" #خروج امام #حسین«ع»از مکه بسوی عراق "
سپس سخنانی بین آن دو رد وبدل شد، تا آنکه حسین علیه السلام به او فرمودند: اکنون که شما [ کوفیان ] برخلاف نامه ها و فرستادگان که به سوی من آمده اند، رفتار می کنید ، به همان جایی که از آن آمده ام باز می گردد .
ولی" حر " و یارانش حضرت را از بازگشت بازداشتند."حر" گفت: نه، یابن رسول الله ! راهی در پیش گیر که نه تو را به کوفه برساند و نه به مدینه، تا من نیز نزد ابن زیاد عذری داشته باشم که راه تو با من متفاوت بود [ و من تو را ندیدم ] حسین علیه السلام نیز به جانب چپ رفت ، تا آن که به منطقه ای به نام " عذیب هجانات " رسید.
راوی می گوید : عبیدالله بن زیاد نامه ای به حر نوشت و او را درباره امام حسین علیه السلام سرزنش کرده ، دستور داد بر آن حضرت سخت بگیرد.
حر و یارانش نیز به سراغ امام حسین علیه السلام رفته آن حضرت را از ادامه مسیر بازداشتند .
امام حسین علیه السلام به او فرمودند: مگر تو دستور ندادی که از راه [ معمول ] کناره بگیرم ؟ عرض کرد: چرا، ولی نامه ای از امیر عببدالله رسیده است که در آن دستور داده است بر تو تنگ بگیرم ، مأموری نیز قرار داده است، تا مرا به اجرای این دستور وادارد...
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتبیستوهفتم نشردهید🏴
#محرم #اربعین
.
" #خروج امام #حسین«ع»از مکه بسوی عراق "
راوی می گوید: حسین علیه السلام میان یارانش به سخنرانب ایستاد و پس از حمد وثنای الهب و یاد جدش و صلوات بر آن حضرت ،فرمودند: آیا حق را نمی نگرید که به آن عمل نمی شود ؟ و باطل را که از آن جلوگیری نمی شود؟ بر مومنین است که مشتاق دیدار پروردگار باشند که من مرگ را جز سعادت ، و زندگی با ستمگران را جز مایه دلتنگی نمی دانم .
زهیر بن قین برخاست و گفت: خداوند، ما را به وسلیه تو هدایت کند، ای فرزند رسول خدا "ص" سخنت را شنیدیم ،اگد دنیا برای ما پاینده بود و در آن جاوید بودیم ، باز هم حرکت با تو را بر زندگی همیشگی دنیا بر می گزیدیم .
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتبیستوهشتم نشردهید🏴
#محرم #اربعین
.
" رسیدن امام #حسین علیه السلام به #ڪربلاء "
پس از آن ، حسین علیه السلام برخاست و سواره به راه ادامه داد .
هنگام حرکت حضرت در مسیر ،گاهی سپاهیان حر، آن حضرت را باز می داشتند و گاهی همراه او به راه می افتادند ،تا آن که به کربلا رسید. آن روز ،دوم محرم بود، حضرت هنگامی که به آن جا رسید،پرسید : نام این سرزمنیت چیست ؟
گفتند: « کربلا »
فرمودند: "خداوندا ! به تو پناه می برم از کرب [ = سختی ] و بلا " سپس فرمودند: " این ،جایگاه کرب و بلا است. فرود آئـید ! به خدا سوگند این جا مکان بار انداختن ما و ریختن خونمان و جایگاه قبر های ماست"
اینجا به خدا سوگند! جای اسیری محارم ما است . این را رسول خدا "ص" به من فرموده است . همه فرود آمدند . حر و یارانش نیز گوشه ای دیگر فرود آمدند.
حسین علیه السلام نیز فرود آمد و به آماده سازی شمیشرش پرداخت و در این حال می فرمود : ای روزگار ! اف بر دوستی تو [ که چقدر بی وفایی ] ! در هر زنده ای و جایگزینی قناعت نکردی.
که جز این نیست که همه امور به اختیار خداوند جلیل است ، و هر زنده ای پوینده راهی است.
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتبیستونھم نشردهید🏴
#محرم #اربعین
.
" رسیدن امام #حسین علیه السلام به #ڪربلاء "
راوی می گوید: زینب،دختر فاطمه سلام الله علیها اشعار را شنید و گفت:
" برادرم ! این سخن کسی است که به کشته شدن یقین دارد "
فرمودند: آری ،خواهرم ! زینب گفت: ای وای از این داغ ! حسین از مرگ خود به من خبر می دهد .
