میاندازد
🔮 و هر که را خداوند ، بدی او را بخواهد ،
🔮 بغض نسبت به امام حسین علیه السلام
🔮 و بغض زیارت آن حضرت را ،
🔮 در قلب او می اندازد .
📚 وسائل الشیعه ، ج ۱۴ ، ص ۴۹۶
🇮🇷 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_و_یادگیری
درمان اختلال دیکته نویسی و جلوگیری از آن
•┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
http://eitaa.com/amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_های_ساختنی
#کاردستی
⛳️ خودت بازی بساز و بازی کن
🔰وسایل مورد نیاز :
🎯کارتن اضافی
🎯چسب حرارتی
🎯کش پول
•┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
http://eitaa.com/amoomolla
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت نهم
🚥 ناگهان لبهای مادرم تکان خورد
🚥 آرام با خود ، چیزی را زمزمه می کرد .
🚥 انگار شعر می خواند .
🚥 ته دلم خوشحال شدم
🚥 یعنی مادرم زنده است ؟!!
🚥 به طرف او دویدم و پدر و مادرم را صدا زدم
🚥 هر چه صدایشان زدم
🚥 هر چه گریه کردم ، هر چه ضجه زدم
🚥 آخر نه پدر بلند شد نه مادر .
🚥 گوشهایم را ، کنار لب های مادر گذاشتم .
🚥 سخنی را آرام با خود تکرار می کرد :
🌹 بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
🌹 اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست ؟
🌹 بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
🌹 عمریست در هوای تو از آشیان جداست .
🚥 باز هم مادرم را صدا زدم
🚥 شانه هایش را تکان دادم
🚥 اما بیدار نشد که نشد و جوابم را نداد
🚥 مادر ساکت شد و ناگهان پدر بیدار گشت
🚥 او را بغل کردم
🚥 و در مورد حرف زدن مادر ، به او گفتم .
🚥 پدر با تعجب به مادر نگاه کرد .
🚥 نبض او را گرفت ولی مرده بود .
🚥 پدر گفت : مادرت چی گفت ؟!
🚥 شعری که مادرم می خواند را ،
🚥 برای پدرم خواندم
🚥 او نیز گریه کرد و گفت :
🌹 مادرت بعد از مرگش نیز ،
🌹 میخواهد به من دلداری بدهد .
🌹 این همان شعری بود که قبل از ازدواج ،
🌹 برای مادرت نوشتم .
🌹 ولی آن زمان ، حکومت آل سعود ،
🌹 به جرم یک انتقاد کوچک ،
🌹 مادرت را به مدت چهار سال ، زندانی کردند
🚥 یک روز جنازه مامان روی زمین بود
🚥 پدر می خواست مادرم را دفن کند
🚥 ولی کسی حاضر نبود به او کمک کند
🚥 نه می گذاشتند به محله شیعیان برود
🚥 و از آنها کمک بگیرد
🚥 و نه خودشان در غسل و کفن و دفن ،
🚥 به او کمک می کردند
🚥 به ناچار من و او ، مادر را غسل دادیم
🚥 پدر از زیر لباس ، مامان را غسل می داد .
🚥 به هر جا از بدنش که دست می زد
🚥 گریه می کرد و مثل زنان ضجه می زد
🚥 بدن مادر ، پر از کبودی و ورم هایی بود
🚥 که در حادثه کوچه ،
🚥 زیر پا و لگد آن نامردها ، افتاده بود
🚥 پدرم آرام و گریان ، به مادر گفت :
🌹 این مدت چه دردی می کشیدی
🌹 و به روی ما نمی آوردی .
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
🇮🇷 @amoomolla
🔥 گاهی به جای ایراد گرفتن از بقیه
🔥 ( چه همسر و فرزند ، چه مسئولین و دولت و... ) ،
🔥 اول باید از خودمان انتقاد کنیم .
🔥 عیب و ایراد خودمان را ، پیدا کنیم
🔥 و در صدد اصلاح آن برآئیم .
🌹 امام على عليه السلام می فرمایند :
🌷 مَن بَحَثَ عَن عُيوبِ النّاسِ فَلْيَبدَأْ بِنَفسِهِ .
