انباز
قدسیت حکومتها در گرو کمیت و کیفیت #عدالتگستری، از جمله #عدالت و #اعتدال در #پاسخگویی_مسئولان در قب
✳️ #جمهوری_اسلامی و #عبرت از حکومتهای مذهبی نامشروع
🖋
#سلمان_کدیور
....
🔷 در تاریخ اسلام، بیشتر حکومتها چه در حجاز (اموی و عباسی) چه در آندلس تا عثمانی ترکیه و صفوی ایران و اخیرا همین بغل گوشمان تالوان، داعیه دینداری داشتهاند.
در تاریخ مسیحیت قبل از رنسانس نیز، حکومتها به نیابت از مسیح شکل میگرفتند و به شرع مسیحیت رفتار میکردند.
🔷تمام این حکومتها با بوم و عقاید و مذاهب مختلف، در یک امر با هم شباهت داشتند و آن قدسیتبخشی و قدسیسازی به نظام حکومتی بوده است.
در این حکومتها، #حاکم، اميرالمؤمنين و خلیفة الله و ظل الله و نماینده مسیح در زمین و... خوانده میشد و #مردم چیزی جز رعیت به حساب نمیآمد.
رعیت در ذیل این قدسیت سیاسی، جز اطاعت تکلیف دیگری نداشتند؛ چرا که به آنان آموخته بودند اطاعت از حکومت، اطاعت از خدا و اعتراض بر او، جسارت به ملکوت است.
🔷 اما در تاریخ حکومتی دینی شکل گرفت که نه تنها خودش را در لفافههای قدسی نمیپیچید، بلکه از هر فرصتی برای قدسیتزدایی از خودش بهره میبرد.
گویند رئیس آن حکومت بر منبر میرفت و میگفت، ای مردم بر امور و افعال من نظارت کنید و اگر دیدید از حکومت برای خودم خشتی بر خشتی گذاشتهام، بدانید من خائنم.
جایی به مشاوران و نزدیکانش هشدار میداد که با من چون ستمگران از روی سالوس و چاپلوسی حرف نزنید و مرا آشکار و نهان نصیحت کنید؛ چرا که من خودم را از گناه مبرّا نمیدانم.
دخترش را دید که گردنبندی نو به گردن آویخته و چون دریافت آن را از بیت المال به #امانت برده به او هشدار داد که اگر آن را برای خودت تصاحب کرده بودی، دستت را قطع میکردم.
💠 او که بود؟ علی (ع) بود. کسی که مشروعیت حکومتش را از پیامبر و او از خداوند گرفته بود و وجودش سراسر قدسیت و ملکوت بود، اما اینچنین در مقام حاکم، حجاب و پردههای قدسیت را کناری میزد و خود را در دریای تودهها میافکند و از آنان برای نظارت بر خویش استمداد میطلبید.
او از دین و مقام قدسی مشروعش، هیچگاه برای اثبات حتی حقانیتش بهره نبرد.
🔷 حالا تمام آن حکومتها در معرض قضاوت تاریخ قرار گرفتهاند. امویها و عباسیها و عثمانیها و صفویها و... رفته و پوسیده و فراموش شدهاند، اما حکومت علوی علی(ع) بر تارک وجدان بشر همچنان زنده است.
و این درسی است برای جمهوری اسلامی، که سرنوشت حکومتهای مذهبی نامشروع را آینه عبرت خویش سازد و برای افعال و اعمالش از دین سپری نسازد؛
چرا که وقتی حکومتی خود را مقدس و قدسی میشمرد، مردم تمام خطا و ستم و رفتار او را ابتدا به پای همان دین مینویسند و بدنامی حاکمان، ابتدا دین خدا را بدنام و مردم را تباه میکند.
https://t.me/falaakhon/3494
هدایت شده از حدیثنا
👌دو نکته کلیدی برای کاسبهایی که میخواهند پولشان از پارو بالا برود!
🌿از عبدالرحمن بن سَیابه نقل شده است:
🔹وقتی پدرم سیابه از دنیا رفت، یکی از دوستان او نزد من آمد و درب خانهام را زد. نزد او رفتم. به من تسلیت گفت و بعد گفت: آیا پدرت چیزی برایت باقی گذاشته؟
🔹گفتم: نه.
🔹آنگاه کیسهای به من داد که هزار درهم در آن بود و به من گفت: آن را به نیکی حفظ کن و اضافهاش را مصرف کن.
🔹من درحالیکه شادمان بودم، نزد مادرم رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.
🔹وقتی شب شد، نزد یکی از دوستان پدرم رفتم و او برایم کالاهای سابری1️⃣ خرید و من در مغازهای نشستم [و کاسبی کردم.] آنگاه خداوند (جلّوعزّ) خیر فراوانی روزیام کرد.
