eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
74 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_31 اون سخنران میگفت: اصلا اسلام و شیعه و دین کنار،انسانیت که داشته باشید نمیتونید جلوی بدبختی
حرفاش دوباره مثل قبل درونم جنجال به پا کرد،نمیدونستم چی بگم،فقط نگاهم به گل های فرش خیره شده بود،نفس سنگینی بیرون دادم و لب زدم: _نمیدونم آبجی،نمیدونم چی بگم _من دفعه قبل هم بهت گفتم خوب بشین فکر کن،نمیدونم فکر کردی یانه ولی حالا وقت بزار پیگیری کن،اگه یه بار ما مذهبی ها راست بگیم عاقبت بخیری و این چیزا راست باشه میخوای چه کنی؟برو تحقیق کن فوق فوقش به این نتیجه میرسی که ماها اشتباه میکنیم و به راهت ادامه میدی ضرر که نمیکنی _باشه قول میدم برم دنبالش _(لبخندی نثارم کرد)فدای داداشم بشم متقابلا لبخندی بهش زدم و بلند شدم اومدم بیرون،دیدم علی خواب رفته،منم تصمیم گرفتم بخوابم اما حرفای زهرا تو سرم موج سواری میکردن و نمیتونستم بخوابم،حدود یک ساعتی تو جا غلط زدم و با فکری که به سرم زد پاشدم قدم زنان به بیرون رفتم،لباسامو در آوردم و شیرجه زدم تو استخر واقعا توی اون شب که ماه کامل و هوا نسبتا خنک بود شنا کردن توی آب میچسبید،خنکی دلم رو احساس میکردم و درگیری ذهنم از بین رفته بود،حالا تصمیم داشتم شنا کنم و با آب خنک خودمو شارژ کنم نیم ساعتی شنا کردم و تصمیم گرفتم نفس خودمو امتحان کنم،نفس سنگینی به ریه هام دادم و رفتم زیر آب،با گوشی که ضد آب بود عکس سلفی گرفتم مقداری گذشت و کم کم اومدم بالا جلو چشام آب بود،چند تا پلک زدم و زهرا رو جلوم دیدم که با لبخند لب استخر نشسته،پاهاشو داخل آب کرده و به من نگاه میکنه،از دیدنش تعجب کردم و گفتم: _تو اینجا چی کار میکنی مگه نمیخوای بخوابی _نه تو فکرت بودم،تو اتاقا دنبالت گشتم ندیدمت اومدم بیرون لباساتو دیدم که لب استخرن فهمیدم اینجایی رفتم بالا و کنارش نشستم،تو ذهنم زد که کمی اذیتش کنم،گفتم: _زهرا الآن که هیچ کس پیشمون نیست و راحتی _(مقداری از حرفم تعجب کرد)آره چطور مگه؟؟! انداختمش تو آب،جیغ بلندی زد،منم خندیدمو گفتم: برا این😁 همونجا وایساد و بهم گفت:خیلی نامردی امین😏،مطمئن باش تلافیشو سرت میارم،نمیگی سکته میکنم _اگه تلافی بقیشو در آوردی تلافی اینو هم در میاری _باشه،تاحالا دلم برات میسوخت ولی دیگه دلم برات نمیسوزه،منتظر انتقام باش زهرا ناراحت نشد و بینمون فضا خنده ای پیش اومد ادامه دارد.... ✍️ط، تقوی @andaki_tamol