رمان : #هیوا 🌿❤️
نویسنده: #نهال
موضوع: #عاشقانہ_طوری 😻
تیکه ای از رمان: نگاه پر نفرتم رو دوختم بهش ،باورم نمی شد اینایی که می دیدم واقعیه ، جلو رفتم جلوش وایستادم بی شرمانه نگام کرد ، دستم رو بالا بردم و سیلی ای نصیب جانش کردم .با غیض گفتم: خیلی آشغالی ،تمام این عمر ،تمام بدبختیام به خاطر توئه بی غیرته .هیچ وقت نمی بخشمت هیچ وقت
از کنارم رد شد بی توجه به حرفام ،دکمه آسانسور رو زد .در کابین روبه روش باز شد .وارد آسانسور شد و دقیقه آخر دیدم که زمزمه کرد : ببخشید
ببخشم ؟ چطوری ببخشم ،شاید اشتباه شنیدم یه سنگ دل و معذرت خواهی ؟! یاد محمد حسین افتادم ،پس محمد حسین کو ؟ شاید کمرش زیر این بار شکسته 😭
#زیباترین_پارت
http://eitaa.com/joinchat/292683801C8ee11f76ca
یعنی چی شده؟؟؟😳
رمان : #هیوا 🌿❤️
نویسنده: #نهال
موضوع: #عاشقانہ_طوری 😻
تیکه ای از رمان: نگاه پر نفرتم رو دوختم بهش ،باورم نمی شد اینایی که می دیدم واقعیه ، جلو رفتم جلوش وایستادم بی شرمانه نگام کرد ، دستم رو بالا بردم و سیلی ای نصیب جانش کردم .با غیض گفتم: خیلی آشغالی ،تمام این عمر ،تمام بدبختیام به خاطر توئه بی غیرته .هیچ وقت نمی بخشمت هیچ وقت
از کنارم رد شد بی توجه به حرفام ،دکمه آسانسور رو زد .در کابین روبه روش باز شد .وارد آسانسور شد و دقیقه آخر دیدم که زمزمه کرد : ببخشید
ببخشم ؟ چطوری ببخشم ،شاید اشتباه شنیدم یه سنگ دل و معذرت خواهی ؟! یاد محمد حسین افتادم ،پس محمد حسین کو ؟ شاید کمرش زیر این بار شکسته 😭
#زیباترین_پارت
@rahbarams
رمان : #هیوا 🌿❤️
نویسنده: #نهال
موضوع: #عاشقانہ_طوری 😻
تیکه ای از رمان: نگاه پر نفرتم رو دوختم بهش ،باورم نمی شد اینایی که می دیدم واقعیه ، جلو رفتم جلوش وایستادم بی شرمانه نگام کرد ، دستم رو بالا بردم و سیلی ای نصیب جانش کردم .با غیض گفتم: خیلی آشغالی ،تمام این عمر ،تمام بدبختیام به خاطر توئه بی غیرته .هیچ وقت نمی بخشمت هیچ وقت
از کنارم رد شد بی توجه به حرفام ،دکمه آسانسور رو زد .در کابین روبه روش باز شد .وارد آسانسور شد و دقیقه آخر دیدم که زمزمه کرد : ببخشید
ببخشم ؟ چطوری ببخشم ،شاید اشتباه شنیدم یه سنگ دل و معذرت خواهی ؟! یاد محمد حسین افتادم ،پس محمد حسین کو ؟ شاید کمرش زیر این بار شکسته 😭
#زیباترین_پارت
@rahbarams