🔹وقتی ایام حج فرا رسید، به دلم افتاد که به حج بروم. پس نزد مادرم رفتم و به او گفتم: به دلم افتاده که به مکه بروم. مادرم گفت: پس درهمهای فلانی را هم به او پس بده.2️⃣
🔹من آن مبلغ را برداشتم، نزد دوست پدرم رفتم و آن را به او دادم؛ انگار من آن پول را به او میبخشیدم.
🔹دوست پدرم گفت: اگر فکر میکنی کم است، بیشترش کنم؟
🔹گفتم: خیر، اما من به دلم افتاده که به حج بروم، دوست داشتم که مالت پیش خودت باشد.3️⃣
🔹بعد، (از شهرم به سوی مکه) خارج شدم و اعمال حجم را بهجا آوردم. سپس به مدینه برگشتم و همراه مردم نزد امام صادق (علیهالسلام) که اجازهی جلسهای عمومی را داده بودند، رفتم.
🔹من که یک جوان بودم، در انتهای جمعیت نشستم. مردم از ایشان سؤال میکردند و ایشان پاسخشان را میدادند.
🔸وقتی جمعیتِ دورشان خلوت شد، به من اشاره فرمودند. من نزدیکشان رفتم. آنگاه حضرت به من فرمودند: «آیا حاجتی داری؟»
🔹عرض کردم: فدایتان شوم، من عبدالرحمن پسر سَیابه هستم.
🔸حضرت به من فرمودند: «پدرت چه میکند؟»
🔹عرض کردم: از دنیا رفته است.
🔸ایشان ناراحت شدند و بر او رحمت فرستادند. سپس به من فرمودند: «آیا چیزی از خود باقی گذاشته است؟»
🔹عرض کردم: خیر.
🔸فرمودند: «پس، از کجا (آوردی که) حج انجام دادی؟»
🔹من شروع کردم و داستان آن مرد (دوست پدرم) را تعریف کردم.
🔸هنوز سخنم تمام نشده بود که حضرت به من فرمودند: «با آن هزار درهم چه کردی؟»
🔹عرض کردم: آن را به صاحبش بازگرداندم.
🔸حضرت به من فرمودند: «خوب کردی!»
🔸بعد فرمودند: «یک توصیه به تو نکنم؟»
🔹عرض کردم: بفرمایید، فدایتان شوم.
🔸فرمودند: «بر تو باد: "راستگویی" و "ادای امانت"؛ که اینچنین، با مردم در اموالشان شریک میشوی.» و حضرت (در همین حین) انگشتانشان را در میان یکدیگر قرار دادند.
👈من این توصیه را از ایشان حفظ کردم4️⃣ و بر اثر (عمل به) آن، سیصدهزار درهم زکاتِ (اموالم) را پرداخت کردم.5️⃣
📚الکافي، ج۵، ص۱۳۴
📝پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1️⃣سابر، عربیشدهی شاپور، شهری در ولایت فارس بوده است. فارس نیز منطقهای وسیع بوده و شامل استانهای فارس، بوشهر، هرمزگان، کهگیلویهوبویراحمد، یزد و بخشی از خوزستان کنونی میشده است.
2️⃣معلوم میشود که در آن مدت، بهواسطهی کسب و کارش، اوضاع مالیاش آنقدر بهبوده یافته بوده که مستطیع شود و بتواند مخارج حج را تأمین کند.
3️⃣قصدش این بوده که دینی گردنش نباشد و وقتی به زیارت خانه خدا میرود، حقالناسی بهعهدهاش نباشد.
4️⃣یعنی بهخاطر سپردم و به آن عمل کردم.
5️⃣یعنی بر اثر عمل به این دو سفارش حضرت امام صادق (علیهالسلام)، آنقدر ثروتش زیاد شده بود که سیصد برابر آنچه دوست پدرش به او داده بود، زکاتِ اموالش شده بود.
📝پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ
♦️ارتباط عمل به این دو سفارش (راستگویی و امانتداری) این است که سرمایه اصلی کاسب، در درازمدت، "اعتماد مردم" و "اعتماد بازار" است.
🔺آنچه موجب این اعتماد عمیق و این یگانگی (مثل انگشتان دو دست که در هم فرو رفتهاند) میشود، "صداقت" و "امانت" است؛
👈اینکه دیگران ببینند او "صادق" است؛ حرفش حق است و دروغ و نیرنگی در کارش نیست
👈و اینکه ببینند او "امین" است؛ میشود رویش حساب کرد و به او اعتماد نمود.
🔺اینچنین است که:
👈مشتریانش زیاد میشوند و خود، تبلیغ او را خواهند کرد و فروشش بهصورت تصاعدی زیاد خواهد شد
👈و بازاریان نیز به او اعتماد میکنند، روی حرفش حساب میکنند، حرفش برایشان تضمین خواهد بود، جنسش را تأمین میکنند، چکش را برگشت نمیزنند، اگر دچار مشکلی شود، دستش را میگیرند و...
#امام_صادق_علیه_السلام #امانت #ادای_امانت #صداقت #صدق #راستگویی #فقر #ثروت #زکات #روزی #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona