#شب_نهم_محرم
#روضه_حضرت_عباس_علیه_السلام
🏴🏴🏴
ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
یا ابوالفضل العباس
ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد
یاابوالفضل العباس
باب الحوائج... اقا جان....
امشب اومدیم در خونه شما اقای من...
آقا امشب کلیمی ها...
امشب مسیحی ها میان در خونتون...
دست خالی ردشون نمیکنی آقا...
من که یه عمره گدای در خونه شمام....
میشه یه نگاهی هم به مجلس ما کنید آقا....
خدا ميدونه ...
اینها همشون عاشق شما هستند...
امشب به عشق ابالفضل اومدند آقا...
به یه امیدی اومدند آقا...
خیلی ها مریض دارند...
گرفتارند...حاجت دارند...
🏴🏴
سقای حرم میر و علمدار نیامد
روز عاشورا وقتی صدای غربت ابی عبدالله بلند شد...
ابالفضل العباس سریع خودش رو رسوند کنار برادر...
صدازد آقا جانم...
قَدْ ضَاقَ صَدْرِي
دیگه سینه ام تنگ شده...
دیگه طاقت ندارم صدای غربتت رو بشنوم...
اجازه میدان بده ...
ابی عبدالله فرمودند.. برادرم...
يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي
تو علمدار منی ...
تو پرچمدار منی ..
عباسم میخای بری برادرت رو تنها بگذاری...
تمام دلخوشی بچه ها تویی عباسم...
این بچه ها میان نگاه میکنند میبینند...
هنوز خیمه عباس برپاست خوشحال میشند...
فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
میخواهی بری اول برا بچه ها آب بیار عباسم...
صدا زد سمعا و طاعتا مولای...
عباس علمدار مشک و گرفت...
حرکت کرد...
اما دید صدای غربت بچه های حسین بلنده...
هی بچها میگن االعطش العطش...
خدا ميدونه چه کرد صدا العطش بچه ها با دل عباس...
رفت به سمت شریعه ی فرات...
دیدن مشک رو پر از آب کرد ...
دست برد زیر آب...
میخواد آب بنوشه اما...
ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته
یادش اومد از لب تشنه ی حسین...
یادش اومد از لب تشنه علی اصغر یادش اومد از لبان تشنه بچه های ابی عبدالله...
آی عباس تو میخای آب بنوشی...
درحالیکه بچه های حسین توی خیمه ها تشنه اند...
صداشون به ناله بلنده...
هی میگن العطش...
برگشت به سمت خیمه ها...
یه نانجیبی خدا لعنتش کنه...
دست راست حضرت رو قطع کرد...
صدا زد...
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
بخدا اگه دست راستم رو قطع کنید من از دینم دست برنمیدارم...
یه نانجیبی هم دست چپ آقا رو قطع کرد...
(یارب مکن امید کسی را تو ناامید)
همه ی امید اباالفضل اینه آب رو به خیمه ها برسونه...
ای مشک تو لااقل وفاداری کن
من دست ندارم تو مرا یاری کن
من وعده آب تو به اصغر دادم
یک جرعه برای او نگهداری کن
چهار هزار نفر کمان دار دور آقا رو گرفتند...
هرکسی تیری از کمان رها میکنه...
یک تیر آمد و به مشک اصابت کرد...
آب روی زمین ریخت...
یا زهراا ... همین جا بود که دیگه امید اباالفضل نا امید شد...
آقا جانم ابالفضل ....اینام امشب به یه امیدی اومدن درخونه ی شما آقا...
فَوَقَف متحیرا
متحیر ایستاد...
دیگه دست دربدن نداره...
آب هم نداره...
با چه رویی برگرده به سمت خیمه ها...
در همون حالت تیری آمد و به چشم مبارک....
ای وای... ای وای...
هرچی سر رو حرکت داد این تیر از چشم بیرون نیومد...
سر رو خم کرد...
نانجیب... آنچنان با عمود آهنین بر فرق ابالفضل زد...
صدای ناله اش بلند شد...
(یا اخا ادرک اخاک)
برادر حسین به فریادم برس
یاصاحب الزمان منو ببخشید آقا...
هر کسی از بلندی بر زمین میخوره...
اول کاری که میکنه دستانش را سپر میکنه...
عباس که دست در بدن نداشت...
بمیرم باصورت به زمین افتاد...
تا صدای ابالفضل رو ابی عبدالله شنید...
خودش رو سریع رساند کنار برادر...
خدایا چکار کردن با برادرم...
اومد کنار بدن عباسش نشست...
صدا زد...
🏴🏴
گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است
برادرم عباسم پاشو ببین دیگه تنها شدم
نگران حرمم آبرویم در خطر است
آی برادر خوبم...
بلند شو ببین بچه ها بهونه ی آب گرفتند
نه... میگن دیگه آب هم نمیخواهیم...
بگید عموجانمون عباس برگرده...
قامت خم شده را هر که ببیند گوید
برادر ببین دیگه قدم خمیده...
بی علمدار شده دست حسین بر کمر است
نگاه کرد به بدن عباسش...
دید دستهای برادر رو قطع کردن...
تیر به چشم عباسش زدند...
عمود آهنین به فرقش زدند...
بدن رو قطعه قطعه کردند...
طاقت نیاورد...
دستهاش رو گذاشت روی کمر...
صدا زد...
اَلآن اِنْکَسَر ظهری، وَقَلَّتْ حیلتی ، وَشَمَتَ بی عدوّی
الان کمرم رو شکستند...
بلند شو عباسم ببین دشمن داره به من میخنده...
تا تو بودی خیمه ها آرام بود
دشمنم در کربلا ناکام بود
تا تو بودی خیمه ها پاینده بود
اصغر ششماهه ی من زنده بود
تا تو رفتی چهره ها نیلی شدند
دستها آماده سیلی شدند
فایل صوتی 👇👇👇
#محرم
#متن_سینه_زنی_شور
#حاج_حسین_سیب_سرخی
قرارم باش نگارم باش
یه بیچارم ارباب تو چارم باش
🏴🏴🏴
خزونم من بهارم باش
بیا روز محشر کنارم باش
آوارتم من آواره
میمیرم واست صد باره
مادرت واسه نوکرها
میکنه تو محشر غوغا
بس که حسینشو دوست داره
حسین جانم ارباب حسین جانم
کریمی و کرم داری
یه لشکر زیر این علم داری
مثل حیدر جنم داری
به جای حسن هم حرم داری
حال وهواتو دوست دارم
صحن و سراتو دوست دارم
منم از اون روز آقا پاموگذاشتم تو دنیا
کرب و بلات و دوست دارم
قرارم باش نگارم باش
یه بیچارم ارباب تو چارم باش
خزونم من بهارم باش
بیا روز محشر کنارم باش
🏴🏴
آوارتم من آواره
میمیرم واست صد باره
مادرت واسه نوکرها
میکنه تو محشر غوغا
بس که حسینشو دوست داره
حسین جانم ارباب حسین جانم
فایل صوتی 👇👇👇
#محرم
#متن_سینه_زنی_واحد
#جواد_مقدم
ضه هاتم و دلم تو کربلاته
مرغ دلم به روی گنبد طلاته
دوباره به سرم، زده بیام حرم
🍃🌹🍃🌹🍃
بیا و رحمی کن حسین، به چشمای ترم
بذار بیام به کربلا شهنشه کرم
حسین آرام جانم، حسین روح و روانم(۴)
به کی بگم تنگه دلم یا ایها الناس
برا ضریح خوشگل و بلند عباس
دلم پر از غمه، اسیــر مـاتمه
هرچقد از خوشگلی آقام بگم کمه
ارمن ها بهش میگن مسیح علقمه
عباس ، ماه شب تار عباس ، میر و علمدار(۲)
عباس باب الحوائج، عباس باب الحوائج(۴)
وقتی که دورم من از اون حریم و گنبد
میرم زیارت رضا، امیر مشهد
🍃🌹🍃
سری پر از هوا، به عشق نینوا
براتمو می گیرم از آقام امام رضا
به حد چشم به هم زدن میام به کربلا
حرم، ذکر لب من حرم، خواب شب من(۲)
حسین سالار زینب، حسین سالار زینب(۴)
فایل صوتی 👇👇👇
🎤 شهادت حضرت رقیه سلام الله علیه و اسارت خاندان آل الله
🏴بانوای :سید مهدی میرداماد
➖➖➖➖➖
بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ به جرم بی گناهی زد ... یه لاتِ بینِ راهی زد
یكی دوبار به جایِ من ، عمه ام رو اشتباهی زد ...
خدا لعنتش كنه،اون كسی رو كه رویِ ما اسم خارجی گذاشت
همونی كه با غنیمتی های ماتوی بازارهای شام حراجی داشت
دلم می خواد بگم به زجر، حداقل برایِ یه بار، سربه سر یتیم نذار
گوشواره ام رو خودم می دم، به زورِ سیلی در نیار...
