eitaa logo
کودک و نوجوان
646 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1هزار ویدیو
175 فایل
💟 ویژه :‌ ❣کودکان❣نوجوانان❣والدین❣معلّمان❣مربیان❣مبلّغان ❣ایتا کودک ونوجوان 🆔 eitaa.com/amoopakdel ایتا قیچی سخنگو✂(کاغذوبرش و کاردستی و اوریگامی) 🆔eitaa.com/kardasti313 ارتباط باادمین: @pakdel1
مشاهده در ایتا
دانلود
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم): هرکس در حال خوردن غذا باشد و جانداری به او بنگرد و وی او را شریک غذای خود نکند به دردی بی درمان گرفتار شود. تنبیه الخواطر، ج 1 کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
🔴 💠 مردی از خانه‌اش راضی نبود، نزد دوستش در رفت و از او خواست کمکش کند تا خانه را بفروشد. دوستش برای بازدید به خانه‌اش آمد و بر اساس مشاهداتش، یک آگهی فروش نوشت و آنرا برای صاحبخانه خواند. متن آگهی این بود: 👇 💠 خانه‌ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار دارد، تراس بزرگ مشرف به کوهستان دارد، دارای اتاق‌های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع، کاملاً دلخواه برای خانواده‌های پرجمعیت، دارای نور کافی، نزدیک به بازار و ... 💠 صاحب‌خانه به دوستش گفت: دوباره بخوان! دوستش متن آگهی را دوباره خواند. صاحب‌خانه گفت: آقا این خانه دیگر‌ فروشی نیست!!! دوستش علت را پرسید، آن مرد گفت: در تمام مدت عمرم می‌خواستم جایی مثل این خانه که تعریف کردی داشته باشم، ولی تا وقتی که تو آگهی را نخوانده بودی نمی‌دانستم که چنین جایی دارم. 💠 خیلی وقت‌ها نعمت‌هایی را که در اختیار داریم نمی‌بینیم چون به بودن با آنها کرده‌ایم، مثل سلامتی، مثل نفس کشیدن، مثل محبّت دیدن، مثل پدر، مادر، خواهر و برادر، فرزند، دوستان و همسر خوب و خیلی چیزهای دیگر که به آنها عادت کرده‌ایم و چشمانمان برای دیدنشان توقّف نمی‌کند. قدر داشته‌های خود را بدانیم. کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
🦋 قصه 🦋 کوکو و زمستان 🌨 زمستان از راه رسیده بود و سرمای شدیدی همه جا را فرا گرفته بود. پرنده ای کوچولو به نام کوکو موقع کوچ از بقیه ی دوستانش جا مانده بود. او تنها و خسته بود و تصمیم گرفت به اولین درختی که رسید بماند تا دوباره در بهار دوستانش را پیدا کند. پروازکنان به یک دهکده ی کوچک و پُر درخت رسید. به اطراف پرواز کرد و گشت تا کمی چوب و گیاه خشک برای ساختن لانه، پیدا کند. کم کم برف قشنگی شروع به باریدن کرد و خیلی زود همه جا را سفیدپوش کرد. کوکو هر چه قدر گشت چیزی پیدا نکرد. هوا تاریک شد و شب از راه رسید. کوکو در حالی که از سرما می لرزید خسته و نا امید روی شاخه ی یک درخت نشست. کنار درخت، از دودکش یک کلبه ی چوبی دود بیرون می آمد. کوکو با خودش گفت: «حتماً اون جا خیلی گرمه. کاش اون جا بودم و کنار بخاری می خوابیدم ... آخ! چه قدر خسته ام! » چند دقیقه بعد یک پسربچه از کلبه بیرون آمد تا از انبار، چوب بردارد و داخل بخاری بیاندازد. کوکو را دید که از سرما می لرزد و به فکر فرو رفت. او که پسر مهربانی بود، تصمیم گرفت تا یک لانه ی چوبی برای پرنده کوچولو بسازد و کوکو را از سرما نجات دهد. با کمک پدرش برای کوکو یک آشیانه ی قشنگ درست کرد و داخل آن علف های نرم گذاشت. لانه را از دیوار کلبه آویزان کرد و روی لبه ی آن برای کوکو دانه پاشید. سپس همراه پدرش به کلبه برگشت و از پشت پنجره به کوکو نگاه کرد. کوکو وقتی دانه ها را دید، روی لبه ی لانه نشست و شروع به خوردن دانه ها کرد. کم کم داخل لانه رفت و روی علف های نرم خوابید و از خدای مهربان برای پسر آرزوی سلامتی و خوشبختی کرد. او در آن جا ماند تا با آمدن بهار دوستانش را پیدا کند. منبع : ماهنامه نبات کوچولو - شماره 1 (گروه سنی 8 تا 12 سال - کودک) کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
