eitaa logo
انباز
271 دنبال‌کننده
402 عکس
79 ویدیو
25 فایل
انباز: شریک، دوست، مانند و همتا، محبوب و معشوق. جایی کوچک برای فعالیت دینی ایتا: https://eitaa.com/anbaz60 تلگرام: https://t.me/anbaz60 ادمین: @Sajjaddinparast60 پست اول کانال: https://eitaa.com/anbaz60/2 وبلاگ: http://sdinparasti60.parsiblog.com/
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر هنوز ازدواج نکرده‌ایم، باید چند کتاب درباره ، و بخوانیم. اگر ازدواج کرده‌ایم، خصوصا اگر فرزند هم داریم، باید درباره همین سه موضوع، کتاب‌های بیشتری بخوانیم. از آقای : * اثرات پنهان تربیت آسیب‌زا * مراحل شكل‌گیری اخلاق در كودك؛ با تأكيد بر رويكردهای تحولی * تربيت در طبيعت‌ (مدرسه طبيعت) * رويكرد نمادين به تربيت دينی؛ با تأكيد بر روش‌های اكتشافي * تربيت‌ چه‌ چيز نيست‌؟ * تربيت‌ طبيعی در مقابل تربيت عاريه‌ای. از آقای : * تا ساحل آرامش * نیمه دیگرم * من دیگر ما. از آقای : * گلبرگ زندگی * نسیم مهر. از مرحوم آقای : * اسلام و تعلیم و تربیت * تربیت * خودسازی (تزکیه و تهذیب نفس) * آشنایی با وظایف و حقوق زن * همسرداری * جوان و همسرگزینی * ازدواج، موانع و راه‌حل‌ها. از دکتر (ترجمه تحت اشراف): تفاوت‌های جنسیتی را جدی بگیریم از مرحوم آقای : * روابط متکامل زن و مرد * تربیت کودک * مسئولیت و سازندگی (البته بسیاری از کتاب‌های آقای صفائی را باید با استاد خواند) بر اساس تجربه، گوش دادن به صوت اساتید این زمینه (مثل آقایان حبشی، فرهنگ، تراشیون و ...) هم بسیار مفید است. ضمنا و ، دو بال حرکت عاقلانه‌اند و غالبا، هیچ کدام، جایگزین دیگری نمی‌شود.
یا أَیهَا الَّذینَ آمَنوا کونوا قَوّامینَ للهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ وَ لا یجرِمَنَّکم شَنَآنُ قَومٍ عَلیٰ أَلّا تَعدِلُوا اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقویٰ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبیرٌ بِما تَعمَلونَ. (مائده/ ۸) ترجمۀ آزاد: بی‌تقوایی، یعنی چشمانت را ببندی و دهانت را باز کنی و هر چه دوست داری، دربارۀ کسانی که دوستشان نداری، بگویی. پس متقیان را از مواجهۀ آنان با مخالفانشان بشناسید، نه از رفتارشان با دوستانشان. مرحوم استاد https://t.me/rezababaei43/510
هر چند قاضی پاک‌دست فراوان است، اما مرور چنین اشعاری، هشداری به همۀ ما است: برد دزدی را سوی قاضی عَسَس1️⃣ خَلقِ بسیاری روان از پیش و پس گفت قاضی: کاین خطاکاری چه بود؟ دزد گفت: از مردم‌آزاری چه سود؟ گفت: بدکردار را بد کیفر2️⃣ است گفت: بدکار از منافق بهتر است گفت: هان برگوی شغل خویشتن گفت: هستم همچو قاضی راهزن گفت: آن زرها که بُردَستی کجاست؟ گفت: در هَمیان3️⃣ تلبیس4️⃣ شماست گفت: آن لعل بدخشانی5️⃣ چه شد؟ گفت: می‌دانیم و می‌دانی چه شد گفت: پیش کیست آن روشن‌نگین؟ گفت: بیرون آر دست از آستین دزدی پنهان و پیدا، کار توست مال دزدی، جمله در انبار توست تو قلم بر حکم داور می‌بری من ز دیوار و تو از در می‌بری حد به گردن داری و حد می‌زنی گر یکی باید زدن، صد می‌زنی می‌زنم گر من ره خلق، ای رفیق در ره شرعی تو قطاع الطریق6️⃣ می‌بَرم من جامهٔ درویش عور7️⃣ تو ربا و رشوه می‌گیری به زور دست من بستی برای یک گلیم خود گرفتی خانه از دست یتیم من ربودم موزه8️⃣ و طشت و نمد تو سیه‌دل مدرک و حکم و سند دزد جاهل، گر یکی ابریق9️⃣ بُرد دزد عارف، دفتر تحقیق برد دیده‌های عقل، گر بینا شوند خودفروشان زودتر رسوا شوند دزد زر بستند و دزد دین رهید شحنه🔟 ما را دید و قاضی را ندید من به راه خود ندیدم چاه را تو بدیدی، کج نکردی راه را می‌زدی خود، پشت پا بر راستی راستی از دیگران می‌خواستی دیگر ای گندم‌نمای جوفروش! با ردای عجب،1️⃣1️⃣ عیب خود مپوش چیره‌دستان می‌ربایند آنچه هست می‌بُرند آنگه ز دزد کاه، دست در دل ما حرص، آلایش2️⃣1️⃣ فزود نیت پاکان چرا آلوده بود؟ دزد اگر شب، گرم یغما کردن است دزدی حکام، روز روشن است حاجت ار ما را ز راه راست برد دیو،3️⃣1️⃣ قاضی را به هرجا خواست برد ------ پی‌نوشت‌ها: 1. عسس: پاسبان 2. کیفر: مجازات 3. همیان: کیسۀ درازی که در آن پول می‌ریختند و به کمر می‌بستند؛ کیسۀ پول. 4. تلبیس: فریب، پوشاندن حقیقت امری 5. بدخشان . [ ب َ دَ ] (اِخ ) شهری است [ از حدود خراسان ] بسیارنعمت و جای بازرگانان و اندر وی معدن سیم است و زر و بیجاده و لاجورد و از تبت مشک بدانجا برند. (حدود العالم ). 6. قطاع الطریق: راهزنان (اینجا: راهزن) 7. عور: نابینا [از یک چشم] 8. موزه: کفش 9. ابریق: نوعی کوزه 10. شحنه: داروغه؛ پلیس؛ پاسبان و نگهبان شهر. 11. عجب: خودپسندی 12. آلایش: آلودگی، ناپاکی. 13. دیو: شیطان
محسن فخری‌زاده و غصه‌ها و قصه‌های بسیار ناگفتنی ...
006 آیه 30 بقره، روش مطالعه ترجمه استاد صفوی.mp3
4.8M
ص 6 آیه 30 + تمرینی برای روش مطالعه ترجمه استاد صفوی
هدایت شده از توت (تعلیم و تربیت ) روستا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزندان معلول مجازی! باید عرصه تربیت را از گلخانه مدرسه به واقعیت جامعه و متن زندگی ببریم. تربیت در کلاس و دادن محتوا نیست. حتی در اردو هم نیست! بچه‌ها باید در واقعیت زندگی رشد کنند. اما اکثر نوجوانان ما در واقعیت زندگی، معلول مجازی هستند! چشم دارند، اما نمی‌بینند. گوش دارند، اما آواهای لازم را نمی‌شنوند! استاد وافی @tooteroosta
هدایت شده از توت (تعلیم و تربیت ) روستا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قتل عام فرزندان در فضای مجازی! 🔻برای اینکه بارتربیت به سرمنزل مقصود برسد، باید خانواده‌ها در میدان تربیت باشند. چرا که «هسته نخستین تربیت»، «خانواده» است. مدرسه و مجموعه‌های دیگر نقش کمکی دارند و اگر مدارس و مجموعه‌های فرهنگی با پدر و مادر و خانواده همراه نباشند، تربیت به ثمر نمی‌رسد. استاد وافی @tooteroosta
008 آیات 49-53 بقره.mp3
5.5M
صفحه 8 مصحف شریف (به خط عثمان طه) آیات 49-53
امام عسکری ع - جرأة الولد علی والده فی صغره.mp3
3.26M
(علیه السلام): جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ فِي صِغَرِهِ تَدْعُو إِلَى الْعُقُوقِ فِي كِبَرِه‏
گویا سایت‌های شرط‌بندی، حسابی رایج شده کسی از دوستان اطلاعات متقنی در این باره داره؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم را یکی از سروران عزیزم فرستاده که لوگوی را دارد. آخرین اسلاید این فیلم، نشان‌دهندۀ عمق فاجعه در حاکمیت، و ضعف اساسی دستگاه‌های نظارتی است. به بیان دیگر، حتی اسم و رسم ها را هم باید بخشی از فریب رسانه‌ای بدانیم. این وظیفۀ نهادهای نظارتی (در همۀ ارگان‌های حاکمیتی) است که سرشاخه‌ها و نقاط اتصال این افراد به ساختار حاکمیتی را شناسایی، معرفی و مجازات کنند.
