#محرم
#کودکان_حسینی
رقیه خانم قصه ما دختر امام حسین علیه السلام بود🌷 این پدر و دختر همدیگر رو خیلی دوست داشتن😊 امام حسین علیه السلام همیشه با رقیه جون بازی میکرد😍 و قصه های قشنگ براش میگفت🌷
رقیه خانم قصه ما یک گردنبند خیلی قشنگ هم از پدرشان هدیه میگیرن🎁 که اون رو خیلی دوست داشت😍
رقیه قصه ما یک عمو داشت به اسم عمو عباس🌷 که خیلی دوستش داشت😍
عمو عباس یک مرد مهربان و زیبا و قوی بود👏
همه بچه ها هر وقت کاری داشتن عمو عباس رو صدا می زدن💐 چون عمو عباس هم قوی بود هم بچه ها رو خیلی دوست داشت😍
اگر رقیه و یا بقیه بچه ها یک روز عمو عباس رو نمیدیدند ناراحت میشدند و همه جا دنبالش میگشتند🌷
یک روز امام حسین علیه السلام بابای رقیه کوچولو گفت🌷 ما باید بریم شهر کوفه🏘 چون مردم اونجا برای ما نامه نوشتن که بریم کمکشون کنیم 📜
آخه پادشاه اونجا خیلی مردم رو اذیت میکنه 😡
رقیه کوچولو گفت بابا شهر کوفه چه طور جایی هست🌷
اونجا قشنگه ؟🤔
اونجا بچه هم هست که من باهاشون بازی کنم ؟😍
امام حسین علیه السلام گفتن آره مردم اونجا خیلی ما رو دوست دارن🌷 منتظرن که ما بریم اونجا و کمکشون کنیم🌷 مردم اونجا بچه هم زیاد دارن که میتونی باهاشون بازی کنی😊
رقیه کوچولو خیلی خوشحال شد😍 گفت آخ جون آخ جون میخوایم بریم مسافرت 😍می خوایم بریم جایی که کلی بچه هست و میتونم باهاشون بازی کنم 😍خدایا شکرت 🤲
رقیه پرسید بابایی عمو عباس هم باهامون میاد❤️
امام حسین علیه السلام گفتن بله عمو عباس هم باهامون میاد👌
رقیه خوشحال شد و گفت آخ جون خدایا شکرت که عمو عباس باهامون میاد 😍
ادامه دارد....
#شمیم_افق
#محرم
#کودکان_حسینی
امام حسین علیه السلام همراه خانواده و یارانش حرکت کردند که به کوفه برسند💐
اما اتفاق دیگه ای افتاد😔
اونجا هیچ بچه ای نیامد با رقیه بازی کنه😔 و هیچ کس از دیدن اونها خوشحال نشد😔 سربازهای حاکم بد اومدن که با اونا بجنگن😱
رقیه کوچولو اینها رو که دید تعجب کرد و گفت بابا چرا اینا میخوان با ما بجنگن 😭
مگه ما چکار کردیم که میخوان با ما بجنگن😭
بابا بابا من خیلی تشنه هستم داداش علی اصغر هم خیلی تشنه هست💧 چرا اینها به ما اجازه نمیدن بریم آب بخوریم💦
امام حسین علیه السلام گفتن دختر گلم نگران نباش الان به عمو عباس میگم تا بره برامون آب بیاره😍
رقیه کوچولو خیلی خوشحال شد و گفت خدایا شکرت عمو عباس حتما برامون آب میاره😍 خدایا شکر که عمو عباس همراهمون هست🤲
ادامه دارد ...