34.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋 آموزش نقاشی 🦋 🎨 🌈 🎨👆 🕌#✅آموزش نقاشی مسجد 😊مومن تو مسجد مثل ماهی تو آبه کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 نکته تربیتی 🦋 ⬅️مطمئن باشید که، مهم ترین کاری است که هر کودکی باید انجام دهد. 🔹️هیچ کلاس آموزشی، ابزار آموزشی و چیزهای دیگر نمی تواند اهمیت ساعات بازی آزاد کودکان را در یک و غنی پر کند. 🔹️کودکان به ساعات بازی نیاز دارند که به طور آزادانه و خلاق به تجربه دنیای اطراف خود مشغول باشند. ⚡به جای ثبت نام کودک در کلاسهای مختلف ریاضی، زبان و یا نقاشی، او را با مکعب ها و پازل های اعداد و حروف، شکل های رنگی و جعبه گواش و قلمو سرگرم کنید. کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
🦋 احکام ولطیفه 🦋 ☺️😊 😍😂 هر چی میشه برای راحتی هاست ! ! ! ! گیر! خورد کن! ! ولی برای راحتی فقط یه درست شده که آدم روش نمیشه باهاش تا دم بره!😐😕😶 تازه هم که میاد باید عین و عوضش کنی !!!🙈😂😜 یا در میره ...😢 یا پاره میشه ...😳🙊 ➖➖➖🌷🌹🌷🌹🌷 🌷🌹🌷🌷🌹 اگر در استفاده و مورد نیاز باشد ولی اتفاقا تا یک سال از آن استفاده نشود ، ندارد. 📘اگر برای مطالعه خریده شود ولی تا مطالعه نشود طبق نظر آقای و خراسانی دارد 👍ولی طبق فتوای سایر اگر مورد نیاز بوده و ولی نکرده ندارد✍️ 🌷🌹 کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
🌱🕊 می گوید در اون سال ها سرباز بگیری بود و من رو بردند به سرباز خونه ای در مشهد… هنوز 45 روز نگذشته بود، که دلم برای خانواده ام تنگ شد. اما مرخصی ندادن ،منم بدون مرخصی و پای پیاده، از مشهد تا طرقبه ( 18 کیلومتر ) دویدم و بعد از دیدن خانواده، دوباره از طرقبه تا مشهد را دویدم و رفتم پادگان … پادگان، که رسیدم دیدم گروهبان متوجه غیبت من و چند نفر دیگه شده ، که همه رو به خط کرد و گفت دور پادگان رو باید بدوید … شروع به دویدن که کردیم بعد از 1000 متر سرباز های دیگه خسته شدند، اما من دور کامل دویدم و ایستادم…! فرمانده ی گروهان که دویدن من رو ندیده بود، گفت مگه نگفتم دور کامل باید بدوی؟ گفتم دویدم قربان …گفت فضولی موقوف ..!دوباره باید بدوی…! خلاصه، دو دور دیگه به مسافت 8 کیلومتر دویدم و سر حال، جلوی فرمانده ایستادم و همین باعث شد مسیر زندگی ام تغییر کند…! یک روز من رو با یک جیپ ارتشی به میدان سعد آباد مشهد بردند ، برای مسابقه… رییس تربیت بدنی تا من رو دید، گفت: چرا کفش و لباس ورزشی نپوشیدی؟ گفتم:ندارم …!گفت :خوب برو سر خط الان مسابقه شروع می شه ببینم چند مرده حلاجی ؟ خلاصه با پوتین و لباس سربازی دویدم و دور اخر همه داد می زدن باریکلا سرباز … برنده که شدم دیدم همه می گن سرباز رکورد ایران رو شکستی …! من اون روز با پوتین و لباس سربازی رکورد ایران رو شکستم و بهم کاپ نقره ای دادن…! خبر رکورد شکنی من خیلی زود به مرکز رسید و بهم امریه دادن تا برم تهران … با اتوبوس به تهران رفتم و پرسان پرسان خودم رو به دژبانی مرکز رسوندم و با فرمانده ی لشگر که روبرو شدم، گفت: تو همون سربازی هستی که با پوتین رکورد شکستی؟ گفتم : بله قربان …گفت:چرا این قدر دیر امدی و سریع من رو سوار ماشین کردند و به استادیوم امجدیه بردن، که قرار بود مسابقه بزرگی انجام بشه …! مسابقه ی دوی 5000 متر بود و من کفش و لباسی رو که رییس تربیت بدنی مشهد داده بود، پوشیدم و رفتم لب خط…! یک دفعه صدای تیری شنیدم و هراسناک این طرف اون طرف رو نگاه کردم ببینم چه خبره ؟ که دیدم رییس تربیت بدنی با عصبانیت می گه چرا نمیدوی؟ بدو..! من نگاه کردم، دیدم، که اون 17 نفر دیگه، مسافتی از من دور شدن و من تازه فهمیدم ،که صدای شلیک تیر برای اغاز مسابقه بوده و من چون در مشهد فقط با صدای حاضر رو مسابقه رو شروع می کردم اینجا هم منتظر همون کلمه بودم ،نه صدای تیر … خلاصه شروع کردم به دویدن و یه عده هم من رو هو می کردن و می گفتن: مشهدی تو از اخر اولی …! دور سوم رو که دویدم تازه به نفر اخر رسیدم و تازه گرم شده بودم …! در دور بعد متوجه شدم، که نفر چهارم هستم و با خودم گفتم: خدا رو شکر لااقل چهارم می شم…! سه دور تا اخر مسابقه مانده بود، که دیدم فقط یک نفر با فاصله از من جلوتره…! دور اخر خودم رو به پشت سرش رسوندم… به خط پایان نزدیک می شدیم که جلو زدم و اول شدم …! باز هم رکورد ایران رو شکسته بودم و از عزیز منفرد، که سال ها قهرمان ایران بود جلو زده بودم…! این ها حرف های استاد علی باغبان باشی، قهرمان دوی ایران است، که 29 سال متوالی بدون حتی یک باخت، مقام نخست مسابقات را در ایران داراست و جالب است، بدانید که تا به حال این رکورد در هیچ رشته ی ورزشی در دنیا شکسته نشده…! باغبان باشی 219 مدال اسیایی و جهانی دارد و در 8 مسابقه ی المپیک شرکت کرده ادیب زاده می گوید: زمان شاه شنیدم ،که پای باغبان باشی شکسته …! با گروه فیلم برداری رفتیم و وقتی با اون مصاحبه کردم با ناراحتی گفت: دکتر ها گفته اند باید یک پای من رو قطع کنند … شب، که فیلم پخش شد 50 خط تلفن جام جم توسط مردم اِشغال شده بود و همه با عصبانیت می خواستن یه جوری به علی باغبان باشی کمک کنند همون شب، رضا پهلوی، که در اون زمان ولیعهد بود و نزدیک به 17 سال داشت، به ، رییس سازمان ورزش دستوری داده بود، که او هم شبانه به در خانه ی باغبان باشی رفته بود و پاسپورتش را درست کرده بودند و روز بعد ساعت 11 صبح از فرودگاه زنگ زد که : مثل این‌که معجزه شده و من برای درمان به نیویورک می‌روم. در نیویورک پایش را یک پروفسور بزرگ عمل کرد، بعد از دو ماه، که برگشت از همان فرودگاه مهرآباد به ما زنگ زد، که من می‌خواهم به زودی در یک مسابقه‌ی دو میدانی شرکت کنم و شما را هم دعوت می‌کنم. علی باغبان باشی، وقتی در زمان ریاست جمهوری خاتمی به مراسم تقدیر و نکو داشت پیش کسوتان دعوت شد، زمانی که نام باغبان باشی، در مراسم از طریق بلند گو اعلام گردید، خاتمی از یکی از حاضرین پرسید: مگر باغبان باشی زنده است؟! و چه ضیافتی بود، در آغوش کشیدن و اشک به چشم آوردن خاتمی برای قهرمانی که نام ایران را بر آوردگاه های جهانی بر زبان ها آورد باغبان باشی، در روز ششم آبان 1400 در سن 97 سالگی درگذشت نامش ماندگار کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
