eitaa logo
انباز
270 دنبال‌کننده
402 عکس
80 ویدیو
25 فایل
انباز: شریک، دوست، مانند و همتا، محبوب و معشوق. جایی کوچک برای فعالیت دینی ایتا: https://eitaa.com/anbaz60 تلگرام: https://t.me/anbaz60 ادمین: @Sajjaddinparast60 پست اول کانال: https://eitaa.com/anbaz60/2 وبلاگ: http://sdinparasti60.parsiblog.com/
مشاهده در ایتا
دانلود
❖ ریشه یابی برخی جملات منسوب به امام حسین(علیه السلام) «إنْ كان دينُ محمدٍ لَمْ يَستقِمْ إلا بقتلي، يا سُيوف خُذيني» «إنّ الحياةَ عقيدةٌ وجِهادٌ» این دو جمله علیرغم آنچه مشهور است که بعنوان سخنانی از امام حسین(علیه السلام) به ایشان نسبت داده میشود اما در واقع بریده‌هایی است از دو شعر، از دو شاعر متأخر. ● معنای جملۀ اول اینست: «اگر دین پیامبر برپا نمیگردد مگر با کشتن من، ای شمشیرها مرا بگیرید!» این جمله، بیت شعری است از مرحوم ملّا محسن أبوالحَب کربلایی1️⃣، یکی از خطبای منبری که معاصر حاج سید مهدی بحرالعلوم بوده و دیوان اشعارش هم چاپ شده. مرحوم حاج سید محسن امین عاملی در «الدرّ النضيد في مراثي السبط الشهيد» که اشعاری از 150 دیوان در آن گلچین کرده این قصیدۀ مرحوم ابوالحبّ را نیز آورده است. در کتاب «مَعالي السبطين» اثر شیخ محمد مهدی حائری مازندرانی نیز بسیاری از اشعار میرزا محسن أبوالحَب کربلایی آورده شده. در این قصیده تصویری از امام(علیه السلام) ترسیم میشود که انگار نفس امام آمادۀ معرکه و قتال نبوده و امام با خود کلنجار میرفته است. به همین خاطر بعضی از علما به معنای این شعر اشکال نموده‌اند. ابیات منتهی به جملۀ مشهور، چنین است: في يوم ألقى للمهالكِ نفسَه * كيما تكون وقايةً للدين وبيوم قال لنفسه من بعد ما * أدّى بها حقّ المعالي بِيني أعطيتُ ربي موثقاً لا ينقضي * إلا بقتلي فاصعدي وذريني إن كان دينُ محمدٍ لمْ يستقمْ * إلا بقتلي يا سيوفُ خُذيني ● و اما جملۀ دوم: «إنّ الحیاةَ عقیدةٌ وجِهادٌ» این جمله نیز مصرعی است از یک بیت از یک شاعر سنی مصری، بنام احمد شوقي2️⃣. بیت کاملش اینست: قِفْ دونَ رأيك في الحیاة مجاهداً *** إنّ الحیاةَ عقیدةٌ وجِهادٌ3️⃣ یعنی: بر سر رأی و عقیدۀ خویش مجاهد و رزمنده بایست که [ارزش و حقیقتِ] زندگی، عقیده داشتن و جهاد [در راه آن عقیده] است! در پایان کتاب «سُموُّ المعنی في سمو الذات أو أشعةٌ من حياة الحسين» اثر شیخ عبدالله العلايلي4️⃣ نیز چند قصیده در رثای امام حسین(علیه السلام) [و بعنوان زبان حال ایشان] آمده است که یکی از آنها همین قصیده است. حتی مرحوم امام خمینی هم یکبار این جمله را نقل نمود و به اشتباه آن را به امام حسین(علیه السلام) نسبت داد. اما مرحوم ‌شهید دکتر مفتح در بزرگداشت مرحوم شهید مطهری میگفت: «شهید مطهری اصرار عجیبی داشت که بگوید این جمله نه از امام حسین(ع) است و نه از هیچ معصوم دیگری. و وقتی از ایشان سؤال شد که چه ضرورتی دارد بر نفی این جمله اصرار کنید؟ فرمود: چون انحراف فکری بوجود میآورد و دستاویز گروههای منحرف شده است»5️⃣. به قول مرحوم میرزای نوری و شهید مطهری، برای برخی ساده‌انگارها یکی از بهترین ملاکهای مستند بودن یک کلام به معصوم، زیباییِ آن کلام است. و اصولاً طرز فکری در میان شیعه رواج دارد که میگویند مگر امکان دارد فلان خبر با این زیبایی در بیان از امام معصوم نباشد؟! یا مثلاً میگویند این حرف با این بلاغت جز از امام معصوم نمیتواند صادر شود!. این طرز فکر اشتباه است و منشأش ضعف بلاغتِ خود این افراد و نرسیدنشان به مراد نهاییِ آن عبارات است. 📓 مجموعۀ مصاحبه‌ها: (ص1، پی‌نوشت‌ها در صفحۀ بعد) @Yusufi_Gharawi
بايد از موانع، مَركَب ساخت. امام و رهبر به حدى می‌رسد كه نه تنها از اختلاف نمی‌ترسد و وحشتى ندارد كه خود، اختلافِ در «فتوا» و «عمل» و «حكم» ايجاد می‌كند؛ چون می‌تواند از اين اختلاف‏ها بهره‌بردارى كند. امام صادق (ع) خود، اختلاف‏ها را ايجاد می‌كرد؛ كه در روايت آمده است: «فردى پيش امام آمد و سؤال كرد نماز ظهر چند ركعت است؟ حضرت فرمود: دوازده ركعت. آن شخص تعجب كرد! به قول ما سرش سوت كشيد و گفت: دوازده ركعت؟! تاكنون نشنيده بودم. عده‌اى از اصحاب به او گفتند: بپرس چه نماز ظهرى، واجب يا مستحب؟». اصحاب او را پرورش می‌دهند و تربيت می‌كنند كه در دوره‌اى كه دوره نفوذ و تقيّه و پنهان‏كارى است، بايد با اشاره‌ها حركت كرد و ورزيده بود. ما مثل كيسه‌هاى برنج، از كنار يكديگر رد می‌شويم و هيچ اثرى روى همديگر نمی‌گذاريم، دست روى زلف هم نمی‌گذاريم و خيال می‌كنيم اخلاق اسلامى داريم، اما امام آن شخص را در بحران و مسأله می‌اندازد تا ورزيده و قوى شود. ما بايد براى هم مسأله ايجاد كنيم، ولى خيلى آهسته و آرام از كنار يكديگر رد می‌شويم و خيال می‌كنيم يك چنين اخلاقى نرم، در جامعه‌اى كه پر از درگيرى است، می‌تواند مثمر ثمر باشد. بنا نداريم همديگر را پيچيده و قوى بار بياوريم. ما بايد حتى براى بچه‌هاى كوچك مسأله طرح كنيم، روى صورت آنها چيزى بيندازيم، روى دستشان چيزى بيندازيم تا آنها را بردارند و قوى شوند. بچه‌هايى كه با مسأله‌اى روبرو نشوند، بعدها نمی‌توانند مسائلشان را حل كنند. ايجاد مسأله براى بچه، او را پرورش می‌دهد و تربيت می‌كند.
شعر عربی شیخ محمدحسین غروی اصفهانی در زبان حال حضرت رباب سلام الله علیها) مادر شهید شیرخوار کربلا: «ما خلت ان السهم للفطام حتى ارتنى جهرة ايامي» آیت الله فاطمی‌نیا (عافاه الله) این شعر را اینگونه نقل به معنا می‌کند: رباب می‌گوید «دیگر اینطور بچه از شیر گرفتن ندیده بودم!».
مرحوم آیت الله علی صفائی حائری از مهمترین سخنان او که مدام در گوشم می‌پیچد این است که با سوز و گداز ویژه‌ای می‌گوید: «من با زندگی کرده‌ام»
