eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
77 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_82 بعد از چند ساعت به این طرف اون طرف خوردن گرم شدن هوا،توی یه شهری وایساد و به عربی و اشاره
شروع به غذا خوردن کردیم،انواع خوردنی ها گذاشته بود از گوشت شتر،مرغ،گوسفند و گاو تا دوغ و ماست نوشابه واقعا معروفیت عرب ها به مهمون نوازی الکی نبود و راست میگفتن بعد از غذا و مقداری استراحت سوار شدیم و به حرکتمون ادامه دادیم،کم کم هوا رو به سردی رفت و من از این حالت خوشحال نبودم سرمو گذاشته بودم رو شونه علی و کم کم چشمام سنگینی رفت و به خوابی عمیق فرو رفتم _پاشو رسیدیم،امین پاشو با سر و صدای مردم و حرفای علی چشم باز کردم بلند شدم،چند بار پلک زدم چه جمعیت عظیمی بود،ماشین ها یه طرف میرفتن و مردم هم یه طرف از تریلی پایین رفتیم و همراه مردم شدیم،هوا دیگه تاریک شده بود،از علی پرسیدم،اینجا نجفه؟ _آره،شهر پدر تمام یتیمان نمیدونم چرا گفت پدر یتیمان ولی خوب کرد که گفت،چون بیشتر احساس نزدیکی میکردم جلو رفتیم،دو سه تا بچه که لباس هاشون خیلی کهنه بودن و التماس میکردن که ازشون چیزی بخریم چشمم رو گرفت رفتم به سمتشون و مقداری پول بهشون دادم،اونا هم خیلی خوشحال شدن و در جوابم رو به سمتی کردن که بعدش فهمیدم حرم بود کردن و یه چیزایی گفتن که متوجه نشدم فقط میدونستم دعا بود مقداری جلو تر رفتیم دیدم چند بچه دیگه هم با همین اوضاع هستن،خواستم برم که علی گفت: _اینجا خیلی از اینا زیاده حواست باشه _با این فکر که نمیتونم به همه شون بدم عقب کشیدم و نرفتم ادامه دارد..... ✍ط، تقوی 🌐 @andaki_tamol