روای می گوید: زنان نیز گریستند ، به چهره لطمه زدند و گریبان چاک کردند.
راوی می گوید: حسین علیه السلام او را تسلی و دلداری داده ،به او فرمود : سپس فرمودند: هنگامی که کشته شدم ،برای من نه گریبان چاک ندهید و چهره نخراشید،وسخن بیهوده مگویید.
✍ [ مؤلف می گوید: ] ممکن است یکی از اموری که سبب شد حسین علیه السلام محارم و خانواده اش را با خود بیاورد این بود که اگر آنان را در حجاز یا دیگر شهر ها بجا می گذاشت، یزید بن معاویه لعنه الله علیا در پی آنان می فرستاد ،تا احضارشان کند و با آنان چنان بدرفتاری می کرد که حسین علیه السلام را از جهاد وشهادت باز دارد و با دستگیری آنان توسط یزید بن معاویه آن حضرت ،از مراتب سعادت محروم می شد
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتسے نشردهید🏴
#محرم #اربعین
.
" شرح #شهادت آن دلباختگان وادے #عشق "
گزارش وضعیت جنگ و حوادث نزدیک به آن
عبدالله بن زیاد،یارانش را به جنگ با حسین علیه السلام فرا خواند،آنان نیز پیرویش کردند.او پیروانش را به پستی کشاند؛در نتیجه آنها نیز از او پیروی کردند.
عبیدالله همچنین آخرت عمر سعد را به دنیای خویش خرید و او را [در ازای جنگ با امام حسین علیه السلام]به حکمرانی ولایت ری فرا خواند.
او نیز اجابت کرد و با چهار هزار سوار به جنگ باامام حسین علیه السلام بیرون آمد.
ابن زیاد نیز سپاهیانی بر آنها افزود،تا این که طی شش شب که از محرم گذشت،بیست هزار سواره نزد عمر سعد جمع شدند و کار را بر امام حسین علیه السلام تنگ گرفتند.تا آنکه آن حضرت و یارانش را دچار تشنگی کردند.
حضرت ایستاد در حالی که به دسته شمشیر تکیه داشت،با بلندترین صدا ندا در داد: شما را به خدا سوگند می دهم؛آیا مرا می شناسید؟
گفتند:آری،به خدا! تو فرزند رسول خدا و نواده او هستی.
فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم؛آیا می دانید جدم رسول خدا است؟گفتند: "آری به خدا!"
فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم؛آیا می دانید مادرم، فاطمه دختر محمد برگزیده خداست؟
گفتند:"آری به خدا!"
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتسےیڪم نشردهید🏴
#محرم #اربعین
.
" شرح #شهادت آن دلباختگان وادے #عشق "
گزارش وضعیت جنگ و حوادث نزدیک به آن
فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم؛آیا می دانید پدرم، علی بن ابی طالب است؟
گفتند:آری،به خدا!
فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم؛آیا می دانید جده من،خدیجه دختر خویلد است که اولین زن این امت است که اسلام آورد؟
گفتند: "آری به خدا!"
فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم؛آیا می دانید حمزه سید الشهداء عموی پدر من است؟گفتند:آری به خدا!
فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم؛آیا می دانید جعفر که در بهشت پرواز می کند،عموی من است؟گفتند:آری به خدا!
فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم؛آیا می دانید،این شمشیر رسول خدا است که من در کمر دارم؟گفتند:آری به خدا می دانیم!
فرمود:شما را به خدا سوگند!آیا می دانید این،عمامه رسول خدا است که من بر سر دارم؟گفتند:آری به خدا!
فرمود:شما را به خدا سوگند می دهم!آیا می دانید علی علیه السلام میان مردم،اولین کسی بود که اسلام آورد و داناترین و بردبارترین مردم بود؟و بر هر زن و مرد مومن ولایت دارد؟گفتند:آری به خدا!
فرمود:"پس به چه دلیل خون مرا حلال می شمارید؛در حالی که پدر من کسی است که فردای قیامت[عده ای را]از حوض [کوثر]می راند،همان گونه که شتر را از نوشیدن آب باز می دارند،و نیز روز قیامت،پرچم حمد و ستایش، در دست پدرم است.
گفتند:همه این ها را می دانیم، ولی تو را رها نمی کنیم،تا با تشنگی جان دهی.
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتسےدوم شردهید🏴
#محرم #اربعین
.
