ادامه داستان 👇👇
بله خشکلای من سال ۹۳ بود
یکی ازمربیای اموزشگام میخواست بره اموزش رانندگی
به یه همراه نیازداشت
بهش گفتم بزاربعدازظهرها من همراه تومیام
دوجلسه بعدازظهرهمراهش رفتم
هدفم این بودچندجلسه هم خودم برم که یادآوری بشه وبالاخره ماشین بردارم
همون جلسه که اومدم خونه دیدم ماشین پراید خونه نیس ویه ۴۰۵ درخونه هست فکرکردم مهمون دارم واردخونه شدم دیدم اقاباپسرم تواشپزخونه نشستن
گفتم ماشین پرایدکجاست ؟؟؟
پسرم گفت بابا پراید فروخت وپژوخرید😳😳
وای سرم سوت کشید🥺🥺
فقط سکوت کردم وحرفی نزدم
فردا همراه کاراموزم رفتم وبه مربی قضیه روگفتم
مربی گفت خانم مفیداقات مخالفه رانندگی شماست اصلا فکرش نکنید ودنبالش هم نگیرین
ازاون تاریخ حرفی نزدم
ازاون قضیه یه ماه گذشت
یه روزدیدم همسرم ناراحت اومدخونه 🤔🤔
چی شده ؟؟
گفت طرف که ماشین خریده چکش پاس نکرده
خلاصه اقام ناراحت شد پیگیری کرد
وطرف به اقام گفت نمیتونم پاس کنم ماشین براخودت😳😳
بله پرایدبرگشت درخونه ما 🎁🎁
به اقام گفتم دیگه این ماشین برامنه ومن برمیدارم
اقام گفت تونستی ببری بردار🥺
منم نامردی نکردم صبحش تواموزشگاه صحبتش کردم
یکی ازهنرجوهام خانم قاسمی هرجا هست خداسلامتی بهش عطا کنه❤️❤️
گفت خانم مفیدماشین روبردارمنم چندجلسه همراهت میام من خودم مربی اموزشگاه رانندگی کارگربودم کمکت میکنم قرار گذاشتیم چندجلسه بعدازظهرها 😍😍
همرام شدند ومن ماشین برداشتم خدایی درحقم سنگ تموم گذاشت بهشون گفتم درقبال محبتتون چکارکنم گفتش هروقت پشت فرمون میشینی یه صلوات برابابام بفرست ازاون تاریخ هروقت پشت فرمون میشینم یه فاتحه وصلوات براباباشون میفرستم
تازه جالب تربدونید
گفتم تنها میترسم برم جایی گفتن من ماشین خودم برمیدارم توهم ماشین خودت هرجا میرم پشت سرم بیا
خدایی هرچی ازلطفش بگم کم گفتم واینطور راننده شدم 👌👌
وماشین براخودم شد
خدایاشکرت بابت همه چی 🤲 🤲
خدایی که من دارم وهمه جوره هوام داره🙏🙏
خدایا شکرت هزارمرتبه شکر
خلاصه خداهم ماشینش فرستاد🌹
هم مربی🌹
وهم رضایت شوهر🌹
وازسال ۹۳ شدم راننده دختر
این کلاس بره اون کلاس بره این مدرسه واون مدرسه
وخدایی خیلی کارام جلوافتاد😉😉
اواخرسال ۹۳ تااواخرسال ۹۶ یه کارجالبی انجام دادم که همه کارام یه طرف این کارهم یه طرف
میخوای بدونی چکارکردم 🤔🤔
داستان ادامه دارد::::::::::
#داستان_زندگی_خودم_مفید😍😍
#پارت_بیست_وهشتم
https://eitaa.com/amozeshmofid