eitaa logo
آموزش تخصصی تجوید و حفظ و قرائت قرآن کریم
6هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
7.1هزار ویدیو
417 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند.✨ 📣ادمین و پشتیبانی کانال آموزش حفظ قرآن↩️ @meftah68 گروه حفظ ترتیبی https://eitaa.com/joinchat/3090940015C72c3166202
مشاهده در ایتا
دانلود
... قوم ثمود - جز اندكى از آن‏ها - بر اثر غرور و سركشى نتوانستند وجود اين معجزه بزرگ الهى را تحمل كنند، آن‏ها در مضيقه آب قرار گرفتند، و هرگز راضى نبودند كه آب شهر يك روز در اختيار آن ناقه باشد، و يك روز در اختيار مردم. با اين كه آن‏ها چنين حقى نداشتند، زيرا خداوند آن چشمه آب را براى صالح عليه‏ السلام به وجود آورده بود، و آن گاه نيمى از آب آن را در اختيار شتر قرار داده بود.(164) وانگهى در آن روز كه آب در اختيار ناقه بود، ناقه تمام آب چشمه را می آشاميد، و در مقابل شير بسيار به آن مردم می داد، به طورى كه پير و جوان و كودك و زن و مرد از آن شير بهره‏مند می شدند(165) بنابراين ناقه نه تنها هيچگونه زيانى به مردم نمی رسانيد، بلكه مايه بركت براى همه بود. در عين حال قوم تيره دل و ناپاك ثمود، به جاى تشكر و قدردانى، به عنوان حمايت از بت‏ پرستى، همچنان مخالفت می كردند، و با اين كه حضرت صالح عليه‏ السلام مكرر به آن‏ها هشدار داد: كه اين ناقه، نشانه الهى است، كمترين آزارى به آن نرسانيد وگرنه عذاب سختى در كمين شما است‌. تصميم گرفتند، آن ناقه را به قتل برسانند. (166) 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran
... ملكاء به اين دو زن گفت: هرگاه قدّار و مصدع نزد شما آمدند تا با شما هم بستر شوند، از آن‏ها اطاعت نكنيد و به آن‏ها بگوييد: ملكه ثمود، به خاطر ناقه و رونق گرفتن دعوت صالح عليه‏ السلام اندوهگين است، ما تمكين نمی كنيم مگر اين كه ناقه را به هلاكت برسانيد. آن دو زن بدكار، سخن ملكه ثمود را پذيرفتند، وقتى كه قدّار و مصدع سراغ آن‏ها آمدند، آن‏ها گفتند: ما تمكين نمی كنيم تا وقتى كه كه ناقه به هلاكت برسد. قدّار و مصدع گفتند: ما در كمين ناقه هستيم تا او را بكشيم. در كمين ناقه قرار گرفتند، قدّار در پشت سنگى عظيم كمين كرد، مصدع نيز در پشت سنگى ديگر كمين نمود، وقتى كه ناقه پس از آشاميدن آب، بازگشت و از كنار مصدع رد شد، مصدع تيرى به ساق پاى او زد، كه قسمتى از عضله پاى ناقه متلاشى گرديد، سپس قدّار از كمينگاه خارج شد و با شمشير به ناقه حمله كرد، و آن چنان پشت پاى ناقه ضربت زد كه (عصب پاى او قطع شد) و ناقه بر زمين افتاد و فرياد جانسوزى سر داد كه بر اثر آن بچه‏ اش وحشت‏ زده گريخت. سپس قدّار ضربت ديگرى بر سينه ناقه زد، آن گاه ناقه را نحر كرد و كشت، اهالى شهر كنار ناقه آمدند و گوشت او را قطعه قطعه نموده و بين خود تقسيم كردند و پختند و خورند. بچه ناقه به بالاى كوه گريخت و در آن جا ناله بلند و جانسوزى نمود به طورى كه اين ناله دلهاى مردم را ريش ريش كرد، آن‏ها وحشت زده نزد صالح آمدند و به عذرخواهى پرداختند و گفتند: ناقه را فلانى و فلانى كشت، ما چه تقصير داريم؟! حضرت صالح عليه‏ السلام فرمود: برويد سراغ بچه ناقه، اگر آن را سالم به دست آوريد، اميد آن است كه عذاب از شما بر طرف گردد. آنها به بالاى كوه رفته و به جستجوى ناقه پرداختند، ولى بچه ناقه را نيافتند. آنها شب چهارشنبه ناقه را كشتند، صالح به آن‏ها گفت: سه روز در خانه خود هستيد و سپس عذاب الهى شما را فرا خواهد گرفت....(170) .... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran
و در مناسك حج، كه بر حاجيان واجب شده با زدن هفت سنگ به جمره اخرى، سپس با بيست و يك سنگ، سه ستون سنگى (جمره اولى و وسطى و اخرى) را سنگ باران كنند، براى آن است كه در كلاس بزرگ حج، همچون ابراهيم و همسر و فرزندش به ميدان شيطان بروند و مردان و زنان و جوانان، اين چنين شيطان را ترور كنند نه اين كه خود مورد ترور شيطان شوند. ابراهيم در اين آزمايش بزرگ نيز كار را به خوبى به پايان رساند، كار او آن چنان عالى بود كه فرشتگان به خروش افتادند كه: زهى بنده خالص كه او را در آتش افكندند از جبرئيل كمك نخواست، اينك براى خشنودى خدا، كارد بر حلقوم جوان عزيز خود گذاشته و حاضر شده ميوه قلبش را به دست خود قربان كند، آرى، اين است معنى واقعى قربان، كه اگر اين قربان باشد، ما به عزت و عظمت در تمام ابعاد می رسيم، وگرنه عقب افتاده‏ايم، به قول شاعر و عارف بزرگ اقبال: هر كه از تن بگذرد جانش دهند هر كه جان در باخت جانانش دهند هر كه نفس بت صفت را بشكند در دل آتش گلستانش دهند هر كه گردد نوح عقلش ناخدا ايمنى از موج توفانش دهند هر كه بى سامان شود در راه دوست در ديار دوست سامانش دهند 🔷کانال آموزش حفظ وتجویدقرآن👇 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) چگونگی رفع بلا از ایوب ،و دیدار همسرش از او قسمت دوم ايوب: من همان ايوب هستم، كه به من امر كردى تا گوسفندى را به نام ابليس ذبح كنم، من از فرمان خدا اطاعت كردم، و از دستور شيطان سرپيچى نمودم، و به درگاه خدا به نيايش و راز و نياز پرداختم، خداوند به من لطف كرد و نعمت‏ هايش را به من باز گردانيد.(408) آن گاه رُحمه خوشحال شد و زندگى خوش را در كنار شوهرش ايوب از سر گرفتند و به خوشى و شادكامى به زندگى شيرين خود ادامه دادند. آرى اين است نتيجه درخشان صبر، شكر و سپاس كه گفته‏ اند: صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند بر اثر صبر نوبت ظفر آيد آرى مردان حق با دگرگون شدن نعمت‏ها، هرگز خود را نمی بازند، افكار و برنامه‏ هايشان عوض نمی شود، آن‏ها در آسايش و بلا، در سلامت و بيمارى، در همه حال رابطه نزديك و تنگاتنگ با خداوند دارند، روح آن‏ها همچون اقيانوس كبير است كه طوفان‏ها آرامش آن را به هم نمی زند، بر اثر انبوه حوادث تلخ، مأيوس و پژمرده نمی گردند، و از آزمايش‏هاى الهى، راست قامت بيرون می آيند، اين است درس بزرگ زندگى حضرت ايوب عليه‏ السلام. در ورق ديگر تاريخ می خوانيم: رُحمه به خدمت شوهر و فداكارى خود ادامه داد، تا اين كه در اواخر، خسته و رنجور گرديد، سرانجام در يك درگيرى لفظى با ايوب عليه‏ السلام، ايوب به او گفت: از من دور شو! رحمه نيز از ايوب عليه‏ السلام جدا گرديد. ايوب ديگر هيچ نداشت و تنها و مظلوم، همچنان به صبر و شكر ادامه داد و از امتحان الهى پذيرفته گرديد، تا اين كه خداوند به او لطف كرد و سلامتى و جوانى او را به او بازگردانيد، و او را مشمول انواع نعمت‏ها كرد. رحمه با اين كه از ايوب جدا شده بود، دلش از مفارقت شوهر، می تپيد و می خواست با شوهر بلازده‏ اش بار ديگر ملاقات نموده و آشتى كند. بى آن كه از سلامتى و دگرگونى وضع شوهر، اطلاع داشته باشد، تصميم گرفت به ديدار او بپردازد، و به پرستاريش ادامه دهد. به دنبال اين تصميم به خانه ايوب عليه‏ السلام بازگشت، ناگاه جوانى زيبا را در باغ بسيار زيبا و پرگل و ميوه ديد، او را نشناخت تعجب كرد، اما ديرى نگذشت كه با اشاره ايوب عليه‏ السلام دريافت كه خداوند لطف و رحمتش را شامل حال آن‏ها كرده، دست در گردن ايوب گذاشت، و هر دو با شور و شوق، خداوند را از آن همه لطف و مهر، سپاسگزارى كردند. خداوند فرزندان صالحى از همين زن به ايوب عليه‏ السلام داد، و زندگى او و همسرش، درسى از صبر و استقامت و شكر و ايمان براى ديگران گرديد.(409) رُحمه گرچه يك بار خسته شد، اما به زودى پشيمان شد و به پرستارى و خدمت به شوهر رنج‏ديده‏ اش ادامه داد، و خداوند نيز به او و شوهرش پاداش فراوان عطا كرد. پايان داستان‏هاى زندگى ايوب عليه‏ السلام 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