eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
76 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_126 اونجا دلم لرزید و هر لحظه بیشتر به وجود اهل بیت و معصومین اعتقاد پیدا میکردم وقتی رسته عز
اما حرفی که شنیدم کمی آرومم کرد: _(لبخندی زد)علی خوب میشه _اینو...اینو از کجا میگید _با دکتر صحبت کردم گفت احتمال داره که خوب بشه بستگی به این یکی دو روز داره که چطور پیش بره چشمام رو سمت بالا بردم و گفتم: _خدایا خودت برش گردون حالم دیگه بد نبود بلند شدم و گفتم: _میخوام برم پیش علی _باشه مشکلی نیست خانم پرستار لطفا ایشون رو راهنمایی کنید به اتاق آريالا علی _باشه جناب سرهنگ خانم سفید پوش با مقنعه سیاه جلو میرفت و من پشت سرش راه میرفتم بعد از رد کردن چند اتاق و چند تا راهرو رسیدیم پشت در خانم پرستار برگشت به داخل اشاره کرد و گفت: _بفرمایید اینجاست،فقط بیدارشون نکنید بدجور اذیتن _باشه در رو باز کردم،ته اتاق یه نفر روی تخت دراز کشیده بود یه نفری که صورت نورانی و مهربونش جاش رو با سوختگی و ترکش عوض کرد رفتم کنارش نشستم،خاطراتمون رو یادآوری میکردم اشک میریختم و تو دلم صحبت میکردم: _علی کو لبخند مهربونت کو صورت نورانیت کجا رفته اینا؟چرا یه دفعه اینجور شدی؟ مگه قرارامون یادت رفته؟ مگه نگفته بودی باهم بریم حالا بی مرام شدی و تنهایی میخوای بری؟ هیچ وقت تاحالا حس امیدواری و ناامیدی این اندازه باهم قدرت نداشتن جنگ سختی بپا شد بین دو حس درونم جنگی که پیروزی نداشت یه لحظه اون طرف غالب میشد لحظه بعدی این طرف _تا حالا نبوده کسی اینجور موشک کنارش برخورد کرده باشه زنده مونده باشه _اما علی زنده موند پس امیدی هست که برگرده _فقط داره زجر میکشه اینم یک هفته دو هفته بعدش دیگه چی؟ _اگه خدا بخواد همه چیز میشه مثل زمانی که بابا تصادف کرده بود همه گفتن برنمیگرده ولی خدا خواست و برگشت و این کنش ها ادامه داشت تا صدایی به گوشم رسید _الله اکبر الله اکبر... صدای اذان بود که خیلی آروم و ملایم از پشت در شنیدم بلند شدم تو دلم از علی خداحافظی کردم و به سمت سرویس رفتم تا وضو بگیرم بعد از وضو گرفتن به نماز خونه رفتم و برا نماز آماده شدم ادامه دارد.... ✍️ط، تقوی 🌐 @andaki_tamol