#شمیم_افق
#محرم
#کودکان_حسینی
عمو عباس مشک آب رو برداشت و گفت بچه ها نگران نباشید😍 من میرم و براتون آب میارم💦
اینجا بمونید و منتظر من باشید 🌷
رقیه کوچولو گفت باشه عمو عباس من و داداشام اینجا منتظر میمونیم شما برو ولی زود برگرد 🌹
بچه ها وقتی عمو عباس رفت سربازهای دشمن به سپاه امام حسین حمله کردن😱 و تمام خیمه ها رو آتش زدن ☄
رقیه کوچولو خیلی ناراحت بود و خیلی غصه میخورد که چرا مردم کوفه اینکار رو میکنن😭 رقیه گفت مگه اینها ما رو دعوت نکردن پس چرا خیمه هامون رو آتیش میزنن🔥❓🤔
رقیه قصه ما ناراحت و غمگین از دست مردم کوفه یه گوشه نشسته بود و منتظر عمو عباس بود و میگفت کی عمو عباسم میاد😔
نازنینای امام حسین💖 در روزهای بعد میگیم چه اتفاق هایی برای عمو عباس افتاد 🌷
☘🥀☘🥀☘🥀☘
#شمیم_افق
#محرم
#کودکان_حسینی
آقا علی اکبر همیشه نمازشون رو اول وقت میخوندن😊 و خیلی عاشق خدای مهربان بودن🌺
شجاعت بی نظیری داشتن👏🏻 و اجازه نمی دادن کسی به آدم های فقیر و ضعیف ظلم کنه😇 بخاطر همین پدرشون آقا امام حسین علیه السلام خیلی ایشون رو دوست داشتن🌹 و میگفتن من هر وقت دلم برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله تنگ میشه به چهره علی اکبر نگاه میکنم😍
امام حسین علیه السلام سه تا پسر داشتن 💐یکی از اونها آقا علی اکبر علیه السلام🌺بودن آقا علی اکبر قصه ما بسیار زیبا و نورانی بودن😍
آقا علی اکبر شباهت زیادی به پدر بزرگشون حضرت محمد صلوات الله علیه و آله😍 داشتن اخلاقشون و نحوه صحبت کردنشون و خلاصه تمام رفتارشون 💐شبیه به حضرت محمد صلوات الله علیه و آله بود🌺
آقا علی اکبر ما خیلی مهربان و مودب بودن🌺 هیچ وقت به کسی بی احترامی نمی کردن👌🏻 و همیشه در حال کمک کردن بودن😍
به فقیرها کمک میکردن☺️ مهمان نواز بودن😊 و به خوبی از مهمان هاشون پذیرایی میکردن🌺
ایشون خیلی آدم مومنی بودن و همیشه با خدا راز و نیاز میکردن🤲🏼
ادامه دارد...
#بصیرت_عاشورایی
#شمیم_افق
#محرم
#کودکان_حسینی
فرشته های مهربونم💐 در سفری که امام حسین علیه السلام به کوفه داشتن🌺 آقا علی اکبر شجاع ما هم بودن🌺
وقتی همه یاران امام حسین علیه السلام وارد میدان میشن و با دشمن میجنگن آقا علی اکبر هم اجازه میخوان تا ایشان هم به میدان برن 💐
آقا امام حسین علیه السلام هم اجازه میدن که آقا علی اکبر وارد میدان بشن🥀
سربازهای دشمن با دیدن آقا علی اکبر خیلی میترسن و وحشت میکنن و میخوان فرار کنن
حاکم بدجنس 😡بلند فریاد میزنه اینجا چه خبره😡❓ هرکس بتونه علی اکبر رو بکشه کلی طلا و سکه🏆 پیش من جایزه داره😔
همون موقع تعداد زیادی از سربازهای دشمن 😱بخاطر همون طلا و سکه ها به سرعت به سمت حضرت علی اکبر علیه السلام حمله میکنن😱
ولی ایشون خیلی شجاع بودن و با قدرت با همه اونها میجنگن🌺
دوباره کلی سرباز دیگه وارد میدان میشن😔
آقا علی اکبر ما اونقدر شجاع بودن🌺 که ۲۰۰ سرباز دشمن رو میکشن وقتی آقا علی اکبر مشغول جنگیدن و دفاع از امام حسین علیه السلام بودن🌹 یکی از سربازهای دشمن یواشکی و نامردانه به او حمله میکنه😱 آقا علی اکبر رو زخمی میکنه😭
ایشون از روی اسب به زمین میفتن😭
ادامه دارد....
