eitaa logo
آنچه نگفتم‌
986 دنبال‌کننده
395 عکس
108 ویدیو
1 فایل
مدتی هست ڪه حیرانم و تدبیرے نیست... 🖤💔
مشاهده در ایتا
دانلود
کسی که روزی فکر می‌کردی بدون او یک ثانیه هم زنده نمی‌مانی از کنارت بگذرد در میدان شلوغ. نگاهت کند و لبخند بزند و از کنار تو رد شود و تمام مدت نگاهش کنی و مغز خسته‌ات چند ثانیه بعد از رد شدن از تقاطع پر از عابر تازه یادش بیاید که این زن، این مرد، این عطر متحرک که تو را و میدان را مست کرده کدامین ترانه خلقت بود. دلت بگیرد اما زود بفهمی داری نقش بازی می‌کنی، دیگر نبودن هیچکس یا دوباره دیدن هیچکس آنقدر ها هم برایت مهم نیست. لبخند بزنی، صدای هدفون را بیشتر کنی، و به آن روزها فکر کنی که دلی برای دوست داشتن و دوست داشته شدن داشتی. روزهایی که فکر می‌کردی تمام نخواهد شد، و حالا خاطره ای کمرنگند در انتهای سلولهای در حال مردن مغزت... - حمید سلیمی
آنچه نگفتم‌
هر چه دارم از تو دارم❤️
حس خوب💙🍃
هر آدمی شاید در عمرش فقط یک بار می تواند کسی را به تمامی دوست بدارد. تمامش را، حتی تیرگی های روحش را بپرستد. خدا بسازد از آدمی که می داند آسمانی نیست. نگاهش کند و دلش ضعف برود و بی آن که داشتن یا نداشتن آغوشش چندان مهم باشد، از حال خوب او به آرامش برسد. محو شود، پنهان شود، گم شود در زوایای تنِ او حتی اگر به نگاهی از دور قناعت کند. دل خوش کند حتی به بوسه های ناممکن قبل از خواب، به عکسی روی گوشی موبایلی. هر کسی شاید فقط یک بار با یک آدم پرنده می شود. - حمید سلیمی
«صبرم کفاف این همه غم را نمیدهد!» - فاضل نظری
یه چیزی بهت بگم عزیزم؛ هیچکس حق این رو نداره که قضاوتت کنه، چون هیچ کسی واقعا نمیدونه که تو چی کشیدی، اونا شاید جریان ها رو شنیده باشن ولی «اون حسی که تو قلبت احساسش کردی رو احساس نکردن ...»
از چشم افتادن یه شبه اتفاق نمیوفته، شما طی یک فرآیند کسی که دوستون داره رو بارها و بارها اذیت میکنید و از یه جایی به بعد اون شخص تصمیم میگیره دیگه بهتون نگه چی آزارش میده و شما و دوست داشتنتو واسه همیشه رها کنه.
اگه يه نفر ازت پرسيد چقد دوسم داری؟ نگو بی نهايت، بگو اندازه ای که هستی. اگه پرسيد تا کی دوسم داری؟ نگو تا ابد. بگو تا وقتی هستی. اگه پرسيد چقد بهم اعتماد داری؟ نگو اندازه چشام. بگو به اندازه ای که بهم اطمينان می دی. اگه پرسید چقدر برات مهمم، نگو از همه بیشتر، بگو اندازه ای که خودتو بهم ثابت کنی. تا بدونه تا وقتی با ارزشه که به تو و ارزشات احترام بذاره.
قهوه خوشمزه است خوشمزگی اش، به همان تلخ بودنش است، وقتی میخوریم تلخی اش را تحویل نمی گیریم، اما می گوییم چسبید! زندگی هم روزهای تلخش بد نیست، مثل قهوه می ماند! تلخ است، اما لذت بخش! تلخی هایش را تحویل نگیر، بخند و بگو عجب طعمـــی! عاشق اگر می شوید، عاشق رفتار آدم ها نشوید. آدم ها گاهی حالشان خوب است، گاهی بد. رفتارشان متأثر از حالشان است. عاشق افکارشان شوید. افکار حتی در بدترین حال آدم ها هم تغییر نمی کند.
ماهایی که دورو نبودیم دروغ بلد نبودیم نمیتونستیم با یکی بازی کنیم .. باختیم! بدم باختیم! چون همه به ی عوضی که تو ظاهرش خوش قلبه نیاز دارن نه ما..!
بسم الله الرحمن الرحیم❤️🍂
♥️🍃 نه چشمانت آبی بود و نه موهایت، مثل موج ها..! هنوز نفهمیده‌ام، دریا که می‌روم چرا یاد تو می‌افتم..!
♥️🍃 این جمله از "گوته" هم خیلی قشنگه: ریشه که داشته باشی به لبهِ‌ی پرتگاه میرسی ولی سقوط نمی‌کنی. و ریشه همون شعور، شخصیت، انسانیت و شرف واقعی یک انسانه و ربطی به پول و تحصیلات نداره!
♥️🍃 ❣دكتر قمشه اي: میلیاردها انسان در جهان متولد شده اند اما هیچ یک اثر انگشت مشابه نداشته اند اثر انگشت تو، امضای خداوند است که اتفاقی به دنیا نیامده ای و دعوت شده ای تو منحصر به فردی مشابه یا بدل نداری تو اصل اصل هستی و تکرار نشدنی وقتی انتخاب شده بودن و منحصر به فرد بودنت را یاد آوری کنی٬ دیگر خودت را با هیچکس مقایسه نمیکنی. و احساس حقارت یا برتری که حاصل مقایسه کردن است از وجودت محو میشود...
♥️🍃 این جمله از "گوته" هم خیلی قشنگه: ریشه که داشته باشی به لبهِ‌ی پرتگاه میرسی ولی سقوط نمی‌کنی. و ریشه همون شعور، شخصیت، انسانیت و شرف واقعی یک انسانه و ربطی به پول و تحصیلات نداره!
♥️🍃 کم کم یاد میگیری برای هر چیزی اصرار نکنی شدنی میشه نشدنی نمیشه موندنی می مونه اومدنی میاد رفتنی میره...
سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی می کرد که وزیری باهوش داشت . وزیر همواره می‌گفت: هر اتفاقی که رخ می دهد به صلاح ماست . روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست ! پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد، در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیله ای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست ! آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه می توانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید ! به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد . پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت: اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟! وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمی بینید ،اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب می کردند، بنابراین می بینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود! ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است، تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد.
فقط اومده بود منو تنها تر کنه و بره.