🔴 #پویش_اهدای_طلا
📣 #روایت_جهاد
سلام بر مولا و رهبر و مقتدایم.
مولا و اقای من سی و اندی سال است شما رهبر و مولای من هستید و من کمترین، عاشق و دلدادهی شما هستم، اما افسوس که هیچگاه نتوانستم قدمی در مسیر عاشقی، بلکه قدمی در مسیر و هدف شما که رسیدن به الله و رساندن پرچم این انقلاب به دست امام زمان است، بردارم.
اینک به فرمان شما قدمی کوچک و ناچیز به توان و وسعم برمیدارم به امید پیروزی حق علیه باطل و لبخند رضایت الهی.
سی و هشت ساله از مشهد
#عاشق_مبارزه_با_اسرائیل
🔴 #پویش_اهدای_طلا
📣 #روایت_جهاد
دوتا النگو داشتم
یکی هدیه عروسیم بود و اون یکی هدیه تولد بچمون
موافقت همسرم رو برای فروختن یکیش گرفتم
همسرم دوست داشت هدیه خانوادشو نگه داریم🥲
اما آخر سر قبول کرد❤️☺️
با طلایی که مادرش میخواستن بدن بردن و فروختن
بیشتر پول فروش تقدیم جبهه مقاومت شد✊🏻
ان شاءالله خدا این خیلی ناقابل رو به عنوان اطاعت از امر آقامون از ما بپذیره
و روزی برسه که آزادی قدس رو به چشم ببینیم.💔
۲۴ساله مشهد
#عاشق_مبارزه_با_اسرائیل
🔴 #پویش_اهدای_طلا
📣 #روایت_جهاد
اینم هدیه مادرم ب دلاور مردان مقاومت
این انگشتر هدیه از طرف تک نوهاش بود و بسیار عزیز
و البته گذاشته بود که وقتی تک نوه ازدواج کردند کادو بدن به عروس خانم...
اما خدا رو شکر که انگشتر عاقبتی زیباتر یافت.
۴۶ ساله از شیراز
#عاشق_مبارزه_با_اسرائیل
🔴 #پویش_اهدای_طلا
📣 #روایت_جهاد
باسلام آقا جان
جانِ خود بی مقدارم وفرزندانم به فدای تو
این هم هدیه ای ناقابل که تنها طلایی بود که داشتم تقدیم شما
زهرا یکتا ۴۰ ساله از زنجان
💐💐
النگوی مادر عزیزم که با امر ولی فقیه ورهبر عزیز تقدیم مردم مظلوم عزه ولبنان
ملیحه رحمتی ۵۹ ساله از زنجان
#عاشق_مبارزه_با_اسرائیل
🔴 #پویش_اهدای_طلا
📣 #روایت_جهاد
سلام علیکم
اجازه بدید اسمم رونگم، سنم ۶۰ سال است از تهران
این هدیه ناقابل جهت رزمندگان مقاومت لبنان است.
آنقدرناچیز است که خواستم از آن گنجشکی که نوک منقارش برای خاموش کردن آتش حضرت ابراهیم آب می برد، کمتر نباشم.
وقتی امر حضرت آقا،رهبر عزیزم روشنیدم، باخود گفتم هر کدام از ما بایدهر میزان کمک که در توانمان هست رو انجام بدهیم تا ان شاءالله این قطرهها به دریا برسد و خود خداوند به آنها برکت بدهد و کار رو یکسره بکند.
به امیدنابودی اسرائیل🤲
#عاشق_مبارزه_با_اسرائیل
🔴 #پویش_اهدای_طلا
📣 #روایت_جهاد
باسلام
از حرم خانم جان حضرت معصومه سلام الله علیها
الان دفتر آقا بودم چند روز پیش عکس گوشوارهامو فرستادم
حالم خوب نبود برم بفروشم یا تحویل دفتر آقا بدم
همسرم هم اعزام شدن برای تبلیغ حضور ندارن اینکار رو انجام بدن
خواهرم که گرگان هست تماس گرفت گوشوارمو ازم خرید و پولو بحسابم ریخت تاخیالم راحت باشه
آخه نگران بودم گره بیوفته و نتونم
حالا بعد از سه روز حالم بهتر شده اومدم دفتر آقا و بعد حرم
خدایا این کم رو از ما بپذیر
و راه رو باز کن تا دادن و تقدیم جان خودم و عزیزانم در راه تو پیش بیام و رو سفید و موفق بگذرم از این دنیای هزار رنگ و عاقبت خودم و عزیزانم ختم به شهادت قراربده🙏
۴۲ساله ازقم
اصالتا شمال گلستان
#عاشق_مبارزه_با_اسرائیل