بسم الله
🔈برنامه هفتگی گفتگوی صوتی تحلیل سیاسی هادیان سیاسی فعال کشور
🎙سخنران جلسه:
سردار زهرایی
مسئول بسیج سازندگی سازمان بسیج
با موضوع: اقدامات جهادی بسیج سازندگی درکمک به دولت
🕤زمان: یکشنبه ۶ شهریور ساعت ۲۱:۳۰
مکان:کانال تحلیل صوتی هادیان سیاسی
https://rubika.ir/tahlil_samen
معاونت سیاسی نمایندگی ولي فقيه در سازمان بسیج مستضعفین
⭕️ فراخوان دریافت ایده های برتر در رویداد ملی بزرگداشت دفاع مقدس
💢 با محوریت پایگاه های مقاومت بسیج در سراسر کشور
📅 مهلت ارسال بسته ایده ها تا دوشنبه 7 شهریور 1401
🎁 اهدای 10 کمک هزینه سفر زیارتی اربعین به بهترین بسته ایده های پیشنهادی
💥 حتما قبل از ارسال، نمونه پیشنهادی ما را در همین کانال ملاحظه بفرمایید.
🔻 بسته ایدههای پیشنهادی به مدیر کانال روشنا در پیامرسان ایتا به آدرس زیر ارسال شود:
@Roushana1398
5.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 روزمان را با #قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۳۳۲ قرآن کریم ( آیات ۱ تا ۵ سوره مبارکه حج)
🍃🌹🍃
🌺 پیامبر (ص) میفرمایند: «اَلقُرآنُ غِنًی لاغِنی دونَهُ وَ لا فَقرَ بَعدَهُ» قرآن، توانمندی است که هیچ توانی جایگزین آن نمیشود و پس از آن هیچ فقری باقی نمیماند. (تفسیرابی الفتوح ۱/۱۰)
🎙 استاد پرهیزگار
#ثامن | #روشنگری | #محرم
🆔 http://eitaa.com/meyarpb
💠🔷🔹
🔴 معرفی کتاب پرطرفدار #شنود
◀️ #تجربه_نزدیک_به_مرگ
❇️ اگر دوست دارید حقایق جالبی را درباره دنیا و زندگی پس از مرگ بدانید، کتاب شنود انتخاب خوبی برای شماست...
--------------- بخشی از کتاب شنود 👇👇
سالها قبل، وقتی در دوره آموزشی مشغول غواصی بودم، در چند متر زير آب گير كردم و نزديك بود غرق شوم. آن لحظات وقتی به سطح آب نگاه میكردم، خورشيد را مانند يك گوی نورانی بر سطح آب میديدم كه هر لحظه آرزو داشتم به آن نزديك شوم. آنجا مسير نور خورشيد را شبيه يک دالان نورانی به سمت بالا ميديدم. حالا پس از سالها كه از آن روز میگذشت، يكبار ديگر همان اتفاق افتاد! تمام دنيا سياه شد. فقط بالای سرم را میديدم که يک نقطه بسيار روشن میدرخشيد.
سينهام سنگين بود. توجه من از آن نقطه نورانی به پايين پايم در همان اتاق کوچک جلب شد. يكباره ديدم پيرمردی بسيار نورانی و مهربان كه نمیتوانم زيبايی چهره و محبتش را وصف كنم، با فاصله کمی روی سينهام نشسته! با مهربانی به من لبخند زد و گفت: میخواهی با من بيايی؟ آمدهام جان تو را بگيرم، آماده هستی؟
من كه وحشت تمام وجودم را گرفته بود، مات و مبهوت نگاهش كردم. مثل نگاه ملتمسانه يک دانش آموز در سر جلسه امتحان، وقتی امتحان تمام شده و او هيچ جوابی ننوشته نگاهش کردم.
به خودم قوت قلب دادم و گفتم: بد نيست همراهش بروم. من که در زندگی خيلی کارهای مهم و خوب کردهام و آدم خيلی خوبی بودم. برای همين دستانم را به سمت حضرت عزرائيل بلند کردم تا مرا همراهش ببرد. خيلی خيالم از خودم راحت بود. به خودم اعتماد داشتم و مطمئن بودم به بهشت خواهم رفت!
بدنی شبيه من روی تخت بيمارستان بود و خودم در مقابل پيرمرد!...
🌐 به نقل از سایت طاقچه
🔷🔹__________________________
از 8 شهریور، با قسمتهای جذاب #مستند_صوتی_شنود با ما همراه باشید
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1143210048Ca767ebaedc