هدایت شده از کانال مهدی نصیری
☘ خاطرات مطبوعاتی ام از کیهان تا صبح و سمات ....۴۴ ❇️ دیدار با هاشمی رفسنجانی ✍ پس از بی ثمر بودن مجموع فعالیت هایی که در نشریه صبح برای مقابله با مفاسد اقتصادی صورت گرفت و عدم واکنش دستگاههای نظارتی و قضایی نظام به گزارشهای تحقیقی و مستند صبح، به تدریج انگیزه هایم برای تداوم کار مطبوعاتی این چنینی کاهش یافت. هر چند در این میان با صبح و من برخورد حادی نیز صورت نمی گرفت اما احساس کردم گویا نظام آگاهانه این مسیر را دنبال می کند که هم مدیران و دستگاهها کار خودشان را هر جور که مایلند پیش ببرند و هم صبح و امثال صبح به انتقاد و افشاگری بپردازند. و این همان قصه و پارادوکس "به آهو میگن بدو و به تازی میگن بگیر" است! 🔸هر چند این مشی نوعی بلوغ جمهوری اسلامی را در مواجهه با رسانه ها نشان می داد اما نتیجه آن تزیین ویترین دکان حاکمیت و تهی بودن درون آن از محتوای عدالت خواهی و مبارزه با فساد و رانت خواری بود. 🔸علاوه بر این اتفاق دیگری نیز انگیزه فعالیت مطبوعاتی سیاسی و اجتماعی را در من تضعیف کرد و آن توجه و حساسیتی بود که به موضوع "سنت و تجدد" و "دین و مدرنیته" پیدا کرده بودم و خلا پرداختن به این بحث مهم را در میان نیروهای انقلابی حس می کردم. در واقع چنته و عقبه فکری نظام را خالی از تحلیل عمیق نسبت به تحولات تمدنی دو سه قرن اخیر دنیا که بر ما نیز تاثیرات شگرفی گذاشته بود دیدم. 🔸توقف و جمود گفتمان فکری انقلاب بر آثار و دستاوردهای فکری بزرگانی چون آیات طباطبایی و مطهری و مصباح و ... که فاقد آورده قابل اعتنایی در باب نسبت سنت و تجدد بودند، مانع از برداشتن کمترین گامها در جهت زمان شناسی عمیق و فارغ از مشهورات بی بنیاد شده بود. 🔸و این در حالی بود که جمهوری اسلامی بیشترین تعارض را با نظامهای سیاسی غرب داشت و مدعی تقابل تمدنی با تمدن جدید بود اما نگاهی سطحی به آن داشت و تنها وجه استعماری و نظامی گری و فساد اخلاقی آن را می دید. 🔸در همین ایام و پس از گذشت یکی دو ماه از پایان افشاگریها نسبت به وزارت نیروی دولت سازندگی که موجب دلخوری و عصبانیت مرحوم آقای هاشمی نیز شده بود، دوستم آقای دکتر عباس ملکی معاون آقای دکتر ولایتی وزیر خارجه دولت سازندگی، پیشنهاد دیداری با آقای هاشمی را داد. من پذیرفتم و به اتفاق آقای ملکی به دیدار هاشمی در کاخ مرمر رفتیم. 🔸در ابتدای دیدار برای آقای هاشمی توضیح دادم که هیچ وقت در من غل و کینه ای نسبت به شما و دولتتان وجود نداشته و آنچه در نقد دولتتان در کیهان و صبح دنبال کرده ام، به منظور دفاع از انقلاب و کشور و منافع مردم بوده. در مورد گزارشهای چند ماه اخیر پیرامون عملکرد آقایان غرضی و زنگنه هم همین طور بوده است. 🔸آقای هاشمی در پاسخ من مطلبی را مطرح کرد که می خواست بگوید شما نباید با روند توسعه و سازندگی و عملکرد دستگاهها تنگ نظرانه برخورد کنید، چرا که بروز برخی فسادها و بریز و بپاشها در این مسیر طبیعی است و در مقایسه با دستاوردها امر مهمی نیست‌ 🔸ایشان این نمونه را مطرح کرد که مثلا در زمان شاه اسکله ای را در خلیج فارس با یک میلیارد دلار می ساختند اما الان مانند همان را مهدی ما که یک الف بچه است به سیصد میلیون دلار می سازد و حالا اگر در این میان مبالغی کم و زیاد شود، در برابر دو سوم مبلغی که صرفه جویی شده چیزی به حساب نمی آید. 🔸من البته در این جلسه در مقام محاجه و جدال با آقای هاشمی نبودم و پاسخی به ایشان ندادم اما با خود گفتم خب آخر یک الف بچه و آن هم وابسته به شما چه دخل و ربطی با پروژه های کلان دولتی دارد و این چه استدلالی است که شما می فرمایید. آیا این عامل بروز فساد و حداقل سوء ظن مردم نسبت به نظام نیست؟ https://eitaa.com/nasiri1342