🌷 كسى كه در جست و جوی عیب مردم باشد ،
🌷 بايد از خودش آغاز كند
🌷 ( اول باید عیب های خودش را جستجو کند ) .
📚 غرر الحكم : ۸۴۸۹
🇮🇷 @ghairat
💥 چند گلایه از خودمان ...
✅ ۱. قرار بود یک روزه زیارت کنیم و برگردیم ، چرا بعضی از ماها زیاد در عراق می مانیم و حق بقیه را ضایع می کنیم ؟!
✅ ۲. چرا بعضی از ماها ، با اینکه گرسنه نیستیم ، باز غذا و شربت می گیریم و نصفه رها می کنیم و یا در آشغالی می ریزیم ؟!
✅ ۳. چرا بعضی از ماها ، با اینکه می توانیم آشغالمان را در سطل آشغال بریزیم ، آنرا در خیابان ها ، رها می کنیم ؟!!
✅ ۴. چرا بعضی از ماها ، با وجود آن همه زیبایی در پیاده روی ، آن همه خدمات ، آن همه تجمع و شلوغی بی نظیر ، دنبال خبرهای مجازی منفی و شایعات و دروغ افکنی در مورد محرم و اربعین هستیم و زود آنرا پخش می کنیم ؟!
✅ ۵. چرا با اینکه می توانیم از ظروف شخصی برای آب و شربت و غذا استفاده کنیم ، از ظروف یک بار مصرف موکب ها استفاده می کنیم ؟!
✅ ۶. چرا بعضی از ماها ، با اینکه می توانیم از مردم عراق ، بابت میزبانی و پذیرایی رایگان تشکر و قدردانی کنیم ، این کار را نمی کنیم ؟!!
✅ ۷. این را خودتان بنویسید ( چون خودمان بهتر از ایرادات خودمان خبر داریم )
🇮🇷 @ghairat
🕋 در این ایام اربعین حسینی ،
🕋 جا دارد از دولت آقای رئیسی ،
🕋 بابت خدمات بی نظیرش به زائران امام حسین علیه السلام تشکر کنیم .
🕋 و همچنین با تشکر از خیرین و موکب داران عزیز
🕋 با تشکر فراوان از میزبان خوبمان ، مردم با سخاوت عراق .
🕋 و با تشکر از روحانیت معزز ، مداحان گرانقدر ، مساجد ، هیئت ها ، نیروهای امنیتی ، راننده ها و...
👌🏻 اِن شکرتم ، لاَزیدنکم
🇮🇷 @ghairat
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت دهم
🚥 بعد از غسل مادر ، پدر دوباره بیرون رفت
🚥 تا چند نفر را ، برای دفن خبر کند
🚥 ولی باز هم تنها برگشت .
🚥 مادر را ، درون گاری گذاشتیم
🚥 و از خانه خارج شدیم
🚥 تا به طرف قبرستان برویم
🚥 اما یک عده مانع ما شدند
🚥 و از همه جا به طرف جنازه مامان ،
🚥 سنگ و شیشه و چوب ، پرتاب کردند
🚥 عده ای از جلو پرت می کردند
🚥 عده ای از بالای پشت بام
🚥 و عده ای از سمت راست و چپ ...
🚥 آنقدر سنگ به مادرم زدند ،
🚥 که کفنش پاره پاره شد
🚥 پدر ، معصومانه و مظلومانه ،
🚥 به آنها التماس می کرد تا دشمنی را تمام کنند
🚥 اما آنها همچنان ، به کار خود ادامه می دادند
🚥 پدر ، روی جنازه مامان خوابید
🚥 تا سنگ به جنازه او نخورد
🚥 ولی سنگها و شیشه ها ،
🚥 به خودش بر می خوردند
🚥 و او را ، غرق در خون کردند .
🚥 چندتا از سنگها نیز ، به من خوردند
🚥 ولی سنگی که به پیشانی من خورد
🚥 از همه بدتر بود
🚥 خون از پیشانی من ، به چشمم افتاد
🚥 و دید چشمانم را کور کرد
🚥 دیگر نمی توانستم جایی را ببینم
🚥 گریه کردم و پدرم را صدا زدم
🚥 او نیز با عجله مرا بغل کرد
🚥 و با جنازه مامان ، به خانه برگشتیم
🚥 پدر با دست و صورت خونی ،
🚥 مرا مدوا کرد تا کمی حالم بهتر شد
🚥 ولی در آن شب ،
🚥 ترس ، تمام وجودم را گرفته بود .
