تغافل تا به کِی ؟ لطفی ، نگاهی ، گردشِ چشمی
جفا قدری ، ستم حدی و جور اندازهای دارد .
ﺣﻠّﺎﺝ ﺷﺪﻡ ؛
ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﮐﻔﺮﻡ ﺳﻮﮔﻨﺪ ؛
ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍﺩﺍﺭ ﺯﺩﻧﺪ . .!
#فاضل_نظری
سمت چشمان تو یک پنجره باشد کافیست
چشم من خیره به آن منظره باشد کافیست!
|#حمیدرضا_دولتی|
«الصمت هو بكاء الروح، حين لٱ يفهمك احد.»
+سکوت گریهیِ روح است، وقتی کسی تو را نمیفهمد.
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی
چشمِ بد دور! غزلخوان شده باشی جایی
بله! یک روز تو هم حال مرا میفهمی
چونکه در آینه حیران شده باشی جایی
بیگناهیست که تهمت زده باشند به او
باد، وقتیکه پریشان شده باشی جایی
ماهِ من! طایفهی روزهبگیران چهکنند؟
شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی
صورت پنجره در پرده نباشد از شرم
کاش! وقتیکه تو عریان شده باشی جایی
من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
|#مهدی_فرجی|
دلتنگى هاى آخرِ شبِ هر كس،
هيچ شعبه ى ديگرى ندارد!
يكى عكس ميبيند...
يكى آهنگ گوش ميدهد...
ديگرى پيغامها را مرور ميكند...
يكى...
انتخاب با شماست!
|#علي_قاضي_نظام|
یک نفر باید باشد
که قبل از
گنجشگهای پشت پنجره ات ...
که قبل از زنگ خوردن ِ
ساعت ِ تنظیم شده ات
نگران چشمهایت باشد ؛
که " خواب " نمانند ...
که صدای اول صبحت
را با دنیا عوض نکند...
|#علی_قاضی_نظام|
چشم ما فریاد میزد عشق را، امّا دریغ
بر زبان هرگز نیاوردیم؛...مغروریم ما
گفت: حالا کدام حرم برویم؟
گفتم: فرقی با هم ندارند، همهی اولیای
خدا یک نور واحدند..
شبان خندید: برای تو فرقی نمیکند
کجا برویم؟ گفتم: نه، نباید بکند..
گفت: پس چرا به اسم او که میرسی،
روی چشمت مه میگیرد؟ فرق نمیکنند که؟
لال شدم. مچ گرفته بود. گفت:
«تو نور واحد و این حرفها سرت نمیشود.
درس تو هنوز به آنجا نرسیده؛ این درس
کلاس بالاییهاست. درس تو رسیده به نان
و نمک! نان و نمک او را خوردی، به او دل
بستی. بین او و همهی ائمه فرق میگذاری.
نمکگیر شدهای.»
شناسنامهام را از شیشه باجه بردم تو:
«آقا لطفاً یک بلیت برای مشهد!(:»
|فاطمه شهیدی|
#دهه_کرامت