﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_چهل_دوم🦋
💠ارزش نهى از منكر و هدايت كردن💠
🌿امام صادق عليهالسلام فرمود: در ميان بنى اسرائيل عابدى بود، هرگز گناه نمىكرد و همواره به عبادت خدا مشغول بود، ابليس بسيار ناراحت شد، با دميدن به دماغش اعلام كرد تا فرزندانش به حضورش بيايند، به دنبال اين اعلام همه شيطانها در نزد ابليس (پدرشان) اجتماع كردند، ابليس گفت: چه كسى از ميان شما مىتواند فلان عابد را گمراه كند كه بى گناه او سخت مرا ناراحت كرده است؟!
🌻هريك از آنها سخنى گفتند، يكى گفت: من از ناحيه زنان او را گمراه مىكنم، ابليس گفت: اين پيشنهاد تو بى فايده است، او فريب زنان را نمىخورد.
🌿ديگرى گفت: من به وسيله شراب و ساير نوشيدنىهاى لذيذ او را فريب مىدهم.
🌻ابليس گفت: فايده ندارد، او گول لذتهاى دنيا را نمىخورد. ديگرى گفت: من او را مىتوانم فريب دهم، ابليس گفت: چگونه؟ او گفت: از راه عبادت، ابليس گفت: پيشنهاد خوبى كردى، همين كار را دنبال كن.
🌿آن شيطان به صورت انسان وارد عبادتگاه شد، و در پيش روى او مشغول نماز و عبادت شد و شب و روز بدون استراحت به عبادت خود ادامه داد.
🌻عابد تعجب كرد و با خود مىگفت: اين عابد تازه وارد، چقدر توفيق سرشار براى عبادت دارد، از او سؤال مىكرد، ولى شيطان اعتنا نكرده و به عبادتش ادامه مىداد. تا اين كه به طور مكرر مىگفت: اى بنده خدا بگو بدانم به خاطر چه عاملى اين گونه براى انجام عبادت آمادگى يافتهاى؟!
🌿سرانجام شيطان به عابد گفت: من يك گناهى را انجام دادهام، هر وقت به ياد آن مىافتم، از ترس آن، بيشتر مشتاق عبادت مىشوم (تا با عبادت خود را جبران كنم و آن گناه را به طور كلى از زندگى خود دور سازم.)
🌻عابد: آن گناه چه گناهى بوده، به من خبر بده تا من نيز آن را انجام دهم و سپس توبه كنم و به توفيق سرشار براى عبادت دست يابم.
شيطان: اين دو درهم را از من بگير و وارد شهر شو، و در فلان جا به در خانهاى برو، در آن جا زنى هست با او زنا كن، و سپس باز گرد.
🌿عابد جاهل وارد شهر شد و آدرس آن زن را از مردم پرسيد، مردم خانه او را به عابد نشان دادند و پيش خود مىگفتند: لابد عابد مىخواهد آن زن بدكار را موعظه و هدايت كند.
🌻عابد به سوى خانه آن زن رفت، و پس از اجازه وارد خانه او شد، زن وقتى كه شكل و لباس عابد را ديد، گفت: آمدن تو با اين قيافه به اين جا تناسب ندارد، براى چه به اين جا آمدهاى؟ عابد قصه خود را نقل كرد.
🌿آن زن گفت: اى بنده خدا! اولاً: ترك گناه براى كسب توبه، راهوارتر است. ثانياً: از كجا هر كسى توبه كرد، توبهاش پذيرفته مىشود؟ بدان كه آن راهنماى تو شيطان بوده است كه خواسته به اين طريق تو را گول بزند، اينك به معبد خود برگرد ببين او در آن جا نيست، عابد به معبد خود بازگشت و در آن جا كسى را نديد.
🌻آن زن شب آن روز از دنيا رفت، صبح آن شب ناگاه مردم ديدند بر در خانه او اين جمله نوشته شده:
اُحضُرُوا فُلانَة فَانَّها مِن اَهلِ الجَنَّةِ؛
براى تشييع جنازه اين زن حاضر شويد كه او اهل بهشت است.
🌿مردم در شك و ترديد افتادند، كه اين جمله با اعمال آن زن تناسب ندارد، سه روز از اين قضيه گذشت، در اين هنگام خداوند به حضرت موسى عليهالسلام چنين وحى كرد:
🌻كنار جنازه آن زن حاضر شو، و بر آن نماز بخوان، و به مردم امر كن كه بر آن جنازه نماز بخوانند، زيرا من او را آمرزيدم و بهشت را بر او واجب كردم، چرا كه او بنده من (فلان عابد) را از گناه كردن باز داشت.(539)
🌿موسى عليهالسلام فرمان خدا را اجرا كرد، و به اين ترتيب يك بانوى غريق در آلودگى بر اثر امر به معروف و نهى از منكر، و بازداشتن انسانى از گناه، آن چنان مشمول رحمت الهى شد، كه خداوند او را از اهل بهشت قرار داد و به پيامبر اولوالعزمش موسى عليهالسلام فرمان داد تا با مردم، حاضر گردند و با تجليل و احترام جنازه او را بردارند و به خاك بسپارند.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥📚🎆
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_محمد(ص)
#قسمت_چهل_دوم
🦋تنبيه خيانتكار در ميان جمعيت🦋
🌱هنگامى كه اميرمؤمنان عليهالسلام نامه حاطب را از ساره (زن جاسوس) گرفت و به حضور پيامبر آورد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد، اعلام كنند تا مسلمانان در مسجد النبى (در مدينه) اجتماع نمايند تا اين موضوع اعلام گردد؛ مسجد پر از جمعيت گرديد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نامه را به دست گرفت و بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثنا فرمود:
🌻اى مردم! من از خداوند متعال تقاضا كردم كه اوضاع و اخبار ما را از قريشيان مخفى بدارد، ولى مردى از شما، نامهاى براى اهل مكه نوشته او آنها را در آن نامه از جريانات ما خبر داده است، صاحب اين نامه برخيزد! وگرنه وحى الهى او را رسوا خواهد نمود، كسى برنخاست، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى بار دوم گفتار پيشين خود را اعلام اعلام كرد، در اين هنگام، حاطب از ميان جمعيت برخاست و در حالى كه مانند برگ درخت خرما در برابر باد تند، مىلرزيد، عرض كرد: صاحب نامه من هستم، ولى پس از قبول اسلام راه نفاق را نپيمودهام، و پس از يقين، شكى در من به وجود نيامده است.
🌱پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: پس چرا اين نامه را نوشتى؟
🌻 او عرض كرد: من در مكه بستگانى بى دفاع دارم، ترسيدم به آنها آسيب برسد؛ براى حفظ آنها از آسيب مشركان، اين نامه را نوشتم، نامه را به جهت اين كه شرك در دين پيدا كرده باشم ننوشتم.
🌱عمر بن خطاب برخاست و به رسول خدا عرض كرد: به من دستور بده حاطب را بكشم، چرا كه او منافق است. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: او از سربازان جنگ بدر است، گويى خداوند به آنها لطف كرد و آنان را بخشيد، ولى او را از مسجد بيرون كنيد، مسلمانان او را هُل مىدادند تا اين كه از مسجد بيرونش كردند، اما او چشمش به سوى پيامبر بود، تا آن حضرت به حال رقّت كند، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رهايش كنيد، سپس به حاطب فرمود: تو را بخشيدم، از پيشگاه خداوند، طلب آمرزش كن كه ديگر از اينگونه جنايات مرتكب نشوى.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