eitaa logo
کانال آموزش حفظ قرآن ویژه ی کودکان
1.8هزار دنبال‌کننده
396 عکس
638 ویدیو
25 فایل
ارتباط با ادمین کانال @meftah68
مشاهده در ایتا
دانلود
آموزش حفظ ✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾ 🆔اکنون شما هم به کانال ✨« » ✨ بپيونديد: 👉@amozeshtajvidhefzquran👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3942_113فلق.MP3
599.6K
🔺 🔹سه بار تکرار 🔸استاد پرهیزگار ✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾ 🆔اکنون شما هم به کانال ✨« » ✨ بپيونديد: 👉@amozeshtajvidhefzquran👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠تلاوت همراه با تکرار کودکانه و ترجمه فارسی ✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾ 🆔اکنون شما هم به کانال ✨« » ✨ بپيونديد: 👉@amozeshtajvidhefzquran👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فلق.mp3
160.2K
❇️ کانال آموزش حفظ قرآن ویژه ی کودکان https://eitaa.com/amoozshhefzqorankodakan ✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾ 🆔اکنون شما هم به کانال ✨« » ✨ بپيونديد: 👉@amozeshtajvidhefzquran👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺تلاوت تصویری سوره مبارکه فلق با 6 بار تکرار 🌸برای گلهای قشنگی که می خوان حفظ کنند ✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾ 🆔اکنون شما هم به کانال ✨« » ✨ بپيونديد: 👉@amozeshtajvidhefzquran👈  
💠 : 👇 آهای آهای بچه ها دراین سوره ­ی زیبا🥰 پیامبرم یکسره به او پناه می­بره😊 از شر تاریکی­ها وقتی میاد به هر جا🌚 از شر هر فتنه ­گر جادوگرای کافر🥶 از شر هر حسودی از هر بود و‌ نبودی👿 خداست پناه همه هرچی بگم باز کمه😍 ✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾ 🆔اکنون شما هم به کانال ✨« » ✨ بپيونديد: 👉@amozeshtajvidhefzquran👈  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کودکانه 🌸یکی بود یکی نبود غیر از خدای خوب و مهربون هیچکس نبود یکی از روزها علی کوچولوی قصه ی ماتوی رختخوابش خوابیده بود داشت خوابهای خوبی میدید و مامانش اومد روی سرش و گفت: علی جان پاشو فلق شده پاشو صبح خیلی زود شده فلق شده 💛علی بلند میشه و چشمهاشو به هم میماله و میگه : آی مامان فلق شده صبح خیلی زود شده ((قل اعوذو برب الفلق)) 🌸برم دست و رومو بشورم میره دست و روشو میشوره میخاد بیاد صبحانه بخوره تا با بابا بریم گردش تو طبیعت 💛آماده میشن و مامان و بابا و علی راه میفتن میرن به طرف یه جای سرسبز میرن و میرن و میرن تا میرسن کنار یه رودخانه ی قشنگ 💛مامان قالیچه رو پهن میکنه و علی توپش رو برداشت و رفت کنار رودخانه تا بازی کنه 🌸مامان میگه پسرم مراقب باش که یوقت توپت توی رودخانه نیفته اما همون موقع توپش افتاد توی رودخانه و بعدشم باد شدیدی اومد و کلاه علی رو با خودش برد 💛علی گفت وای وای مامان مامان باد کلاهمو برد علی گریه کنان اومد پیش مادرو گفت چرا خدای مهربان باد رو خلق کرده؟ 🌸خلق یعنی چی؟یعنی آفریده چرا رودخانه رو خلق کرده که توپ و کلاه  منو برد؟ 💛مامان گفت رودخانه محل زندگی ماهی هاست و آب مایه ی حیاته 🌸ما وقتی تشنه میشیم آب میخوریم با آب غذا درست میکنیم حمام میریم پس آب خیره اما وقتی رودخانه سیل بشه میشه شر 💛باد ابرهارو برای ما میاره تا بارون بباره پس باد خیره اما بعضی وقتها باد طوفان میشه و این میشه شر 🌸آتیش خوبه و خودمونو باهاش گرم میکنیم و غذا درست میکنیم باد لباسهای مارو خشک میکنه 💛اینها خیرن اما اگه زمین بلرزه و زلزله بیاد باد طوفان بشه و رودخانه سیل بشه اینا میشن شر 🌸ولی خدای مهربون که خیلی هم قوی هست یه راهی برای ما گذاشته گفته : 💛از شر اون چیزایی که من آفریدم به کی پناه ببرید؟ به خدای مهربون پناه ببریم 🌸علی فهمید که باید چیکار کنه ؟ ((من شر ما خلق)) بچه ها کم کم هوا غاسق شد (تاریک شد)) بچها چه وقتی ماهو ستاره میان تو آسمون؟ 💛وقتی هوا تاریک بشه و شب بشه بچها هوا تاریک شد غاسق شد 🌸خب بچها وقتی هوا تاریک بشه غاسق بشه آدم اگه راه بره میبینه؟ نه نمیبینه پس ممکنه بیفته توی چاله 💛پس ماباید از شر چاله هایی که توی تاریکی هست به کی پناه ببریم؟ به خدا 🌸پس از شر تاریکی ها به خدای مهربون پناه میبریم (( و من شر غاسق اذا وقب )) 💛بچها علی با مامانو باباش داشتن برمیگشتن خونشون توراه چشمشون افتاد به یک پیرزن که توی تاریکی وایساده بود 🌸بابا گفت شاید کمک بخواد و اومد پایین از ماشین و گفت میشه کمک کنیم؟ پیرزن گفت نه نمیخوام ازش پرسیدن اسمت چیه؟ گفت من نفاثات فی العقد هستم 💛نفاثات فی العقد دیگه کیه؟ پیرزن بهشون گفت بیا فالت بگیروم و کف دست مامان علی رو گرفت و گفت: 🌸شما توراه که برید میخورید به یک دیوار گفتن آخه تو جاده که دیوار نیست 💛بچها ولی نفاثات فی العقد دروغ میگفت و نباید هرچی میگفت رو گوش کنیم 🌸باید از شر نفاثات فی العقد به کی پناه ببریم؟ اشاره به آسمون : به خدای مهربون پناه ببریم 💛بچها علیو مامانو باباش برگشتن خونشون فردا ساعت 10 صبح علی به مامان گفت میخوام برم با دوستم بستنی بخورم 🌸مامان گفت باشه و علی با دوستش دوتا بستنی خریدن 💛آقای مغازه دار یه بستنی به علی داد و یکی هم به دوستش 🌸بچها میدونید اسم دوست علی چی بود؟ اسمش حاسد بود 💛بچها تا علی خواست بستنی اش رو بخوره دوستش حاسد با تنه زد به علی و از دست علی افتاد زمین 🌸علی گریه کنان اومد خونه و به مامانش گفت : حاسد بستنی منو انداخت زمین آخه حاسد همه چیز رو برای خودش میخواد 💛نمیخواد کسی چیزی داشته باشه حاسد یعنی چی؟ یعنی حسود 🌸مامان به علی گفت از شر حاسد به کی پناه ببریم؟ (( و من شر حاسد اذا حسد )) 🐬🐾🐬🐾🐬🐾🐬🐾🐬 ✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾ 🆔اکنون شما هم به کانال ✨« » ✨ بپيونديد: 👉@amozeshtajvidhefzquran👈