🚥 دو روز جنازه مامان روی زمین بود
🚥 تا مجبور شدیم
🚥 او را در خانه خودمان دفن کنیم .
🚥 نیمه های شب ،
🚥 بابا مرا بیدار کرد و خواهرم را در بغل گرفت
🚥 در کوچه های تاریک و وحشتناک ،
🚥 آروم و بی سر و صدا ، می رفتیم
🚥 از خونه خودمان ، خیلی دور شدیم
🚥 تا اینکه داخل یک خانه رفتیم .
🚥 چند نفر غریبه ،
🚥 از دیدن ما ، خیلی خوشحال شدند .
🚥 من و خواهرم را ، در یک اتاق گذاشتند
🚥 من از بس خسته بودم ، زود خوابم برد
🚥 خوابی زیبا و پر از آرامش
🚥 خوابی که بوی امنیت می دهد
🚥 خوابی که سرشار از عطر عشق بود .
🚥 تا ظهر خواب بودم
🚥 با صدای اذان ظهر ، از خواب بیدار شدم
🚥 تعجب کردم که خود را در خانه مردم دیدم .
🚥 با خودم گفت من کجا هستم
🚥 اینجا کجاست ؟!
🚥 پس خانه ما کجاست ؟!
🚥 سپس یادم آمد
🚥 که شب قبل از خانه خودمان فرار کردیم
🚥 و به این خانه ، پناه آوردیم .
🚥 پا شدم و از اتاق بیرون رفتم
🚥 دیدم چندتا دختر جوان ،
🚥 با خواهر کوچکم ، بازی می کردند .
🚥 خیلی وقت بود که بازی ندیده بودم
🚥 وقتی مرا دیدند ، خانم ها و آقایان ،
🚥 با خوشحالی به طرف من آمدند .
🚥 با استقبال بسیار گرمی روبرو شدم
🚥 یکی از زنها ، با مهربانی مرا بغل کرد
🚥 در آغوش او ، به یاد مادرم افتادم
🚥 ناخودآگاه ، اشکم ریخت .
🚥 آن زن ، با مهربانی گفت :
💎 چی شده پسرم ؟!!
🚥 با گریه گفتم :
🔮 دلم برای مادرم تنگ شده
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
🇮🇷 @amoomolla
🌟 برتری عالم ( اهل علم و معلم ) بر عابد ،
🌟 همچون برتری ماه شب چهاردهم ،
🌟 بر دیگر ستارگان است .
✍ رسول اکرم صلّی الله علیه و آله
📚 الکافی ، ج ۱ ، ص ۳۴
🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
🍎 دعوای زن و شوهری ، چیز بدی نیست
🍎 فقط باید مدیریت و کنترل شود .
🍎 برای مدیریت و کنترل دعوا و مشاجرات ،
🍎 لطفا به نکات زیر عمل کنید :
🔫 ۱. با صدای آرام و آهسته صحبت کنید
🔫 ۲. در اتاق خصوصی خود باشید
🔫 ( دور از فرزندان و دیگران )
🔫 ۳. حرفهای همدیگر را ،
🔫 با صبر و حوصله و به زیبایی گوش دهید .
🔫 ۴. قبل از انتقاد و گفتن بدی های همدیگر ،
🔫 خوبی های یکدیگر را بیان کنید .
🔫 ۵. در گفتن بدی ها ، با انصاف باشید
🔫 ۶. اشتباهات خود را بپذیرید و توجیه نکنید
🔫 ۷. از همدیگر ، عذرخواهی کنید .
🔫 ۸. بعد از دعوا با همدیگر شوخی کنید
🔫 ۹. همدیگر را ، بخندانید و راضی کنید
🔫 ۱۰. به مدت دو ساعت ، از هم جدا شوید ،
🔫 تا آرامش خود را به دست آورید
🔫 ۱۱. تا سه روز ، دعوای دیگری شروع نکنید
💟 @ghairat
#انگیزشی
هیچ وقت برای چیزهایی که می تونی خودت به دست بیاری به کسی التماس نکن!
http://eitaa.com/amoomolla
محتوای تربیت کودک
✍ خاطرات اربعین عموملا چند روز ، به اربعین امام حسین مانده بود و مدام از همه جا ، خبر از رفتن زائ
✍️ خاطرات عموملا از سفر به کربلا
🕌 به والله مثل مهمان نوازی اهل عراق ،
🕌 در هیچ جای ایران ندیدم .
🕌 آب و غذا ، آنقدر به زائران می دادند
🕌 که نصف و نیمه در خیابانها ، رها می شد .
🕌 هیچ وقت تشنه یا گرسنه نشدم ؛
🕌 وقتی رسیدم بصره و دیدند ایرانی هستم ،
🕌 مرا به خانه خود مهمان کردند ،
🕌 حمام را نشانم دادند تا حمام کنم ،
🕌 قسمم دادند تا لباسهایم را نشویم ؛
🕌 خودشان لباسهایم را شستند و اتو کردند ،
🕌 دشداشه ام پاره بود ، دوختند ؛
🕌 چنان مرا تحویل گرفتند ،
🕌 چنان با من مهربان بودند ،
🕌 که دلم نمی خواست به ایران برگردم .
🕌 حالا فهمیدم چرا هر کس به عراق می رود ،
🕌 دلش نمی خواهد برگردد .
🕌 سفره ای برایم پهن کردند ،
🕌 که در عین سادگی ، پر از غذا و میوه بود ،
🕌 از هر نوع میوه ای ، در آن گذاشته بودند .
🕌 محبتشان واقعی بود ،
🕌 نه فیلم بازی می کردند نه ریا در کار بود .
🕌 وقتی فهمیدند پول کم آوردم
🕌 و صرافی بصره نمی تواند از کارت ایرانی ام ،
🕌 برایم پول در بیاورد ،
🕌 خود اهل خانه ( امیر و سمیر ) ،
🕌 بعد از شام و استراحت ،
🕌 مرا تا نجف رساندند .
🕌 و هر لحظه سراغ مرا می گرفتند
🕌 و از حالم پرس و جو می کردند .
🕌 عراقی ها ، با تمام وجودشان ،
🕌 با تمام خانواده شان ، با تمام اموالشان ،
🕌 در خدمت زائران امام حسین بودند .
🕌 و به این کار افتخار می کردند .
🇮🇷 @amoomolla
بله ... بعضی جاها کم کاری شده ، شلوغ بوده ، انتقاداتی هست و مطالبه گری هم می کنیم تا انشالله سالهای آینده ، این خدمات بهتر بشه ؛ اما اصل اربعین و محرم و پیاده روی و زیارت کربلا را ، مسخره نمی کنیم و اصل این کار را ، زیر سوال نمی بریم . و به خاطر بعضی برخوردهای نسنجیده ، عشق و ایمانمان به امام حسین ، کم نمی شود .
متاسفانه بعضیا اصلا نمی فهمند که هدف ما از پیاده روی و تحمل تشنگی و گرسنگی و رنج و خستگی ، درک رنج اهل بیت امام حسین در حادثه عاشوراست .
🇮🇷 @amoomolla
آن کسانی که در فضای مجازی ،
ضد پیاده روی اربعین حرف می زنند
محرم و کربلا را مسخره می کنند
و شاید اعتقادی به دین و مذهب ندارند
حالا شدند مدافع زوار امام حسین
و دارند از نوع پذیرایی عراقی ها ،
از ماندن زائران در خیابان ها ،
از نبود امکانات انتقاد می کنند . 🤣
جالب اینجاست
که خودشان ، اصلا به کربلا نرفتند
و حتی از نزدیک ، آنجا را ندیدند
و راحت دارند اظهار نظر می کنند . 😁
این احمقا اصلا نمی دونن
که ما به عشق امام حسین ،
حتی حاضریم کشته هم بشیم
اصلا کسی نیست بهشون بگه
رنج ما ، به شما چه ربطی داره
والله به خدا
🇮🇷 @amoomolla
شما یادتون نیست
یه زمانی بود وقتی کسی می رفت کربلا ،
اولا باید قاچاقی می رفت
اگر نیروهای صدام ،
کسی را در حال رفتن به زیارت می گرفتند
دست و پایش را می بریدند
و در صورت تکرار ، اعدامش می کردند .