روزی دُم یک روباه در حادثه‌ای قطع شد. روباه‌های گروه پرسیدند دم‌ات چه شد؟ چون روباه‌ها از نسلی مکار می‌باشند، گفت خودم قطع‌اش کردم گفتند چرا؟ این که بسیار بد است و معلوم می‌شود. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک احساس راحتی می‌کنم! وقتی راه می‌روم فکر می‌کنم که دارم پرواز می‌کنم. یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دُم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمی‌توانست تحمل کند، نزد روباه اولی رفت و گفت: برادر تو که گفته بودی سبک شده‌ام و احساس راحتی می‌کنم، من‌ که بسیار درد دارم! روباه اولی گفت: صدایش را درنیاور اگر نه تمام روز روباه‌های دیگر به ما می‌خندند! هر لحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ وگر نه تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت همان بود که تعداد دم‌بریده‌ها آن‌قدر زیاد شد که بعداً به روباه‌های دم‌دار می‌خندیدند. وقتی در یک جامعه افراد مفسد زیاد میشوند، آنگاه به افراد باشرف و باعزت میخندند. گاهی هم آن‌ها را دیوانه میدانند کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
✅ داستان دندان ندا یه دختر خوب و قشنگ به اسم ندا با مامان و باباش زندگی میکردن. ندا خیلی مرتب و منظم بود و تو کارهای خونه خیلی به مامانش کمک میکرد ولی یه اخلاق بدی داشت و اون مشکل هم این بود که مسواک نمیزد. مامانش هر چی بهش میگفت دخترم مسواک بزن چون اگه مسواک نزنی دندون های قشنگت خراب میشن و میکروب ها تو دندونات زندگی میکنن! اما ندا گوش نمیکرد که نمیکرد. تا اینکه یه روزی که از خواب بلند شد دید دندونش حسابی درد میکنه. آخ و اوخ کنان بلند شد و نتونست هیچی بخوره و از شدت دندون درد نتونست مدرسه بره. مامانش که این وضع رو دید نگران شد و به بابای ندا تلفن کرد و گفت که ندا دندونش درد میکنه تا بیاد ندا رو ببرن دکتر. ندا وقتی به مطب دکتر رفت گریه کنان گفت که دندونش خیلی درد داره. خانم دکتر بهش گفت که ندا خانم میکروب های زیاد و بزرگی روی دندونات خونه ساختن و زندگی میکنن و دندونات رو خراب کردن. ندا که ترسیده بود گفت: ببخشید دیگه قول میدم مسواک بزنم. خانم دکتر هم یه داروی خوب و اثرگذار برای ندا نوشت تا زودتر خوب بشه و بهش گفت: اگه میخوای دیگه دندون درد نگیری و دندونات هميشه سالم بمونن باید هر روز مسواک بزنی تا دندونات سالم و محکم باشن. وقتی به خونه اومدن بابای ندا بهش یه مسواک هدیه داد تا با اون هميشه دندوناشو مسواک بزنه. ندا هم به پدر و مادرش قول داد از اون به بعد هميشه دندوناش رو مسواک بزنه تا هیچ وقت دندون درد نگیره. 🌹 کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel
🔴🔵 چرا به امام زمان لقب قائم داده اند 🔹 از حضرت امام باقر(ع) پرسیدند: مگر همه شما قائم به حق نیستید؟ فرمود: آرى! گفتند: پس چرا تنها دوازدهمین شما به این نام، نامیده شد؟ 🔺 فرمود: آن هنگام که جدّمان حسین(ع)به شهادت رسید، فرشتگان با اشک و آه، ضجه‌زنان گفتند: اى اله و اى سید ما! آیا نمى‌نگرى که با بنده برگزیده و فرزند برگزیده تو چه مى‌کنند؟ خداوند به آنان چنین وحى کرد: اى فرشتگان من آرام باشید! به عزّت و جلالم سوگند! حتما از آن‌ها انتقام خواهم گرفت، هر چند مدت‌ها بگذرد، آن‌گاه پرده را کنار زد و امامان پس از حسین(ع) را به فرشتگان نمایاند، در میان آنان یکى ایستاده بود و نماز مى‌خواند، پس خداوند به فرشتگان فرمود: با این شخص ایستاده (قائم) از آن‌ها انتقام مى‌گیرم. 📚 بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۲۲۱ 🌹 کودک ونوجوان 🆔eitaa.com/amoopakdel