" شرح #شهادت آن دلباختگان وادے #عشق "
گزارش وضعیت جنگ و حوادث نزدیک به آن
پس از این که سخنرانی حضرت پایان یافت،و دختران و خواهرش زینب سخنانش را شنیدند،گریستند و ناله سر دادند و [به صورت]لطمه زدند و صدایشان بلند شد.
حضرت، برادرش عباس و فرزندش علی را به سوی آنان فرستاد و به آن دو فرمود:"زنان را ساکت کنید که به جانم سوگند!گریه های فراوانی دارند."
راوی می گوید: عبدالله بن زیاد،نامه ای به عمر سعد رساند و او را به شتاب در جنگ و خونریزی و دوری از تاخیر فرمان داد.
[در پی این نامه]سواره به سوی امام حسین علیه السلام به راه افتادند.
شمر بن ذی الجوشن_لعنت الله علیه_ رو کرد و ندا داد:خواهر زادگانم،عبدالله جعفر،عباس و عثمان کجایند؟
امام حسین علیه السلام [به این چهار برادر]فرمود: "پاسخ شمر را بدهید؛هر چند فاسق و گنه کار است،زیرا از دایی های شماست.
آن ها نیز به شمر گفتند:چه کاری داری؟
گفت:ای خواهر زادگان!شما در امانید،خود را همراه برادرتان،حسین به کشتن ندهید،و فرمانبرداری امیرالمومنین یزید را بر خود لازم بدانید.
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتسےسوم شردهید🏴
#محرم #اربعین
.
" شرح #شهادت آن دلباختگان وادے #عشق "
گزارش وضعیت جنگ و حوادث نزدیک به آن
عباس بن علی علیه السلام ندا داد:دستانت بریده باد بر امان نامه ای که برای ما آورده ای! ای دشمن خدا!آیا به ما فرمان می دهی برادر و سرورمان حسین علیه السلام فرزند فاطمه را رها کنیم و گوش به فرمان ملعونان و ملعون شدگان شویم؟ و شمر خشمگین به لشکرش بازگشت.
راوی می گوید:"هنگامی که حسین علیه السلام دید آن مردم،در جنگ شتاب دارند و از رفتار و گفتار پندآمیز بهره نمی برند،به عباس فرمود:
اگر می توانی آنان را یک روز از جنگ منصرف کن،باشد که امشب را برای پروردگارمان به نماز بایستم،که پروردگارم می داند من نماز برای او و تلاوت کتابش را چقدر دوست دارم.
راوی می گوید:عباس از آنان چنین درخواستی کرد،ولی عمر سعد![در پذیرش این درخواست]باز ایستاد.
عمرو بن حجاج به او گفت:"به خدا سوگند!اگر آنان از ترک و دیلم بودند و چنین چیزی می خواستند می پذیرفتیم؛حال که آنان خاندان محمد هستند چگونه اجابت نمی کنی؟
در پی این سخن،آنان اجازه دادند.
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتسےچهارم نشردهید🏴
#محرم #اربعین
.
" شرح #شهادت آن دلباختگان وادے #عشق "
گزارش وضعیت جنگ و حوادث نزدیک به آن
برادران وفرزندان عبدالله جعفر عرض کردند:"چرا چنین کنیم ؟؟؟آیا برای اینکه پس از تو زنده بمانیم ؟؟خدا چنین روزی را به ما ننمایاند"
این سخن را عباس آغاز کرد و پس از او دیگران .
راوی میگوید:حضرت پس از آن به فرزندان عقیل رو کرد و فرمود :
"ازمیان شما شهادت مسلم کافی است،بروید که به شما چنین اجازه ای میدهم"
به گونه ای دیگر نیز روایت شده است که:در این هنگام ،برادران و همه خاندانش لب به سخن گشوده چنین گفتند:
"یا ابن رسول الله!مردم به ما چه خواهند گفت وما به آنها چه پاسخی خواهیم داد اگر پیر و بزرگ و سرور و امام و فرزند دختر پیامبرمان را رها کنیم؟؟درحالی کا نه در رکابش تیری انداخته ایم،نه نیزه ای به کار برده ایم،ونه شمشیری زده ایم نه،یا ابن رسول الله؛بخدا سوگند از تو جدا نمیشویم بلکه با جانمان از تو محافظت میکنیم تا اینکه در برابر تو کشته شویم و به سرنوشت تو برسیم خداوند زندگی پس از تو را نامیمون گرداند
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتسےششم نشردهید🏴
#محرم #اربعین
.