☘🥀☘🥀☘🥀☘
#بصیرت_عاشورایی
#شمیم_افق
#محرم
#کودکان_حسینی
آقا علی اکبر پدرشون رو صدا میزنن😭
آقا امام حسین علیه السلام ایشون رو بغل میکنن و شروع به گریه میکنن😭
اقا علی اکبر میگن پدر جان خیلی تشنه هستم 💦امام به زخم های آقا علی اکبر دست میکشن😔 و میگن پسرم به زودی در بهشت از دست پدر بزرگت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آب می نوشی و سیراب میشی🌺
بچه ها آقا علی اکبر دوباره به میدان برمیگردن😔 و با شجاعت و قدرت زیاد با دشمن ها میجنگن🌹
ولی آقا علی اکبر یک نفر بود و تعداد سربازهای دشمن خیلی زیاد بود😱
بخاطر همین دشمن زخم های زیادی به ایشون میزنه😭 و باعث میشه آقا علی اکبر هم به شهادت برسن😭 امام حسین علیه السلام و خانوادشون از دست دشمن خیلی ناراحت بودن😭
امام حسین علیه السلام به سپاه دشمن نگاه میکنن و میگن خدا به شما رحم نکنه که این چنین به ما ستم میکنید😔
☘🥀☘🥀☘🥀☘
#بصیرت_عاشورایی
#شمیم_افق
#محرم
#کودکان_حسینی
عنوان داستان امروز
💫تابنده ترین خورشید💫
سالها پیش☘️توی خانواده ای یه پسر خیلی خیلی نورانی و زیبا به دنیا اومد😍
اعضای اون خانواده از به دنیا اومدن این پسر خیلی خوشحال شدن☘ به همه همسایه ها و مردم مهمانی دادن🥗
این نوزاد ما بزرگ و بزرگتر شد🌹 تا اینکه شد یک جوان زیبا و رشید😍 اونقدر زیبا و نورانی بود که همه مردم و خانوادشون بهشون می گفتن تو مثل ماه توی آسمون هستی😍 و بهشون لقب قمر بنی هاشم داده بودن🌹 این جوان قصه ما همیشه به مردم کمک میکردن👌🏻 بچه ها رو خیلی دوست داشتن☘
با اونا بازی میکردن😍 بچه ها هم خیلی ایشون رو دوست داشتن ❤️و همیشه دنبالشون میگشتن تا پیداشون کنن و باهاشون بازی کنن🥰
ادامه دارد....
☘🥀☘🥀☘🥀☘
#بصیرت_عاشورایی
#شمیم_افق
#محرم
#کودکان_حسینی
جوون زیبای قصه ما🌹 برادری داشتن که تحت هر شرایطی با برادرشون بسیار محترمانه و مودبانه حرف میزدن👌🏻
هیچ وقت پاهاشون جلو برادرشون دراز نمی کردن🌹 هیچوقت برادرشون رو به اسم کوچک صدا نمی زدن🌹 وقتی میخواستن با برادرشون صحبت کنن و ایشون رو صدا بزنن☘ می گفتن آقای من ،مولای من، امام من🌹هر وقت مادرشون خوراکی بهشون میدادن سریع میدویدن تا برادرشون رو پیدا کنن☘ و خوراکی رو اول به برادرشون بدن🍇 هر وقت میخواستن کاری انجام بدن اول از برادرشون اجازه می گرفتن 🌹می گفتن اگر برادرم راضی باشن من اینکار رو انجام میدم🌹 همیشه کنار داداششون بودن☘ به حرفاشون گوش میدادن👌🏻 و خیلی برادرشون رو دوست داشتن❤️ و همیشه یار و یاور برادرشون بودن🌹 آخه به پدرشون قول داده بودن هیچوقت برادرشون رو تنها نگذارن و مراقب ایشان و خانواده برادرشون باشن💐
ادامه دارد....