هدایت شده از کانال مهدی نصیری
☘ خاطرات مطبوعاتی ام از کیهان تا صبح و سمات ...۴۵ ✳️ به پایان آمدن دفتر صبح ✍ حالا در اواخر سال 76 پس از دو اتفاق یکی بی نتیجه بودن تلاشهای صبح برای مقابله با مفاسد اقتصادی که از سال 70 به این سو هر روز ابعاد گسترده تری می یافت و نیز توجه جدی ام به موضوع نظری اسلام و تجدد که خلا این بحث را در فضای فکری کشور به خصوص در حوزه های علمیه بسیار زیانبار یافتم و علاقه شخصی به پی گیری این موضوع ، زمزمه تعطیلی صبح را با دوستانی مطرح کردم 🔸چند ماه بعد بساط زندگی را از تهران که ساکن منزلی استیجاری در بلوار ابوذر بودم جمع کردم و به قم آمدم اما هفته ای دو یا سه روز برای انجام کارهای نشریه و نیز امور انتشارات کتاب صبح که از سال 74 تاسیس و آثار متعددی را منتشر کرده بودیم، به تهران می آمدم. 🔸در ایام حضور در قم دروس حوزوی و مطالعاتم را در موضوع اسلام و تجدد پی گرفتم. در درس خارج اصول آیت الله سبحانی و خارج فقه مرحوم آیت الله مومن شرکت می کردم گرچه پیش از آن در درس خارج فقه رهبری که کتاب جهاد را تدریس می کردند و از سال 69 آغاز شده بود نیز به مدت چهار سال شرکت کرده بودم . 🔸اصرار بسیاری از علاقه مندان به صبح همچنان عاملی برای تداوم انتشار آن بود. باری در همین ایام (اواخر 77 ) در دیداری با مقام معظم رهبری پس از نماز مغرب و عشاء ـ که در این دیدار چند نفر از جمله آقایان محمدی گلپایگانی و اختری و احتمالا معزی و نیز آقای سید مهدی شجاعی مدیر مسئول ماهنامه نیستان نیز حضور داشتند و شجاعی نیز زمزمه تعطیلی نیستان را به دلیل فراخواندنش به دادگاه بابت مقاله ای، شروع کرده بود ـ رهبری گفتند که شنیدم شماها دارید صحبت از تعطیلی نشریه تان می کنید و من از این بابت نگران می شوم. بعد گفتند: «من البته نیستان را کمتر می بینم اما صبح را که در دست و بال فرزندانم هست مرتب می بینم. شماها باید به کارتان ادامه بدهید.» 🔸بیش از این از محتوای این جلسه در خاطرم نیست اما همین سخنان انگیزه ای شد برای ادامه کار و تاخیر افتادن تعطیلی صبح. سال 77 و 78 نیز صبح منتشر شد. در همین ایام در دیداری دیگر و سرپایی با رهبری، ایشان ضمن تمجید از کلیت خط مشی صبح گفتند: اما من نحوه برخورد شما با آقای هاشمی را نمی پسندم. احتمال دادم آقای هاشمی نزد ایشان بابت مقالات و گزارش های انتقادی صبح از عملکرد دولت سازندگی و نیز پاره ای از مواضع خودش شکایت برده است. 🔸در آغاز سال 79 که مشکلات مالی، عاملی دیگر برای تصمیم به تعطیلی صبح شده بود، روزی سردار ذوالقدر قائم مقام فرمانده کل سپاه پاسداران تماس گرفت و گفت به دفتر من بیا، می خواهم در مورد روزنامه شدن صبح با شما صحبت کنم. به آقای ذوالقدر گفتم من در حال جمع کردن بساطم هستم و دوسال هم هست که در قم زندگی می کنم، به درس و بحث مشغولم و دیگر انگیزه ای برای کار مطبوعاتی ندارم. اصرار ایشان باعث شد یکی دو روز بعد به دفترش در انتهای خیابان پیروزی مقر فرماندهی سپاه بروم. آقای ذوالقدر را پیش از این از دور می شناختم ودر زمره چهره های فکری تر و اهل مباحث نظری در میان فرماندهان سپاه بود. https://eitaa.com/nasiri1342 🔻ادامه مطلب در پست بعدی🔻 👇