" شرح #شهادت آن دلباختگان وادے #عشق "
گزارش وضعیت جنگ و حوادث نزدیک به آن
سپس زهیر بن قین برخاست و عرض کرد:
به خدا سوگند!یابن رسول الله!دوست دارم هزار بار کشته شوم و سپس قطعه قطعه و پراکنده شوم و خداوند بدین وسیله از تو و این جوانمردان که برادران و فرزندان و خاندان تو هستند،مرگ را دور سازد.
راوی گوید:عده ای از یاران حضرت نیز همین گونه سخن راندند و گفتند:جان ما فدایت!با دست و صورتمان از تو پاسداری می کنیم؛در این هنگام،اگر پیش روی تو کشته شویم،به عهد پروردگارمان وفا کرده، و وظیفه خود را عملی کرده ایم.
در این میان،به محمد بن بشیر حضرمی خبر دادند:فرزندت، در منطقه ری اسیر شده است.
گفت گرفتاری او و خودم را به حساب خدا می گذارم؛هر چند دوست نداشتم او اسیر شود و من زنده باشم.
حسین علیه السلام سخنش را شنید و فرمود:خدا رحمتت کند!تو از بیعتم آزاد هستی.برو و به آزاد کردن پسرت بپرداز.
عرض کرد:درندگان مرا زنده بخورند اگر از تو جدا شوم.
حضرت فرمود:پس این بردها را به فرزندت بده، تا با آن ها برادرش را آزاد کند،و پنج لباس به او داد که هزار دینار ارزش داشت.
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتسےهشتم نشردهید🏴
#محرم #اربعین
.
" شرح #شهادت آن دلباختگان وادے #عشق "
گزارش وضعیت جنگ و حوادث نزدیک به آن
راوی می گوید:حسین (ع) قدری بر زمین نشست و به خواب رفت،سپس بیدار شد و فرمود :خواهرم هم اکنون جدم محمد(ص)وپدرم علی (ع)ومادرم فاطمه(س)برادرم حسن(ع)را دیدم که میگفتند:ای حسین به زودی نزد ما خواهی آمد.
ودر برخی روایات است:فردا[نزد ما خواهی آمد]
راوی می گوید :زینب به چهره اش لطمه زد و فریاد کشید.
حسین (ع)به او فرمود :آرام باش ما را مورد شماتت دشمن قرار مده.
شب که فرا رسید حسین (ع)یارانش را گرد آورد و پس از حمد و ثنای الهی رو به آنان کرده ، فرمود:بعد[از حمد و ثنای الهی]بدانید که من یارانی بهتر از شما و خاندانی برتر و نیکوتر از خاندان خود نمیشناسم خدا از جانب من به همه شما خیر دهد امشب که فرا رسید حسین (ع)آن را مرکب خود قرار دهید هرکدام از شما دست یکی از افراد خاندان مرا بگیرید و در سیاهی شب پراکنده شده و مرا با این جماعت وا گذارید چرا که آنان فقط با من کار دارند .
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتسےپنجم نشردهید🏴
#محرم #اربعین
.
" شرح #شهادت آن دلباختگان وادے #عشق "
گزارش وضعیت جنگ و حوادث نزدیک به آن
سپس مسلم بن عو سجه برخاست و عرض کرد:آیا ما تورا چنین تنها بگذاریم و از نزد تو برویم؛در حالی که اینچنین دشمن تورا محاصره کرده است؟نه،به خدا سوگند!خدا چنین روزی را به من ننمایاند.من به یاریت می پردازم،تا نیزه ام را در سینه آنها بشکنم تا هنگامی که قبضه شمشیر در دستانم هست،بر آنان فرود آورم و اگر سلاحی نداشته باشم،سنگ بپرانم،واز تو جدا نمی شوم مگر این که پیش از تو بمیرم.
راوی می گوید:سعید بن عبدالله حنفی برخاست و عرض کرد:نه،به خدا سوگند!یا بن رسول الله!هرگز تو را تنها نمی گذاریم،تا خداوند بداند ما سفارش فرستاده اش، محمد را درباره تو عملی کرده ایم.
من اگر بدانم در راه تو کشته خواهم شد،سپس زنده و سوزانده خواهم شد و [خاکستر]مرا به باد می دهند و این کار را هفتاد بار با من انجام می دهند، تو را رها نخواهم کرد تا آن که در رکاب به اجل خود برسم چگونه چنین نباشد که این مرگ،آنی است؛ولی در پس آن کرامتی است که هیچ گاه زوال ندارد.
✍برگرفتهازڪتاب #لهوف
#قسمتسےهفتم نشردهید🏴
#محرم #اربعین
.