☘🥀☘🥀☘🥀☘
#بصیرت_عاشورایی
#شمیم_افق
#محرم
#کودکان_حسینی
چندین سال گذشت ☘️این جوان قصه ما حالا یک مرد شجاع و باغیرت شده بود☘ مردم شهر کوفه از برادر این مرد کمک خواستن🙏🏻 تا به شهرشون بره و بهشون کمک کنه🙏🏻 و اونا رو از دست حاکم بدجنس😡 نجات بده.
برادر این مرد هم که همیشه همراه ایشان بود عازم شهر کوفه میشن🌹
مرد شجاع و وفادار ما🌹 مثل همیشه کنار برادرشون بودن🌺 همراه با برادر و خانوادشون بار سفر میبندن و راهی کوفه میشن💐 اما مردم کوفه بجای اینکه به استقبال این خانواده بیان مقابل اونها شمشیر میکشن😭 و خواستن با اونها بجنگن😔 آخه شهر کوفه یک حاکم بدجنس😡 داشت😡
ادامه دارد....
☘🥀☘🥀☘🥀☘
#بصیرت_عاشورایی
#شمیم_افق
#محرم
#کودکان_حسینی
اون حاکم بدجنس😡میخواست مرد خوب قصه ما و برادر و خانواده ایشان رو اذیت کنه😱 اون حاکم به سربازهاش گفته بود اجازه ندید اونها از آب هیچ رودی بردارن و بخورن😔 خانواده اون مرد زیبا خیلی تشنه شده بودن😔و از مرد شجاع قصه ما خواستن براشون آب بیارن💦.
مرد باغیرت قصه ما از برادرشان اجازه گرفتن و به سمت رود فرات رفتن 💦مشک آب رو برداشتن💦 مشک رو داخل اون رود قرار دادن تا از آب اون رود بردارن🏝️ اما سربازهای اون مرد بدجنس😡 جلوی اون مرد ایستادن😱 و نگذاشتن اون مرد مهربان و وفادار با خودش آب ببره😔
اون مرد باوفای قصه ما که خیلی شجاع و نیرومند بود🌹 با همه اون سربازها جنگیدن👌🏻 و تونستن آب رو بردارن سوار اسبشون شدن که خودشون به خانواده برادرشون برسونن🌹
اما بچه های خوبم وقتی شیر مرد قصه ما میخواست به سمت خانوادشون بره اتفاق های زیادی براش افتاد💐 اتفاق و ماجراهایی که فردا برا شما نازنینا میگیم🌹
کدوم یک از شما نازنینا میتونید حدس بزنید که🤔
۱. اسم این شیر مرد قوی چی هست؟
۲. اسم برادر این شیر مرد چی هست؟
☘🥀☘🥀☘🥀☘
#بصیرت_عاشورایی
#شمیم_افق
16.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️🖤▪️🖤⚫️
🔹اجرای شعر پنج تن آل عبا علیه السلام 👇
یک که میگم تو روضه ها
دلم میگه یا نبی
دو که میگم دور سرم
میچرخه نور علی
سه که میگم سینه پر
سوز و گُداز فاطمه
چار که میگم دست رو سرم
فدای مجتبی تنم
پنج که میگم فرشته ها
همه میگن یا حسین
من به عشق فاطمه
روسریمو می بندم
چادر نماز گلیمو
روی سرم میبندم
توی روضه ها میرم
دختر زهرا میشم
زیر ذلت نمیرم
خادم کربلا میشم
من به عشق فاطمه
سربندمو می بندم
تذکره ی شهادتو
روی دلم می بندم
پای روضه ها میرم
نوکر زهرا میشم
زیر ذلت نمیرم
خادم کربلا میشم
گفته بودم که مادرم
حرز تو گردنم کنه
وقتی محرم میرسه
لباس سیاه تنم کنه
بزرگترا کوچیکترا
تو مجلست عزیز میشن
هواشونو داری آقا
به لطف تو بزرگ میشن
من به عشق مادرت
میشم همیشه زائرت
دل به هر کس نمی دم
میشم همیشه یاورت
پای روضه ها میرم
نوکر زهرا میشم
زیر ذلت نمیرم
خادم کربلا میشم
من حسینُ دوست دارم
#محرم
#حسینیه
#شعر
#سینه_زنی