هدایت شده از کانال مهدی نصیری
🔺ادامه مطلب از فرسته قبل🔺 👆 🔸در این جلسه از دلایل تصمیم به تعطیلی و از جمله مشکلات مالی صحبت کردم. او در باره ضرورت ادامه فعالیت های مطبوعاتی مانند صبح برای پیشبرد اهداف انقلاب توضیحاتی داد و گفت سپاه آماده است در چارچوب وظایف فرهنگی اش هزینه روزنامه شدن صبح را بپردازد. اصرار آقای ذوالقدر و نیز توصیه های قبلی رهبری در باره ادامه کار صبح و برطرف شدن مشکل مالی، باعث شد به این پیشنهاد پاسخ مثبت بدهم. قرار شد برآوردی از هزینه های روزنامه را به واحدی از سپاه ارائه کنم و پس از تامین بودجه، انتشار روزنامه صبح آغاز شود. 🔸در شماره همان هفته صبح که مصادف با اردیبهشت سال 1379 بود، خبر روزنامه شدن صبح را اعلام و یادآور شدیم که ضمن تعطیلی موقت صبح، حدود سه ماه دیگر با روزنامه صبح به خانواده مطبوعات کشور باز خواهیم گشت. در همین ایام شنیدیم که تداوم کار صبح در قالب روزنامه مورد خشنودی و استقبال رهبری نیز قرار گرفته است. در فاصله یکی دو هفته برآوردی از هزینه یک ساله روزنامه را تنظیم و به واحد مربوط در سپاه تحویل دادم. 🔸چند روز بعد سرداری زنگ زد تا برای مذاکره به دفترش بروم. مذاکرات صورت گرفت و در باره هزینه ها توضیحاتی دادم. جلسه در حال اتمام بود که گفتم: سردار! لازم است نکته ای را یاد آور شوم و آن این که اگر شما صبح را به عنوان نشریه ای موفق پسندیده اید و آماده اید برای روزنامه شدن آن هزینه کنید، باید توجه داشته باشید که مهمترین عامل توفیق صبح، استقلال من در تصمیم گیری بوده و من جز به آنچه احیانا رهبری متذکر می شوند، به توصیه کسی اعتنایی ندارم مگر این که منطقی و مقبول باشد که البته در این صورت از هر کسی باید پذیرفته شود. بنا بر این اگر فردا انتظار این باشد که من به حرف افراد یا سردارانی که از سپاه احیانا تماس می گیرند و توصیه می کنند، گوش فرا بدهم مطمئن باشید که به استقلال و اعتماد به نفس من ضربه خواهد زد و روزنامه ضعیف خواهد شد و من هرگز مایل به انتشار نشریه ای ضعیف و حتی متوسط نیستم. 🔸بعد افزودم البته در این که مثلا هر سه ماه یا شش ماه جلسه ای بگذاریم و از روند کار روزنامه ارزیابی ای داشته باشیم و این که آیا بر اساس اهداف کلی مورد توافق من و شما هست یا نه، بحثی نیست و امری طبیعی و حق شماست اما این را که من با تلفن این یا آن سردار خبر یا مطلبی را عوض یا جا به جا و یا منتشر کنم، قبول نمی کنم. سردار از صحبت من جا خورد و گفت: عجب از موضع بالا صحبت می کنید! گفتم: من بالا یا پایینش را نمی فهمم اما مقصودم این است که با مداخله افراد مختلف نمی توان روزنامه ای موفق و با کیفیت را منتشر کرد و البته این حق شماست که با این روند موافقت یا مخالفت کنید! 🔸جلسه با سردی پایان یافت و قرار شد که به من خبر داده شود! مدتی خبری نشد و با تماسی که با دفتر سردار گرفتیم گفته شد که برآورد داده شده زیاد بوده و قادر به تامین آن نیستند و البته گفتنی است که این برآورد کمتر از بودجه روزنامه دیگری بود که همان ایام و تا امروز با هزینه سپاه منتشر می شود. حالا دیگر با خاطر جمعی و بدون سرزنش وجدان، شروع به جمع کردن بساط نشریه صبح و تسویه حساب با کارمندان کردم و خوانندگان و علاقه مندان صبح که منتظر بودند تا یکی دو ماه آینده آن را در قالب روزنامه ببینند، دیگر صبح را بر روی دکه های مطوعاتی ندیدند. https://eitaa.com/nasiri1342