یه نفر پیدا نشد بهش بگه،آخه رو یتیم كی شمشیر میكشه؟
از شبی كه خوردم از ناقه زمین،همۀ استخون هام تیر میكشه
برام سواله كه چرا،این همه نقشه كشیدن،ما رو زدند و خندیدن
همش برایِ اینه كه، چشم عموم رو دور دیدن ...
عمو عباس اگه بود كنار من،كی میتونست به ما چپ نگاه كنه؟
با طناب دستامونُ ببنده و وارد بازار شام كنه ...
فایل صوتی 👇👇👇
🔸 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ.. 🔸
بند اول👇
ببین دور محملم غوغاس
روی گونم اشکای زهراس
بیا داداش به یاری من بخون قرآن ای قاری من
بده تو پایان به بی قراری من
می کشه غم تو دخترت رو
وا کن باز چشمای مضطرت رو
نگاه کن اشکای خواهرت رو
واویلاه امون از دل زینب
بند دوم 👇
ببین از نی یاور و یارم
گرفتار دست اغیارم
با اینکه من یه کبوترم نمی تونم دیگه بپرم
با سنگ این کوفیا شکسته پرم
دم به دم نفس من می گیره
دعا کن خواهر تو بمیره
باورت می شه زینب اسیره
واویلاه امون از دل زینب
#شاعر:
محسن طالبی
#فایل صوتی
👇👇👇👇
#مرثیه_امام_سجادعلیه السلام
🏴🏴🏴
اگرچه شمع از آتش به رویِ سر دارد
منم همان که زِ غم شعله بر جگر دارد
پس از تو نوبتِ سیسال گریهیِ من بود
پس از تو در همه احوال گریهیِ من بود
شبیه گریهیِ طفلانِ خیزران خورده
شبیه گریهیِ پیرِ زنِ جوان مُرده
تمام شهر از این گریهها خبر دارد
که گریه بر جگرِ سنگ هم اثر دارد
پس از تو گوشهیِ سجادهام پُر از اشک است
پس از تو قامتِ اُفتادهام پُر از اشک است
پس از تو صحبت بازار میکنم هر روز
شکایت از غمِ انظار میکنم هر روز
نسیم گِردِ سرِ اطهرِ تو میچرخید
چقدر بر سَرِ نیزه سَرِ تو میچرخید
میانِ شعله من و ساربان تَهِ گودال
برای بُردنِ انگشترِ تو میچرخید
به زیرِ ناقه به زنجیر پایِ من را بست
کسی که دور و بَرِ خواهرِ تو میچرخید
پس از اصابتِ هر سنگ گونهات میریخت
به رویِ نیزه کمی حنجر تو میچرخید
نرفته از نظرم کوچه کوچه دنبالِ...
عزیزِ کوچک خود همسر تو میچرخید
نرفته از نظرم مجلس شراب و رُباب
به نیزهاش سَرِ آب آورِ تو میچرخید
دو دستِ من به غُل و جامعه به گردن بود
که چشمشان به سویِ دختر تو میچرخید
شبی به کُنجِ تنور و شبی به رویِ طَبَق
چقدر دستِ غریبه سَرِ تو میچرخید
تمامِ شهر از این گریهها خبر دارد
که گریه بر جگر سنگ هم اثر دارد
#شاعر:
حسن_لطفی
لبیک یا حسین علیه السلام:
#شهادت_افتخار_ماست
به فدای وطن سرم جانم
جان به قربان هر که سرباز است
شد شهادت دری به سمت خدا
قرعه عشق سهم اهواز است
#شاعر:
محمد_حبیب_زاده
#مصائب_کوفه_و_مجلس_بن_زیادلعنت_الله_علیه
بسکه در کوی و گذر وقتِ تماشا ریختند
کودکانت بر زمین از ضربِ پاها ریختند
عدهای شاگردهایم عدهای دیگر کنیز
کوچه کوچه پیشِ پایم نان و خرما ریختند
در شلوغیِ مسیرِ کاخ هِی روی خاک
دختران از هول دادنهای آنها ریختند
بارها ما بر زمین خوردیم از ما رد شدند
مثلِ آنروزی که با در رویِ زهرا ریختند
نیزه داران موقع اُطراق هرجایی که شد
اینهمه سر را به روی هم همانجا ریختند
آتشِ خیمه ، کشیدنهای تا کوفه چه کرد
گیسوان بچهها یا سوخته یا ریختند
بی هوا بر ناقهها زد تا که از آن ارتفاع
دخترانت پشتِ هم در بینِ صحرا ریختند*
مردمانی که درِ این خانه میخوردند نان
کُنجِ زندان با قُل و زنجیر ما را ریختند
با لب و دندانِ تو با چوب بازی کرد و زد
آه دندانهای تو آنقدر زد تا ریختند
خوب پیدا هست از بویی که دارد موی تو
در تنورِ روشنی دیشب سرت را ریختند
*حرام زادهای بنام سهیل ابن عُرَیف تا دروازه کوفه با سیخی که در دست داشت برناقهها میزد تا کودکان از آنها بیافتند(تذکره الشهدا ودیگرمقاتل)
#شاعر:
حسن_لطفی
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔸معراج عاشقانه🔸
بعد از سه روز جسم عزیزش #کفن نداشت
یوسفترین شهید خدا #پیرهن نداشت
او رفت تا که زنده کند رسم عشق را
از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت
آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود
آنقدر عاشقانه که #سر در بدن نداشت
خورشیدِ شعلهور شده بر روی نیزهها
کنج #تنور رفتن و افروختن نداشت
هر کس شنید غربت او را سؤال کرد
بعد از سه روز جسم عزیزش #کفن نداشت؟!
#شاعر:
یوسف_رحیمی
🏴ساکن کربلا یا حسین
#سبک_تک
#با نوای: سیدرضا نریمانی
🏴🏴🏴
ساکن کربلا یاحسین
ذَبیحاً بِالقفا یاحسین
یا مَهتوکُ الخَبا یاحسین، یاحسین
خورشید تابان کربلا
سر زده از روی نیزهها
جسمش اما زیر دست و پا، یاحسین
با جان خریدهام، داغ غم تو را
بر دوش میکِشم، من پرچم تو را
"لبیک یاحسین ، لبیک یاحسین "
🏴🏴🏴
سر داد و تن به ذلّت نداد
جانش را داد و عزّت نداد
با دشمن دست بیعت نداد، یاحسین
شاگرد مکتب کربلا
ترسی ندارد از فتنهها
دشمن می ترسد از این نوا: یاحسین
حُرّیم و منتِ - هر کس نمیکِشیم
تحریممان کنید، پا پس نمیکشیم
"لبیک یاحسین ، لبیک یاحسین "
🏴🏴
بعد از تو ای سردار حرم
زینب شد علمدار حرم
دلدار و پرستار حرم، یازینب
خاکی شد پاره شد چادرش
آتش افتاده بر معجرش
حجاب اما نرفت از سرش، یازینب
ما را که میکُشد، داغِ عظیم تو
ما سر نهادهایم، پای حریم تو
"لبیک یاحسین ، لبیک یاحسین "
#شاعر :
داوود رحیمی
فایل صوتی 👇👇👇
#روضه اسارت خاندان آل الله صلوات الله علیهم اجمعین
#مداح :حاج حسن خلج
🏴🏴🏴
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنتَ امیرالمومنین
چه دست های سیاهی که نور می بردند
به نیزه ها سرِ هجده غیور می بردند ...
*جلو چشم علی اکبر ... جلو چشم قاسم ... جلو چشم عباس ... جلو چشم حسین ... کی جرات کرده دستِ زینبُ ببنده ...*
چقدر بی ادبانه سرِ سلیمان را
برایِ جایزه در پیشِ مور می بردند ....
*یه چند روزی از عاشورا گذشته ، شما زخم هاتون تازه ست واقعاً نیاز به روضه خوان ندارید .. اما چه کنم ، کاره من روضه خوانیِ باید زخم دلتُ تازه نگه دارم" چی می خوام بگم .... دخترِ علی کجا ... زنازادۀ مرجانه کجا ....*
چقدر بی ادبانه سرِ سلیمان را
برایِ جایزه در پیشِ مور می بردند ....
اگر چه پوشیه ها بود و آستین ها بود
*چی دارم می گم ؟ .. از کی دارم می گم؟ .. همون خانمی که وقتی می خواست بره کنار قبر پیغمبر ، شنیدید همه چراغ ها رو امیرالمومنین می فرمود خاموش کنید ... کسی چشمش به قد و بالای خانم ..... خوده علی جلو جلو می رفت ، حسن و حسینم چپ و راستِ زینب ... عباسم از پشت شمشیر به دوش می اومد ... یه وقت کسی تو این تاریکی شب چشمش به قد و بالای زینب نیوفته ....
نیست فلک به قدر هم پایت
سایۀ تو ندیده همسایه ت ...*
اگر چه پوشیه ها بود و آستین ها بود
چو در مسیر شلوغِ عبور می بردند
*همۀ شهر تعطیل شده بود ... هلهله می کردن ... انقده بچه ها می ترسیدن ... بین اسرا فقط یکیِ که داره باره همه رو می کشه ...*
به شانه هایِ زنی بار ، زخمِ قافله بست
میان سلسله سنگ صبور می بردند
*شروع کرد صحبت کردن ... وای بر شما ... چشم هاتون خشک مباد .. خنده رو لب هاتون میاد ...پسرِ پیغمبر رو کشتید شهر رو زینت کردید ... نامه نوشتید اون وقت بین دو نهر آب با لبِ تشنه .... هی گفت مردم جیگرم داره میسوزه .... با لبِ تشنه سر از بدنش جدا کردید ...
خبر رساندن شهر در شُرفِ انقلابِ .. چه کنیم ؟ گفت یه راه داره فقط ساکت کردنِ زینب ..." اونم اینکه سرِ حسین رو ببرید در مقابلش .... مردم دیدن لحن صحبت کردنه زینب عوض شد ... خانمی که با عتاب با خطاب ... یه وقت دیدن لحن صدا عوض شد ... میگه هلالِ یک شبۀ زینب ... عزیزه دله زینب ... کجا بودی سه شبانه روزه ....*
ای جانه من به نیزۀ اعدا چه می کنی
آغوشِ ماست جایِ تو آنجا چه می کنی؟
*تا چشمش افتاد دید پیشانیِ داداششُ شکستن (زبانِ حال) گفت حسین دیگه اجازه نمی دم از من جلوتر باشی ... قرار بود با هم باشیم ... سرت شکسته داداش .... بمیرم برات ... نگاه کرد دید نازدانه داره پرپر میزنه چشم به بابا دوخته ... عمه ... عمه ... این سر، سرِ بابامه عمه .... تنها راهش این بود چنان سر رو به محمل کوبید حواسِ این نازدانه رو برگردوند ....*
حسین .....
فایل صوتی 👇👇👇
🔹روضه جانسوز حضرتِ رقیه سلام الله علیها _ ویژه ایام محرم و صفر
# بانوای :حاج احمد واعظی
بابا،بابا،بابا....
دلم بشکسته بود،بابا!
غمین و خسته بود،بابا!
دو دستِ کوچولویِ من
به زنجیر بسته بود،بابا!
*امشب شبِ رقیه جانِ،دلِ همه الان رفته خرابه...*
نبودی، ببینی،به چشمام موجِ دریا رو
نبودی،ببینی،چه جوری می زدن ما رو
*بابا! دنبالم می دویدن،تازیانه هارو می چرخوندن،من یه دخترِ کوچولوم،آدم های گُنده سرم می ریختن...*
نبودی،ببینی،چه زجری می کشیدم من
تو صحرا، رو خارا،برهنه پا، دویدم من
بابا،بابا،بابا....
دیگه بسه جدایی
منو ببر بابایی
دلم خون و رُخم زرده
روزا گرم و شبا سرده
سَرَم،چشمم،تنم
گوشم،همه درده
نیگاه کن،شده رخسارِ من نیلی
یه باره می اُفتم،سرم گیج میره از سیلی
*بابا!صورتِ منو نگاه کن چیکار کردن...*
بابا،بابا،بابا....
نمونده دیگه سو به چشمای ترم، بابا!
یا از ترس،یا از درد،شب از خواب می پرم، بابا!
*خواب بود بچه،تو خواب دید بغل باباست،تا چشماش رو باز کرد دید خرابه است،بابا نیست...بهونه ی بابا رو گرفت....
نانجیبا می خواستن آرومش کنن،سر باباش رو گذاشتن تو یه طبق،تا از در خرابه وارد کردن،عمه ی سادات که فهمید چه خبرِ،بلند شد،دوید رفت جلوشون رو گرفت...چیکار می کنید؟نبرید این سر رو، می کُشید این بچه رو،خودم آرومش می کنم،برگردونید این طبق رو...آی حسینا! عمه سادات رو با تازیانه زدن...بی بی رو کنار زدن،این طبق رو بردن جلو...حسین...