هَفْهاف بن مُهَنَّد راسِبى‏ تنها در نقل فُضَيل بن زبير، در باره او، مطالب زیر آمده است: هَفهاف بن مُهَنَّد راسبى، وقتى خبر خروج حسين عليه السلام را شنيد، از بصره بيرون آمد؛ امّا پس از كشته شدن حسين عليه السلام، به لشكر ابن سعد رسيد. وارد لشكر شد، شمشيرش را كشيد و آن گاه گفت: اى سپاه مسلّح! من هَفهاف بن مُهَنَّدم‏ و خانواده محمّد را مى‏جويم. سپس، در ميان آنها، به سختى تاخت و تاز كرد. امام زين العابدين عليه السلام [در باره او] فرموده است: «از زمانى كه، خداوند محمّد (صلى الله عليه و آله) را برانگيخت، پس از على بن ابى طالب (عليه السلام) مردم جنگاورى مثل او نديده بودند كه اينگونه تعدادى را بكُشد. به مقابله با او برخاستند و پنج نفر، محاصره‏اش كردند تا او را كُشتند. رحمت خداى متعال بر او باد!». (دانشنامه امام حسين «عليه السلام» بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، ج‏6، ص: 435)
دانشنامه امام حسين «عليه السلام» بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، ج‏5، ص: 349 بخش هشتم: از رسيدن امام حسين عليه السلام به كربلا، تا شهادت‏ فصل يكم: امام عليه السلام در محاصره دشمن‏ فصل دوم: نگاهى به ميدان نبرد فصل سوم: شهادت ياران امام حسين عليه السلام‏ فصل چهارم: شهادت فرزندان امام حسين عليه السلام‏ فصل پنجم: شهادت فرزندان اميرمؤمنان عليه السلام‏ فصل ششم: شهادت فرزندان امام حسن عليه السلام‏ فصل هفتم: شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر فصل هشتم: شهادت فرزندان عقيل‏ فصل نهم: شهادت سيّدالشهدا عليه السلام‏
المناقب لابن شهرآشوب: ثُمَّ وَدَّعَ [الحُسَينُ عليه السلام‏] النِّساءَ، وكانَت سُكَينَةُ تَصيحُ، فَضَمَّها إلى صَدرِهِ وقالَ: سَيَطولُ بَعدي يا سُكَينَةُ فَاعلَمي مِنكِ البُكاءُ إذَا الحِمامُ دَهاني‏ (اى سَكينه! بدان كه پس از من، گريه‏ات طولانى خواهد بود، هنگامى كه مرگ، مرا در يابد.) لا تُحرِقي قَلبي بِدَمعِكِ حَسرَةً ما دامَ مِنِّي الرّوحُ فِي جُثماني‏ (با اشك حسرتت، دلم را آتش مزن‏ تا آن گاه كه روح در بدن دارم‏) و إذا قُتِلتُ فَأَنتِ أولى بِالَّذي تَأتينَهُ يا خَيرَةَ النِّسوانِ (و چون كشته شدم، تو سزامندترین شخص برای گريستنى؛ اى بهترينِ زنان!)
هدایت شده از حدیثنا
❓چرا هیچ زخمی بر پشت سیدالشهدا ننشسته بود؟ 🔹مرحوم شیخ صدوق در روز عاشورای سال ۳۶۸، در مجلسی که برای املای احادیث اهل‌بیت (علیهم‌السلام) برگزار شده بود، این حدیث را نقل کرده است: 🌿...عَنْ أَبِي الْجَارُودِ وَ ابْنِ بُكَيْرٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع قَالَ: 🍃«أُصِيبَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع وَ وُجِدَ بِهِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ بضعا [بِضْعٌ‏] وَ عشرين [عِشْرُونَ‏] طَعْنَةً بِرُمْحٍ أَوْ ضَرْبَةً بِسَيْفٍ أَوْ رَمْيَةً بِسَهْمٍ فَرُوِيَ أَنَّهَا كَانَتْ كُلُّهَا فِي مُقَدَّمِهِ لِأَنَّهُ ع كَانَ لَا يُوَلِّي.» 📚الأمالي (للصدوق)، ص۱۶۴ 🌿از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند: 🔸«امام حسین (علیه‌السلام) دچار آن مصیبت شدند، در حالی که سیصد و بیست و چند زخمِ نیزه و شمشیر و تیر بر (پیکر مطهر) ایشان یافت می‌شد. 🔸روایت شده است که تمام این زخم‌ها بر جلوی بدنشان نشسته بود؛ چراکه ایشان (به دشمن) پشت نمی‌کردند (فرار نمی‌کردند.)»
