🌸 آی فیتیله آی فیتیله
🌸 جمعه ها روز تعطیله
😍 یه بیل به باغچه بزنید
😍 یه سر به غنچه بزنید
😍 آبی به کوچه بزنید
😍 بوسه به بچه بزنید
🌸 آی فیتیله آی فیتیله
🌸 جمعه ها روز تعطیله
😍 شادی رو پیمونه کنید
😍 غصه رو بی خونه کنید
😍 غسل روز جمعه کنید
😍 موهاتونو شونه کنید
🌸 آی فیتیله آی فیتیله
🌸 جمعه ها روز تعطیله
😍 تق و تق و تق در بزنید
😍 به همدیگه سر بزنید
😍 از خونه ها دل بکنید
😍 پرنده شید پر بزنید
🌸 آی فیتیله آی فیتیله
🌸 جمعه ها روز تعطیله
😍 جمعه روز عبادته
😍 روز نماز وحدته
😍 روز ظهور مهدیه
😍 روز عشق و محبته
🌸 آی فیتیله آی فیتیله
🌸 جمعه ها روز تعطیله
🔮 @amoomolla
#جمعه #امام_زمان
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️
☀️☀️☀️ قسمت ششم ☀️☀️☀️
🌸 جعفر گفت :
🌹 بله جناب سروان
🌹 همین سه چهار ساعت پیش ،
🌹 با خانمم اومدیم اینجا پیش شما
🌹 و این بچه رو تحویل تون دادیم
🌹 مگه یادتون نیست ؟!
🌹 گفتیم که دم در خونه پیداش کردیم
🌸 سروان جلیلی گفت :
👨🏻✈️ واقعاً متوجه منظورتون نمیشم
👨🏻✈️ من مطمئنم
👨🏻✈️ که نه امروز و نه روزای دیگه ،
👨🏻✈️ نه شمارو دیدم نه این بچه رو .
👨🏻✈️ اولین باره که دارم می بینمتون
👨🏻✈️ خب حالا امرتون رو بفرمائید ؟!
🌸 جعفر ، دوباره ماجرای بچه را تعریف کرد
🌸 سپس بچه را تحویل پلیس داد
🌸 و به خانه برگشت .
🌸 در خانه را که باز کرد
🌸 صدای خنده زهرا و بچه را شنید
🌸 به طرف اتاق رفت
🌸 دوباره همان بچه و همان تشت طلا بود .
🌸 جعفر ، با تعجب به زهرا نگاه کرد .
🌸 سپس یک نگاه به پشت سرش کرد
🌸 و یک نگاه به بچه انداخت .
🌸 جعفر ، مات و مبهوت ، به زهرا گفت :
🌹 این بچه اینجا چکار می کنه ؟!
🌸 زهرا گفت :
🇮🇷 به من میگی ؟! به خودت بگو
🇮🇷 چرا بچه رو گذاشتی دم در و رفتی ؟!
🌸 جعفر گفت :
🌹 من نذاشتم ؛ من بردمش کلانتری
🌹 من تحویلش دادم و برگشتم
🌸 زهرا گفت :
🇮🇷 بچه ، دم در خونه بود
🇮🇷 من فکر کردم تو گذاشتیش
🌸 جعفر ، با عجله و بدون بچه به کلانتری رفت
🌸 مستقیم به طرف سروان جلیلی رفت و گفت :
🌹 آقا بچه کجاست ؟!
🌸 سروان جلیلی در حال نوشتن گفت :
🌟 کدوم بچه ؟!
🌸 جعفر گفت :
🌹 همون بچه ای که یک ساعت پیش ،
🌹 به شما تحویل دادم .
🌸 سروان جلیلی ،
🌸 خودکارش را روی دفتر گذاشت ؛
🌸 و با تعجب نگاهی به جعفر کرد و گفت :
🌟 شما به بنده بچه دادید ؟!
🌸 جعفر گفت : ندادم ؟!
🌸 سروان جلیلی گفت :
🌟 شما حالتون خوبه ؟!
🌟 بنده تا حالا شمارو ندیدم
🌟 از صبح تا الآن که در خدمتتون هستم
🌟 هیچ بچه ای هم تو کلانتری ندیدم
🌸 جعفر به فکر فرو رفت
🌸 بهت زده به سروان جلیلی نگاه می کرد .
🌸 سکوت جعفر ، طول کشید .
🌸 سروان جلیلی گفت :
🌟 آقا حالتون خوبه ؟!
🌸 جعفر ، معذرت خواهی کرد
🌸 و از کلانتری بیرون آمد .
🌸 در حال قدم زدن ، با خودش حرف می زد
🌸 از بس غرق فکر بود
🌸 نفهمید چگونه به خانه رسید .
🌸 سپس در حیاط ایستاد و زهرا را صدا زد .
