دختری درس خوان باهزارارزودررشته تجربی ودانش اموزمدرسه نمونه به اجبارخانواده ازدواج کردم ۱۴ فروردین سال۱۳۷۲ درست سال دیپلم وسال سرنوشت
تمام ارزوهای من واینده من درهمون سال رقم میخورد
خلاصه امتحان معرفی وامتحان نهایی درخردادماه دادم
وتابستان شد
خدابیامرزمادرم🖤🖤
زنی فهمیده وسختی کشیده ومردمی باعقایدپاک خودش معتقدبودزن بایدفعال باشه وخونه نشین وبیکارنباشه 🌹🌹
منوتشویق کردعلی رغم میل باطنیم به دنبال هنربروم وخیاطی یادبگیرم
سرنوشت من ازاینجا تغییرکرد
بله به دنبال هنرخیاطی دردوران عقدرفتم
بااینکه کلاسها ازمهرشروع شده بودومن ازتابستان به کلاس رفتم
به مربی خیاطی گفتم اشکال نداره شمادرسها روبهم بدین من خودم روبه بچا میرسونم
قدیما دوختا بااشل بزرگ بود
۴۰تا۵۰ مدل دامن
همه اینهاروهنوز دارم
فرصتی شدعکسش براتون به اشتراک میزارم
خلاصه دوره یکساله رومن ۴/۵ماه تموم کردم
تااینکه منوبه خونه بخت بردند
داستان ادامه دارد"::::::::::::::::
#پارت_دوم
#داستان_زندگی_خودم_مفید😍😍
@amozeshmofid
🔆 #عهد_جانان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْعُلُومِ النَّبَوِیَّةِ
سلام بر تو ای سرچشمهی علوم نبوی
@amozeshmofid
🌼زنها فداکارترینند..!!
همه چیزشان را پنهان می کنند
تنهایی را
دلتنگی را
گریه ها را
عشقشان را .....
🌼زن ها قوی ترینند ...
هنگام شکستن صدایشان در نمی آید
درد که دارند به خود نمی پیچند
غم كه دارند داد نمي زنند
نهایت تسکین درد یک زن
گریه های یواشکی ست ...
زن بودن درد سختي است...
🌼تقدیم به شیر زنان خوب سرزمینم
@amozeshmofid
دوستان سلام
بریم سراغ داستان زندگی😍😍
ششم دیماه ۷۲ به خونه بخت رفتم
خب درس ومشق دیگه رها کرده بودم
ولی شوق واشتیاقم برا درس خوندن و ادامه تحصیل در من از بین نرفته بود
دائم غصه دار بودم واز دست پدرومادرم هم گله مند🙁
ولی سرنوشت من تغییرکرد
خداعمرطولانی باعزت به مربی خیاطی خانم طایفی بدهد
یه روزبه خونه من سرزد وگفت چرا خیاطی ادامه نمیدی
خلاصه منوتشویق کردورفتم کنارخودشون
واونجا ادامه دادم
باتشویق استادم ازمهر۷۳ مربی خیاطی شدم
واولین دوره کاری من درروستای خداابادبود
بامردمانی مهربان ودوست داشتنی باکلی خاطرات خوب
مهرماه ۷۴ مادرشدم وخداپسری زیبا ودوست داشتنی به من داد
بارمسولیت من بیشترشد
به خاطرپسرم دوسال خونه نشین شدم
ولی دست ازکاروتلاش برنداشتم
به محض اینکه پسرم دوساله شد
دوباره اموزش خیاطی روشروع کردم
وروستاهای همت ابادوسعداباداموزش دادم
دوران خوبی بود
هرچه ازخاطرات ان دوران بگم کمه
منکه عاشق کاروتلاش بودم ودوست داشتم
پیشرفت کنم
بهم اطلاع دادنداگردوماه دوره تربیت مربی فرش بگذرونم به عنوان دبیرمیتونم درهنرستانها کارکنم
شوق دبیرشدن وکاردرهنرستان وبامشورت همسرم قرارشدبه یزد بیام ودوره تربیت مربی فرش بگذرونم
داستان ادامه دارد:::::::::::::
#داستان_زندگی_خودم_مفید😍😍
#پارت_سوم
@amozeshmofid
هدایت شده از آموزش مفید