نقش پدر و مادر در تربیت ❤️💡🕯 أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قَالَ لِي يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِي رَحْمَتِهِ وَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَايَةِ فَالْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَةُ فَاتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ الَّذِي خُلِقَ مِنْهُ. (المحاسن، ج 1، ص 131) بخشی از این حدیث (که سند خوبی دارد) می‌فرماید «مؤمن، برادر تنی مؤمن است، پدرش نور است و مادرش مهربانی». گویا این تعبیر، استعارۀ1️⃣ دو طرفی است: 🔹 از یک طرف می‌فرماید شخصیت ایمانی، با نور و رحمتی شکل می‌گیرد که خدا به انسان می‌رساند. خدا به انسانْ نوری می‌رساند تا حقائق را دریابد و رحمتی در دل او می‌کارد که دوست‌دار حقیقت باشد. اگر من و تو، با این روشنایی و مهربانی زندگی کنیم و خود را از تاریکی‌ها و کدورت‌ها برهانیم و بهره‌بردار از این نعمت‌های بی‌دریغ الهی باشیم، شخصیتی ایمانی در ما متولد می‌شود که پدر و مادرش بینش و گرایش صحیح نسبت به حقائق است. ( و ) در این توضیح، شخصیت ایمانی به فرزند تشبیه شده است، و نور الهی به پدر، و رحمت و مهربانیِ خدادادی به مادر. 🔹 از طرف دیگر هم به والدین می‌آموزد اگر می‌خواهید فرزندتان مؤمن شود، باید پدر، واقع‌بین و پرتوافکن به روی حقائق باشد و مادر، به فرزندش و به فضائل حقیقی، مهر و عاطفه بِوَرزد. اگر چنین شد، فرزند، خوب و بد را از هم بازمی‌شناسد و دوست‌دار خوبی‌ها و خوبان می‌شود. البته معنای سخن مذکور این نیست که پدر، وظیفه‌ای نسبت به مهربانی و مادر رسالتی نسبت به روشنگری ندارد؛ بلکه مراد، سهم متناسب‌تر هر کدام از آنها برای تربیت فرزند است. چه اینکه اساسا انتقال بینش درست، بدون مهر و رحمت تقریبا ناشدنی است و عاطفۀ بدون بینشِ پشتیبان، ارزش چندانی ندارد (و چه بسا که ضد ارزش هم باشد). در این توضیح، پدر و مادر انسان، به روشنایی و مهرورزی تشبیه شده‌اند (برعکس توضیح اول که نور و رحمت شبیه والدین دیده شدند). ---- پی‌نوشت: 1️⃣ استعاره، نوعی سخن مجازی است که بر پایۀ تشبیه چیزی به چیزی دیگر شکل می‌گیرد. https://eitaa.com/anbaz60
: روپرت شلدریک (Rupert Sheldrake) اندیشمند بریتانیایی کتابی دارد به نام . احتمالا ترجمه این کتاب به فارسی، سال بعد منتشر می‌شود (وظیفه‌ی مقابله‌ی ترجمه با متن اصلی به من محول شده). این کتاب نقدهای اساسی را متوجه جریان رایج علم (علم ماتریالیستی) کرده و مدعیات خود را با ذکر موارد متنوعی پشتیبانی می‌کند. کتاب او کمک می‌کند تصویر بت‌گونه از علم جدید (به‌عنوان دستگاهی از حقایق آزموده و پای‌بند محض به روش‌شناسی خود) شکسته شود. خواندنش خصوصاً برای دانشجویان و پژوهشگران علوم تجربی لازم است. یکی از فصل‌های کتاب به بحث چگونگی شکل‌گیری حافظه در انسان می‌پردازد و توضیح می‌دهد چندین دهه تلاش محققان برای تعیین اینکه حافظه دقیقاً در کجا ثبت و ضبط می‌شود، با شکست مواجه شده. یک شاهد بس عجیب بر این شکست‌ها: عصب‌شناس بریتانیایی ، پس از بررسی تعدادی از بیماران مبتلا به هیدروسفالی (بیماری ناشی از افزایش و تجمع مایع مغزی-نخاعی در حفره‌های مغز) و مشاهده‌ی اینکه بسیاری از آن‌ها وضعیت عادی داشته‌اند به این پرسش رسیده است که «آیا وجود مغز واقعاً ضروری است؟». یکی از این بیماران و درواقع عجیب‌ترین آنها، مرد جوانی بوده با آی‌کیوی 126 که در دانشگاه شفیلد ریاضی می‌خوانده، کسی که «تقریباً هیچ مغزی نداشته». مغز او عبارت بوده از لایه‌ای به ضخامت یک میلی‌متر (که اطراف جمجمه قرار داشته) و بقیه‌ی حجم کاسه‌ی سر او از مایع پر بوده است. یعنی مغز او تنها 5 درصد یک مغز عادی حجم داشته. چنین مغزی، بسیاری از نظریات راجع به کارکرد مغز را به شکست می‌کشاند. https://t.me/tafakoresadeh/2105
این دشت پاره‌پاره پر از بوی آشناست تنها لباس یوسفِ این خاک، بوریاست
✳️ این به چه زبانی نوشته شده‌است؟ ↘️ ⛔️ امروز ساعته پنجه عصر با یکی از دوستانه قدیمی قراره همدیگه رو ببینیم. این چه‌طور؟ ↘️ ⛔️ ب برادره جمشید گفتم ک احتمالن فردا چ برنامه‌ای خاهم داشت. ✅ به فرزندانمان رحم کنیم. طوری ننویسیم که ندانند این طرز نوشتن درست است یا شیوه‌ای که در کتاب‌های درسیشان و کتاب‌های کتابخانه‌شان می‌بینند و می‌خوانند. ✅ شوخی خوب است، اما خط و زبان ما بازیچه نیست. با خط فارسی بازی نکنیم! ✅ خودمان و فرزندان ایران را سردرگم نکنیم! https://t.me/SadeNevisi/1305