🌸 زهرا با لبی خندان و روحیه ای شاد ،
🌸 و با بچه که در بغلش بود ،
🌸 به طرف جعفر آمد و گفت :
🇮🇷 بله عزیزم چی شده ؟!
🌸 جعفر گفت :
🌹 به نظرت ! من دیوونه شدم ؟!
🌸 زهرا گفت :
🇮🇷 نه قربونت برم
🇮🇷 تو عاقلترین مرد دنیایی .
☀️ ادامه دارد ... ☀️
🔮 @amoomolla
49.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی تنهاترین سردار
🇮🇷 در مورد امام حسن مجتبی
🇮🇷 قسمت چهارم ( آخر )
🔮 @amoomolla
#فیلم_سینمایی #فیلم_ایرانی #سینمایی #سریال #کارتون #انیمیشن #پویانمایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی
🇮🇷 قسمت ۴۰۶ : دوستی دو طرفه
🇮🇷 از هر دست بدی، از همان دست می گیری
🔮 @amoomolla
🇮🇷 #کارتون #انیمیشن #فیلم #سینمایی
🇮🇷 #پویانمایی #مهارتهای_زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای آرمن ۲
🇮🇷 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی
🇮🇷 قسمت ۱۷ : نیرنگ کاراکان
🔮 @amoomolla
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال بایگانی فیلم و کارتون ، در سروش
📲 sapp.ir/iran_kartoon
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️
☀️☀️☀️ قسمت هفتم ☀️☀️☀️
🌸 جعفر به زهرا گفت :
🌹 فکر کنم این بچه ، یه بچه معمولی نیست
🌹 هم میتونه تنهایی بیاد خونه
🌹 هم میتونه کاری بکنه که دیگران ،
🌹 هیچی یادشون نباشه
🌸 زهرا گفت : چطور ؟!
🌸 جعفر گفت :
🌹 یادته صبح رفتیم بچه رو تحویل بدیم ؟!
🌹 وقتی برگشتیم چه اتفاقی افتاد ؟!
🌹 بچه رو تو خونه دیدیم
🌹 پلیس ، بچه رو نیاورده ، خودش اومده
🌹 دوباره که بچه رو فرستادم کلانتری
🌹 پلیسا ، بچه رو یادشون نبود
🌹 وقتی هم که برگشتم
🌹 شما فکر کردی ، من گذاشتمش پشت در ؛
🌹 ولی بازم خودش به تنهایی اومده ؛
🌹 برای سومین بار رفتم کلانتری ،
🌹 پلیسا ، نه منو یادشون بود نه بچه رو !!!
🌸 زهرا با تعجب به بچه نگاه کرد و گفت :
🇮🇷 یعنی این بچه ، استثنائیه ؟!
🌸 جعفر گفت :
🌹 نمی دونم ! شاید هم جادوگره یا آدم فضائیه
🌸 زهرا گفت :
🇮🇷 نه عزیزم اینجوری نگو
🇮🇷 این بچه ، شگفت انگیزه
🇮🇷 هر کی هست ، من دوستش دارم
🇮🇷 انگار خودش هم مارو دوست داره
🇮🇷 و حاضر نیست ما رو ترک کنه
🇮🇷 پس بذار پیش ما بمونه .
🇮🇷 بذار براش مادری کنم .
🌸 جعفر گفت :
🌹 پس پدر و مادرش چی ؟!
🌸 زهرا گفت :
🇮🇷 کدوم پدر و مادر ؟!
🇮🇷 پدر و مادرش اگه می خواستنش
🇮🇷 که دم در خونه ما نمیذاشتنش
🇮🇷 از کجا معلوم ، شاید هم پدر و مادر نداره
🌸 جعفر و زهرا ، تصمیم گرفتند
🌸 تا بچه را بزرگ کنند .
🌸 و از اینکه ،
🌸 احساس پدر و مادر شدن را تجربه کردند ،
🌸 خیلی خوشحال بودند .
🌸 و با هم قرار گذاشتند
🌸 تا از سر راهی و استثنایی بودن او ،
🌸 به کسی ، چیزی نگویند .
☀️ ادامه دارد ... ☀️
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون اتل متل یه جنگل
🇮🇷 این داستان : دایره بازی
🔮 @amoomolla
👈 ما رو به دوستان خود ، معرفی کنید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر موشکی
🇮🇷 قسمت ۲۱ : رزمایش موشکی
🔮 @amoomolla
🇮🇷 بچه ها ! با هم این کانال و تبلیغ کنیم
پاسخ : امام زمان عجل الله فرجه
🕌 در ماه ربیع الاول ،
🕌 امام زمان ، به امامت رسید ؟!
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️
☀️☀️☀️ قسمت هشتم ☀️☀️☀️
🌸 جعفر گفت :
☀️ راستی زهرا ، اسمشو چی بذاریم ؟!
