eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
74 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجت تمام است ودست منافقین و دشمنان #اربعین بسته خواهد شد ان شاءالله @andaki_tamol
💎«روما رزیدنس» در کامرانیه برای من، تخمه در آزادی برای تو! 🔸 فردی به یک متنفذ در دستگاه‌های دولتی رشوه میلیاردی می‌دهد تا افراد مورد نظرش را روی صندلی ریاست بانک‌ها بنشاند، همان فرد چند هزار میلیارد تومان بدون ضوابط قانونی از بانک‌ها وام گرفته و بدهکار است، زیبا نیست؟ البته ماجرا وقتی زیباتر از این هم می‌شود که بدانید یکی از ساکنان برج افسانه‌ای «روما رزیدنس» در کامرانیه، جناب اکبر طبری بوده است! 🔸 ملک ویلایی چند صدمتری برای فریدون، قصر فرمانیه و وام‌های چند صد میلیاردی برای رفیق گرمابه و گلستان او و ورزشگاه آزادی و تخمه هم برای جوانان عزیز! اعتدال بهتر از این؟!/کیهان @andaki_tamol
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 باشه خانم #سلحشوری درست ولی خدایی حق دخترای ما نیست #تن_فروشی کنن و شکل فاحشه ها بکنن خودشون را واسه دوقرون حق دخترای ما نیست #بچه_کار باشن و هرروز در معرض خطر تجاوز و ربایش و بارداری حق دخترای ما نیست وارد شدن به گروههای مخوف #قاچاق انسان به اسم مدلینگ خیلی چیز ها حق دخترای ما نیست خانم سلحشوری آنهم بخاطر مصرف #انتخاباتی شما و دیگر دوستانتان اگر دلسوز دختران و زنان این وطنید یکی از ان هنگفت اختلاس هایی که میکنید را خرج #ازدواج و و رفاه برای آنها بکنید چرا عادت کرده اید فقط و فقط دم انتخابات شعار های دفاع از زنان بدهید ولی پس از انتخابات گوشتان بدهکار #مطالباتشان نباشد ؟ @andaki_tamol
🔴‏مشکل اینه که #غربی که تجارت برده را باب کرد، منبع تعریف برده و مرجع رتبه‌بندی کشورها در #برده‌داری است. 🔸️نهادهای #آمریکایی که تعداد عظیمی از کارگرانش در شیفت‌های ده‌ساعته مجبورند " #پوشک" ببندند (چون نمی‌توانند توالت بروند) ‎ایران را جزو ده کشور برده‌دار معرفی می‌کنند زیبا نیست؟ @andaki_tamol
✨﷽✨ ✅وقتی حرف با عمل فرق داشته باشد! ✍مرحوم عبدالکریم حامد می فرمود: «شخصی در مجالس سیدالشهدا (علیه السلام) خدمت می کرد و زیر لب این شعر را می خواند:« حسین دارم چه غم دارم؟!» شیخ با دیدن این شخص در دل گفت : خوش بحال این شخص، علیه السلام به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از هم ها و غم های قیامت نجات خواهد داد. پس از مدتی شیخ رجبعلی شبی در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین (علیه السلام ) به حساب مردم رسیدگی می کند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد. شیخ رجبعلی می گفت: با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد! ناگهان دیدم که امام حسین(علیه السلام) به فرشته ای امر می کند که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛ در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود: شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم! 💥از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می فروشد..!!!!! 📚کرامات اولیا و مردان خدا ‌ @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_31 اون سخنران میگفت: اصلا اسلام و شیعه و دین کنار،انسانیت که داشته باشید نمیتونید جلوی بدبختی