گفت: دیدم کنار ضریح، پیر زنی یه چیزی رو تو دستش گرفته بود،گریه می کرد،هی نشون میده به ضریح...بلند شد برِ.... گفتم:مادرجان! من داشتم نگاه می کردم،می تونم ازت بپرسم این چی بود؟یا چی می گفتی؟
شروع کرد گریه کردن،گفت:پسرم ما از عشایرِ ایرانیم،تو بیابون و دشتیم،خیلی وقت ها در اثر راه رفتن،پاهامون زخم میشه...کفِ پاهامون آبله میزنه،از گیاهان دارویی،چربی حیوانات،یه پماد داریم،میزنیم خوب میشیم....
گفت:وقتی داشتم می اومدم اینجا،شنیدم این دخترکوچولو پاهاش آبله داره،از همون پماد آوردم،داشتم می گفتم:قربونت بشم،پات خوب شده؟...
ان شاءالله تو حرمش باشیم،همون حرمی که هنوز احساس می کنیم داره میگه: بابا!....
فایل صوتی 👇👇👇
#محرم
#متن_سینه_زنی_زمینه
#حاج_محمود_کریمی
تو رفتی و بی تو زندگی برام عذاب شد
تو رفتی و بی تو زندگی برام عذاب شد
تو رفتی و زینب بی تو ذره ذره آب شد
تو رفتی و دنیا روی سر من خراب شد
وای بد حالم شکسته بالم
میدونم امشب میای دنبالم
یک سال و نمیه که روت و ندیدم
رفتی ندیدی که من چی کشیدم
تو رفتی و من شکستم خمیدم
این پیراهن چقدر می ارزه
به یاد گودال تنم میلرزه
دیدم که پیراهنت رو دریدن
من زنده بودم سرت رو بریدن
اتیش به چادر نمازم کشیدن
تو رفتی و نیزت قاتل من و رباب شد
تو رفتی و گردنبند خواهرت طناب شد
تو رفتی و دنیا روی سر من خراب شد
من میدونم به یادم هستی
تو اون ویرونه به ما پیوستی
قبل از من اونی که حاجت روا شد
یک شب تو ویرونه از ما جدا شد
از دوری تو رقیه فدا شد
تو رفتی و دلم برای دخترت کباب شد
تو رفتی و نگم که چی تو مجلس شراب شد
تو رفتی و دنیا روی سر من خراب شد
فایل صوتی 👇👇👇
•اصول مداحی•:
#مصائب_شام
▪●▪●▪●▪●▪●▪●▪●▪
فتنه و بیداد و بلا بود شام
سخت تر از کرب و بلا بود شام
شام بلا تیره تر از شام بود
عصمت حق در ملأ عام بود
ساز و نی و نغمه و آهنگ بود
دسته گل سنگدلان سنگ بود
خلق به دور اسرا صف زدند
کوچه به کوچه همگی کف زدند
فاطمه های حرم فاطمه
زخم زبان مرهم زخم همه
هرکه به آن خسته دلان رو نهاد
زخم زبانی زد و دشنام داد
خنده به رأس شهدا می زدند
سنگ به ناموس خدا می زدند
قافله تا وارد دروازه شد
داغ جگر سوختگان تازه شد
پای سر رهبر آزادگان
عید گرفتند زنازادگان
آل ابوسفیان در هلهله
آل رسول الله در سلسله
وای ندانم که چه تقدیر بود
دست خدا در غل و زنجیر بود
ماه سر نیزه پدیدار بود
یا سر عباس علمدار بود
چهره چو خورشید بر افروخته
از عطشِ تشنه لبان سوخته
دوخته چشم از سر نی بر حسین
محو شده، غرق شده در حسین
دیده ی اطفال به سیمای او
چشم سکینه شده سقای او
مانده سر نیزه به حال سجود
مهر جبینش شده محو از عمود
دیده ی اکبر سر نی نیم باز
مانده به لب هاش اذان نماز
هرکه به خورشید رخش چشم بست
گفت که این سر، سر پیغمبر است
رأس امام شهدا نوک نی
کرده چهل مرحله معراج، طی
زلفِ غباریش پر از بوی مُشک
لعل لبش خشک تر از چوب خشک
ماه خجل از رخ نورانیش
سنگ زده بوسه به پیشانیش
هیچ شنیدید که از گَرد راه
پرده کشد باد به رخسار ماه
هیچ شنیدید که در موج خون
صورت خورشید شود لاله گون
رخ زگل زخم، بهاران شده
وجه خدا ستاره باران شده
اشک همه سیل شد از سرگذشت
خون، دل میثم شد از این سرگذشت
#شاعر:
استادحاج غلامرضاسازگار