🌸 زهرا گفت :
🇮🇷 آخه اینم سواله ؟!
🇮🇷 این بچه دختره
🇮🇷 و هر دختری باید هم نام حضرت زهرا باشه
🌸 جعفر گفت :
☀️ دوست دارم اسمش مرکب باشه
☀️ مثل نازنین زهرا ، فاطمه زهرا ، و...
🌸 جعفر ، قرآنی که همراه بچه بود را گرفت
🌸 و بعد از نیت و خواندن دعا ،
🌸 استخاره گرفت و قرآن را باز کرد
🌸 و این آیه برایش آمد :
☀️ فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ
☀️ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ
🌸 جعفر با دقت ، چند بار آیه را خواند
🌸 و کلمات شیعه و عدو را نیز ،
🌸 چند بار تکرار کرد .
🌸 سپس لبخندی زد و گفت :
🌸 فهمیدم ، پیدا کردم :
☀️ شیعه فاطمه ، اسمشو میذاریم شیعه فاطمه
🌸 زهرا فکر و گفت :
🇮🇷 شیعه فاطمه ، خیلی عالیه
🇮🇷 تکراری هم نیست
🇮🇷 ولی ... تا حالا ندیده بودم
🇮🇷 کسی این اسم رو برای بچه اش بذاره
🌸 جعفر گفت :
☀️ خب همینش خوبه عزیزم
☀️ هم اسم نو و باکلاسه
☀️ هم اینکه تکراری هم نیست .
☀️ هم اسم فاطمه هم توش هست .
🌸 زهرا گفت :
🇮🇷 تو نابغه ای ، تو بی نظیری شوهرکم
🇮🇷 من بهت افتخار می کنم .
🌸 جعفر ، سینه اش را بالا برد و با لبخند گفت :
☀️ خیلی چاکریم حاج خانم ، کوچک شماییم
🌸 بچه را به بهداشت بردند .
🌸 اما بهداشت ، برگه حضانت از آنها خواست .
🌸 ولی جعفر خواهش و التماس کرد
🌸 که بدون برگه حضانت ، معاینه اش کنند
🌸 مسئول بهداشت ، قبول کرد ،
🌸 که بدون برگه حضانت ، بچه را معاینه کند .
🌸 بچه ، کاملا سالم بود .
🌸 وزن و همه چیز او ، خوب و طبیعی بود .
🌸 سپس دکتر با واکسن ، وارد شد
🌸 شیعه فاطمه ، ناگهان گریه کرد
🌸 دکتر ، نزدیک شیعه فاطمه شد
🌸 می خواست به او واکسن بزند
🌸 ولی ناگهان ناپدید شد .
🌸 دکتر و جعفر و زهرا ، تعجب کردند .
🌸 اما دکتر ، پس از مدتی فراموش کرد .
🌸 جعفر و زهرا به دنبال او گشتند
🌸 ولی او را ، پیدا نکردند .
🌸 از دیگران در مورد شیعه فاطمه پرسیدند ،
🌸 ولی همه می گفتند :
🌟 شما که بدون بچه اومدید
🌟 ما بچه ای دست شما ندیدیم .
🌸 جعفر و زهرا ، لبشان را کج کردند
🌸 و با تعجب ، به هم نگاه کردند
🌸 سپس جعفر گفت :
☀️ بیا عزیزم من می دونم کجاست .
☀️ اون حتماً رفته خونه
🌸 به خونه که رسیدند
🌸 بچه را در حال خنده و بازی دیدند .
☀️ ادامه دارد ... ☀️
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
✍ پیش نیاز دینداری آسان کودکان
🌷 قبل از آموزش عقاید دینی ،
🌷 فرزندانمان را مودب ، بار بیاوریم ؛
🌷 خواهیم دید که مومن شدن و دینداری ،
🌷 چقدر برای فرزندان ما ،
🌷 آسان و دلچسب خواهد شد .
🔮 @amoomolla
47.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 فیلم سینمایی هشدار برای کبرا ۰۰۱۱
📀 #کمدی #طنز #خنده_دار #تخیلی
📼 بخش اول
🎥 @kartoon_film
🇮🇷 @amoomolla
#فیلم #سینمایی
#هشدار_برای_کبرا_۰۰۱۱
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️
☀️☀️☀️ قسمت نهم ☀️☀️☀️
🌸 شیعه فاطمه ، در شش ماهگی ،
🌸 زبانش باز شد .
🌸 و کلمات را به صورت صحیح ، ادا می کرد .
🌸 و در سن یک سالگی ،
🌸 قشنگ و بدون غلط ، حرف می زند .
