هدایت شده از "هُرم آتشین خیال"
پاییز بود یا زمستان به گمانم. با مادر برمیگشتیم از گشتوگذاری نهچندان طویل؛ میگذشتیم از میان دکهها و مغازههای به ندرت گشودهشده؛ بادی نه چندان شدید و ملایم وزیدن گرفته بود و برگها را میرقصاند و غبار تولید مینمود؛ درختهای خشکشدهی سردِ بهخوابرفته در انتظار بهار بودند؛ برخلاف همیشه کثرتِ انسانهای فانیِ بختبرگشته معلوم نبود و گاهگاهی میدیدی که آدمکی رهگذر میآید و پشتسرت میگذارد؛ به راستی که عجیب بود و دیدنی و ماندنی...
در این فضای به اصطلاح عجیبِ دوستداشتنی ناگاه برخوردیم به گاریِ پر از عروسکهای ریز و کوچک روسی و تابلویی که در کمال بیصدایی، سخن جای داده بود در خود قدرِ آفاقِ عالَم، به این مضمون: من مردی هستم فاقد احساسِ شنیدنِ اصواتِ شگرفِ هستی، دو فرزند دارم و این عروسکهای کوچک درشتچشم به دست چند تن از بانوان غیورِ ایرانیمان ساخته شدهاند. و تصویری بود بر روی آن تابلو که شیرین بود بسیار، تصویری که خود با دو فرزندانش انداخته بود.
نمیدانم آن لحظه چه احساسی در وجود من گروید؛ اما دلرحمی نبود، بلکه شاید تعجب بود و شگفتی. با خود فکر کردم چقدر ما انسانهای غیور داریم و خود نمیدانیم، در جایجای جهان هستند افرادی اینگونه، که به دلیل نقصِ یکی از اعضایشان_هرچندحکمت است و رحمت از جانب خداوندِ خدا_ بیکارند و همچنان پیگیر نانی حلال برای اهل و عیال خود و تن نمیدهند به بیعاریها و افیونهای موقّتیِ زمانهی خویش، اینکه افرادی چون ما در کمال تندرستی و زیبایی و بینقصی_از جنبهی جسمی، اگرنه که روح لبریز است از نقص و کاستی_چقدر در کار خدا شک داریم و معترض هستیم به زندگی مفلوکمان که خود آن را اینگونه به پرتگاه نابودی کشاندهایم.
به همینصورت قدم میزدم و پیش میرفتم و فکر میکردم، که ناگاه باز فردی را دیدم نابینا که با عصای سفیدش راه باز میکرد از جمعیت کثیرِ اطراف خود؛ با خود گفتم نکند امروز از آن روزهاست که باید به خود بیای و تفکری طویل در باب خلقت و خالقِ خلقت کنی؟
آنروز تنها هجومِ سراسیمهی اَفکار و اَذهان و اَوهام بود که سراغم را گرفتند و مرا بسیار گرفتار کردند و عمیق به فکر فرو بردند، اما حال جای این سخن نیست و بس که طویل است توماری میشود ناسرانجام، بنابراین خاتمهاش اینجا باشد تا ببینیم که چه خواهد شد.
#گنجه
زیرزمین
پاییز بود یا زمستان به گمانم. با مادر برمیگشتیم از گشتوگذاری نهچندان طویل؛ میگذشتیم از میان دکه
با به یاد اوردنش روحم زنده شد
#محتوا