خدارو شکر ، امروزه با بهترین خدمات ،
به زیارت امام حسین می رویم .
🇮🇷 @amoomolla
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت یازدهم
🚥 با گریه به زن مهربان گفتم :
🔮 دلم برای مادرم تنگ شده
🚥 او دوباره مرا بغل کرد و گفت :
💎 عزیزم مادرت از اینکه پیش ما هستی
💎 خیلی خوشحاله
🚥 سپس دست و صورت مرا شست
🚥 من را پای سفره نشاند
🚥 و با عشق و محبت ،
🚥 غذا را ، درون دهانم می گذاشت .
🚥 بعد از غذا ، چند تا پسر آمدند
🚥 و مرا برای بازی کردن ،
🚥 با خود ، به حیاط خانه بردند
🚥 ولی با آن همه اتفاقات ،
🚥 و بعد از مرگ مادرم ،
🚥 دیگر حال هیچ کاری را نداشتم
🚥 همیشه غرق در خودم بودم
🚥 منزوی و افسرده و تنها شده بودم
🚥 گاهی مرا به پارک می بردند
🚥 و برایم بستنی می خریدند ،
🚥 لباسهای قشنگ و زیبا ، برایم گرفتند
🚥 و تا چند روز ، پذیرایی خوبی از ما کردند
🚥 خیلی تلاش کردند تا مرا شاد کنند
🚥 ولی گریه های مادرم ، هنوز درون گوشم بود
🚥 به خاطر همین ،
🚥 با اینکه خوشحال بودم
🚥 ولی نمی توانستم از ته دل بخندم .
🚥 یک شب ، وقتی با پدرم تنها شدم
🚥 از او پرسیدم :
🔮 این مردم کی هستند
🔮 که حتی از فامیل ما هم ، مهربان ترند
🚥 پدرم لبخندی زد و گفت :
🌷 پسرم این آدمها ، دوستان ما هستند
🌷 آنها شیعه هستند
🌷 آنها پیروان و عاشقان امام علی هستند
🌷 انشاءالله ما در پناه خدا و اینها ،
🌷 شاد و خوش و خرم و راحتیم
🚥 با ناراحتی گفتم :
🔮 خب بابا ! چرا زودتر به اینجا نیامدیم ؟!
🔮 چرا بعد از مردن مادرم ، به اینجا آمدیم ؟
🔮 بابا ، خیلی دلم برای مادرم تنگ شده
🔮 هر شب خواب او را می بینم .
🚥 بعد از حرفهای من ،
🚥 انگار داغ پدرم تازه شد .
🚥 پتو را ، روی خود کشاند و گریه کرد .
🚥 ناگهان نصف شب ،
🚥 یکی با عجله ، پیش ما آمد
🚥 و به صاحب خانه و پدرم گفت :
🌼 جاسوسان شهر ، جای ما را پیدا کردند
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
🇮🇷 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀 بی تفاوت نباشیم...
امر به معروف و نهی از منکر به این معناست که نسبت به یکدیگر بی تفاوت نباشیم و برای با هم بودن تلاش کنیم.
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
http://eitaa.com/amoomolla
محتوای تربیت کودک
کرایه تن پوش خرگوش ویژه معلمان و مربیان ، مهدکودک ها و مدارس ، و فعالان فرهنگی در شهر اهواز 📲 ۰۹۳۷۱
✍ شعر در مورد خرگوش برای نمایش
🐇 خرگوشم و خرگوشم
🐇 یه کمی بازیگوشم
🐇 اما نماز و قرآن
🐇 نمیشه فراموشم
🐇 خرگوشم و خرگوشم
🐇 زبر و زرنگ ، باهوشم
🐇 وقتی به مسجد میرم
🐇 لباس نو می پوشم
🐇 خرگوشم و خرگوشم
🐇 پر تلاش و سخت کوشم
🐇 برای حرف الله
🐇 سر تا پا چشم و گوشم
🇮🇷 @amoomolla
#نمایش_نامه
#خرگوش
#شعر