🌸 زهرا ، هر شب قبل از خواب ،
🌸 یک داستان برای او می خواند
🌸 و گاهی که دیر خوابش می برد
🌸 شعر من بچه شیعه هستم را ،
🌸 برایش زمزمه می کرد :
🇮🇷 من بچه شیعه هستم ،
🇮🇷 خدا را می پرستم
🇮🇷 خدای پاک و دانا ،
🇮🇷 مهربان و توانا ....
🌸 شیعه فاطمه ، در حال بزرگ شدن بود
🌸 و همیشه می دانست که جعفر و زهرا ،
🌸 پدر و مادر واقعی او نیستند .
🌸 و همچنین می دانست :
🌸 که از کجا آمده ؟!
🌸 چه نوع موجودی هست ؟!
🌸 چه قدرت هایی دارد ؟!
🌸 اما همه آنها را مخفی می کرد
🌸 و به کسی ، چیزی نمی گفت .
🌸 چیزهایی می دید که دیگران نمی بینند
🌸 چیزهایی می شنید که دیگران نمی شنوند
🌸 چیزهایی می داند ، که دیگران نمی دانند
🌸 با کسانی حرف می زند ، که دیده نمی شوند
🌸 گاهی نیز با حیوانات حرف می زند .
🌸 هر روز یک ساعت به آسمان خیره می شد
🌸 و آرام با خداوند صحبت می کرد .
🌸 شیعه فاطمه ، از دو سالگی ،
🌸 خواندن و نوشتن را شروع کرد .
🌸 بدون اینکه کسی به او آموزش دهد .
🌸 او همچنین ،
🌸 استعداد بالایی در یادگیری داشت .
🌸 او کاملا با بچه های دیگر متفاوت بود
🌸 همیشه در حال فکر کردن و مطالعه بود .
🌸 طرز حرف زدنش ، ادبش ، تواضعش ،
🌸 اطلاعات عمومی اش ، غیب گویی هایش و...
🌸 او را از بچه های دیگر متمایز می کرد .
🌸 اما بعضی وقت ها ،
🌸 حرف هایش را رُک و بی پرده می گفت .
🌸 و طرف مقابلش اگر عاقل بود ، می پذیرد
🌸 اما اگر نادان و مغرور بود ، ناراحت می شود .
☀️ ادامه دارد ... ☀️
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
🌷 گاهی بعضی از والدین فراموش میکنند
🌷 که هدف از داشتن فرزند و تربیت او چیست
🌷 و آنجا که خداوند فرزندان را ،
🌷 وسیله آزمایش قرار میدهد ، کجاست .
🌷 اگر با مشقت و زحمت بسیار ،
🌷 تمام امکانات رفاهی و مادی را ،
🌷 در اختیار فرزندان خود قرار بدهیم
🌷 ولی اگر مبانی مذهبی را ،
🌷 در همان کودکی به او ارائه ندهیم ،
🌷 نه تنها برای تربیت فرزند خود ،
🌷 تلاشی نکردهایم
🌷 بلکه خود را وامدار وی قرار دادهایم .
🌷 امید است که والدین عزیز !
🌷 با استعانت از مکتب اهل بیت بتوانند ،
🌷 در تربیت فرزندان خود و دیگران ،
🌷 حق آنها را به خوبی به آنها اعطا نمایند .
🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین جلسه تربیتی کودکان روستای اسلام آباد
با محتوای زیر :
۱. حفظ سوره ناس
۲. حفظ شعر کوتاه :
دستم تو دستِ امام زمونه
قلبم ، پیشِ خدای مهربونه
۳. آموزش معماهای قرآنی :
قلب قرآن : سوره یاسین
عروس قرآن : سوره رحمان
یک سوره که نام دخترانه دارد : کوثر ، مریم
۴. آموزش انگلیسی مذهبی :
خدا : گاد
مسجد : ماسک
فرشته : اَنجِل
۵. نکته تربیتی : بوسیدن دست پدر و مادر
🌷 آموزش انگلیسی مذهبی 🌷
🕋 We are twice armed
🕋 if we fight with faith
🕋 تلفظ :
👈 وی آر توایس آرمد ایف وی فایت وِیذ فَیض
🕋 ترجمه :
👈 ما دو برابر مسلح هستیم اگر با ایمان مبارزه کنیم
🔮 @amoomolla
#انگلیسی_مذهبی
محتوای تربیت کودک
🌷 آموزش انگلیسی مذهبی 🌷 🕋 We are twice armed 🕋 if we fight with faith 🕋 تلفظ : 👈 وی آر توایس
🌸 مفردات :
We ( وی ) = ما
are ( آر ) = هستیم
twice ( توایس ) = دو برابر
armed ( آرمد ) مسلح ، مجهز
if ( ایف ) = اگر
fight ( فایت ) = نبرد ، جنگ ، مبارزه کردن
we fight ( وی فایت ) = بجنگیم
with ( وِیذ ) = با
faith ( فَیض ) = ایمان