چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم!'
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
یک بار هم که از زمین و زمان شاکی بودم گفتم:
"لعنت به این زندگی که پر شده از گره کور!
باخنده گفت:
"ناشکری نکن عزیزجان!
همه ی این گره ها که میگویی باز شدنی اند؛
حالا یا با دست، یا با چنگ و دندان!
تنها گره کور زندگی تو دست های من است که هیچ شکلی باز نمی شود، نه با دندان، نه به زور دست!"
ناشکری نمیکنم اما تنها گرهی که از زندگی من باز شد، همان دست های او بود،
آن هم نه با چنگ و دندان و زور، با گره شدن در دست های یک غریبه!
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
فریاد می کشم
"تو را دوست دارم"
تمام کبوتران سقف کلیساها را رها می کنند،تا دوباره
در لا به لای گیسوان من لانه بسازند.
#سعاد_الصباح
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
هدایت شده از هزار و نهصد و شصت و یک
.
این پیام رو فوروارد کنید تا بهتون بگم
اگه یه فکت بودید، چه فکتی بودین، اوکی؟ #فور
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
قهوه مینوشم
که با تلخی فراموشم شوی؛
لعنتی..!
قهوه، چقدر همرنگ چشمانت شده...
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیوار مست و پنجره مست و اطاق مست!
این چندمین شب است که خوابم نبرده است
رویای « تو » مقابل « من » گیج و خط خطی
در جیغ جیغ گردش خفاشه ای پـست
رویای « من » مقابل « تو » تو که نیستی!
[ دکتر بلند شد...و مرا روی تخت بست ]
دارم یواش واش...که از هوش می رَ...رَ...
پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دست
هی دست، دست می کنی و من که مرده ام
مردی که نیست خسته شده از هرآنچه هست!
یا علم یا که عقل...و یا یک خدای خوب...
« باید چه کار کرد تو را هیچ چی پرست؟! »
من از...کمک!...همیشه...کمک!...خسته تر...کمک!
[ مامان یواش آمد و پهلوی من نشست ]
« با احتیاط حمل شود که شکستنیـ ... »
یکهو جیرینگ! بغض کسی در گلو شکست!
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
گفت ؛
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد!
ولی نمیدانست،
که جان من بیمار است.
محمدجوادمحمودی
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
هیچچیز،
هیچوقت در هیچ کجای جهان
سر جایی که باید، نیست.
اسمهایی را در لیستهای خداحافظی دیدیم
که هنوز به حد کافی سلام نکرده بودند
و اسمهایی را در صفحه بیزاری
که هنوز عاشقشان بودیم!
۱۲ بهمن ۱۴۰۱