حرفاش دوباره مثل قبل درونم جنجال به پا کرد،نمیدونستم چی بگم،فقط نگاهم به گل های فرش خیره شده بود،نفس سنگینی بیرون دادم و لب زدم: _نمیدونم آبجی،نمیدونم چی بگم _من دفعه قبل هم بهت گفتم خوب بشین فکر کن،نمیدونم فکر کردی یانه ولی حالا وقت بزار پیگیری کن،اگه یه بار ما مذهبی ها راست بگیم عاقبت بخیری و این چیزا راست باشه میخوای چه کنی؟برو تحقیق کن فوق فوقش به این نتیجه میرسی که ماها اشتباه میکنیم و به راهت ادامه میدی ضرر که نمیکنی _باشه قول میدم برم دنبالش _(لبخندی نثارم کرد)فدای داداشم بشم متقابلا لبخندی بهش زدم و بلند شدم اومدم بیرون،دیدم علی خواب رفته،منم تصمیم گرفتم بخوابم اما حرفای زهرا تو سرم موج سواری میکردن و نمیتونستم بخوابم،حدود یک ساعتی تو جا غلط زدم و با فکری که به سرم زد پاشدم قدم زنان به بیرون رفتم،لباسامو در آوردم و شیرجه زدم تو استخر واقعا توی اون شب که ماه کامل و هوا نسبتا خنک بود شنا کردن توی آب میچسبید،خنکی دلم رو احساس میکردم و درگیری ذهنم از بین رفته بود،حالا تصمیم داشتم شنا کنم و با آب خنک خودمو شارژ کنم نیم ساعتی شنا کردم و تصمیم گرفتم نفس خودمو امتحان کنم،نفس سنگینی به ریه هام دادم و رفتم زیر آب،با گوشی که ضد آب بود عکس سلفی گرفتم مقداری گذشت و کم کم اومدم بالا جلو چشام آب بود،چند تا پلک زدم و زهرا رو جلوم دیدم که با لبخند لب استخر نشسته،پاهاشو داخل آب کرده و به من نگاه میکنه،از دیدنش تعجب کردم و گفتم: _تو اینجا چی کار میکنی مگه نمیخوای بخوابی _نه تو فکرت بودم،تو اتاقا دنبالت گشتم ندیدمت اومدم بیرون لباساتو دیدم که لب استخرن فهمیدم اینجایی رفتم بالا و کنارش نشستم،تو ذهنم زد که کمی اذیتش کنم،گفتم: _زهرا الآن که هیچ کس پیشمون نیست و راحتی _(مقداری از حرفم تعجب کرد)آره چطور مگه؟؟! انداختمش تو آب،جیغ بلندی زد،منم خندیدمو گفتم: برا این😁 همونجا وایساد و بهم گفت:خیلی نامردی امین😏،مطمئن باش تلافیشو سرت میارم،نمیگی سکته میکنم _اگه تلافی بقیشو در آوردی تلافی اینو هم در میاری _باشه،تاحالا دلم برات میسوخت ولی دیگه دلم برات نمیسوزه،منتظر انتقام باش زهرا ناراحت نشد و بینمون فضا خنده ای پیش اومد ادامه دارد.... ✍️ط، تقوی @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_32 حرفاش دوباره مثل قبل درونم جنجال به پا کرد،نمیدونستم چی بگم،فقط نگاهم به گل های فرش خیره ش
