🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_148 _کجایی؟ صدای زهرا بود که من رو از اون خاطرات بیرون آورد نفس عمیقی کشیدم: _هیچی _از
#پارت_149
یک اتاق بزرگی بود که بچه ها داخلش بازی میکردن،بعضی رباتیک کار میکردن،علاقه مندان به شطرنج هم
بازی خودشون رو میکردن،بعضی فتوشاپ و برنامه نویسی با کامپیوتر
و لپ تاپ یاد میگرفتن و انواع کار های دیگه که اون اتاق رو تبدیل به یک مدرسه کرده بود
همه اینها تا قبل از اذان طول
میکشید و موقع نماز همه شون با مربی هاشون میومدن و صف نماز تشکیل میدادن و بعد از نماز هم بعضی گروه تشکیل میدادن و صحبت میکردن و بعضی هم نه
رفتم و از مسئول اصلی مسجد و برنامه ها پرسیدم که برنامه ها فقط همینه یا بیشتره و..؟
جواب داد:
_اینجا ما برای هر فرد پرونده ای تشکیل میدیم که کل شخصیت و رفتار و اخلاق فرد و کار هایی که روی اون فرد شده ثبت میشه
فرد با توجه به سن و علاقه اش وارد یکی از گروه ها میشه
و اونجا مربی که ما انتخاب کردیم
روی اونها زوم و کار میکنه،هر گروه هم بیشتر از 5 نفر نمیشه
خود مربی ها هم گروه بندی شده اند با توجه به کاری که میکنن که اونجا استادی بالا سرشونه که حسابی هم درسشون بده و هم مراقبشون باشه....
طول کشید تا کارشون رو توضیح داد خیلی خوب بود و به دلم نشست،واقعا از تمام ظرفیت های نوجوون و جوون استفاده میکنن
بیرون زدم که دیدم زهرا معترضانه داره نگام میکنه رسیدم بهش
_تو کجا بودی یه ساعته؟
_ببخشی کار داشتم طول کشید
_اینقدر تو گرما منتظر موندم سرم درد گرفته
_من معذرت میخوام
_منم نمیبخشم
_(خندیدم)تو مال این حرفا نیستی
_مرض
✍️ط،تقوی
🌐 @andaki_tamol