نیم ساعتی به شوخی بینمون گذشت و تصمیم گرفتیم که به خونه برگردیم و خواب رو به چشمامون هدیه بدیم رفتیم خونه و شب بخیری به هم گفتیم،لباسامو عوض کردم به قصد خواب به رختخواب پناه ،اما هر کاری میکردم خوابم نمیبرد حدود نیم ساعت چهل دقیقه ای گذشت که متوجه شدم زهرا از اتاق زد بیرون،پیش خودم گفتم حتما دستشویی چیزی میره ولی دیدم که طول کشید رفتم بیرون این طرف اون طرف دنبالش گشتم اما پیداش نکردم،کم کم نگران شدم حموم روشویی کنار باغچه هیچ جا نبود،کلافه شده بودم که تو فکرم زدد چمن پشت خونه رو هم بگردم شاید رفته اونجا،با نا امیدی تمام راه افتادم وقتی رسیدم دیدم با چادر نماز سفید رنگش رو سجدس و بدنش تکون تکون میخوره،معلوم بود داره گریه میکنه کنجکاو شدم بدونم چی داره میگه،از پشت بهش نزدیک شدم،حالا دیگه صداشو بین گریه هاش میشنیدم که میگفت: _خدایا امین خیلی پسر خوبیه،خودت تو راه بیارش همونطور که منو تو راه آوردی همونطور راه برگشت رو برا منی که سرتا پام گناه بود باز کردی،میدونم اون خوابی که امین دید نشونه ایه که بهش بگی برگرد و اینکه علی رو بعد سالها بهش برگردوندی برا اینه که راهشو بشناسه،ولی خدایا قسمت میدم به حق اهل بیتت کمکش کن برگرده میخواستم برم جلو ولی این حالتش رو که دیدم دلم لرزید و تصمیم گرفتم مزاحمش نشم،با ذهنی که دوباره توسط زهرا به هم ریخته بود به خونه برگشتم حالا دیگه اینقدد چشمام سنگینی میکرد که ذهن درگیریمم باعث خواب رفتنم نشد،صبح باز مثل روزایی که تو خونه بودم با صدای مهربون و دلنشین تنها خواهرم بیدار شدم _داداش،داداش پاشو بیا صبحونه حاضره چشم باز کردم و صورت پر از لبخندش رو جلوم دیدم،بلند شدم رفتم روشویی به صورتم آب زدم و اومدم کنار میز نشستم،علی و حسین هم منتظر من نشسته بودن،سلام و علیکی کردیم و مشغول صبحونه شدیم یک روز رو سپری کردم،یک روزی که از صبح تا شبش هر لحظه اش یه رنگ داشت از دانشگاه که رنگ شادی داشت،جریان یاسمین و حامد که رنگ سیاه غم به همراه داشت،حسین که رنگ دلگیری داشت و اون حالات و حرفای زهرا که نمیدونم چه رنگی داشت بعد از صبحونه من و علی به قصد دانشگاه بیرون رفتیم و حسین و زهرا رو تنها گذاشتیم،خیابون ها رو رد کردیم و به دانشگاه بزرگ تهران رسیدیم،پیاده شدیم و به سمت دانشگاه قدم برداشتیم،رو به علی گفتم: _علی هیچ وقت فکر نمیکردم تو این دانشگاه قبول بشم،ولی حالا که شدم حتما یه کاره این مملکت باید بشم _هرکس اندازه تلاشش نتیجه میگیره،تو تلاش کردی به نتیجه رسیدی اگه حالا هم برا هدفت تلاش کنی به نتیجه میرسی ادامه دارد.... ✍️ط،تقوی @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥🎥 #انتقاد‌ صریح #داریوش_ارجمند بازیگر معروف سینما و تلویزیون از وضعیت سینمای ایران و شوخی‌های #جنسی در فیلم‌ها؛ 🔹 #سینما نیست که #حمام_عمومیه هرکس میاد یه لنگ بهش میدن ..😑 #انحطاط_فرهنگی #جمهوری_اسلامی_ام_آرزوست @andaki_tamol
﷽ سلام روزتون پراز خیر و برکت💐 امروز سه شنبه ١٦ مهر ١٣٩٨ ه. ش ٩ صفر ١٤۴١ ه.ق ٨ اکتبر ٢٠١٩ ميلادى @andaki_tamol
در درون ما، هنوز کودکی پاک، بخشنده، پر از عشق و سرشاراز شادی ها زنده است. کودک درونت را دریاب، تا همچون کودکی شادمانی ها را در آغوش بگیری ... 👼🏼 روز جهانی #كودک مبارک 👼🏽 @andaki_tamol