.
اهل خونه خواب بودن
نگاهم روی خطهای کتاب، تاب میخورد
دخترک جیغ کشید
به خودم اومدم و نگران شدم که نکنه خواب خانواده با جیغ دختر داخل کتاب به هم بخوره!
منظور از غرق کتاب، اینه
ما توی کتابها زندگی میکنیم :))
#مثل_بیروت_بود
#زهرا_اسعدبلنددوست
#کتاب_گردی
@andisheh_ir1
هدایت شده از توابین | سید مصطفی موسوی
مکانھا ھم میتوانند خوشبخت باشند،
مثل خانهای که تو در آن ساکن ھستی..
@ir_tavabin
.
راستش را بخواهی
خستگی را دوست دارم
چراکه خستگی را مفید بودن تفسیر میکنم
مفید بودن یعنی یک قدم به خود بودن نزدیک شدهام
خود، یعنی آنکه برای پرواز قدم برمیدارد
و پرواز هدف خلقت است...
✍🏻فاء.اندیشه
@andisheh_ir1
•| فادیا اندیشه - داستانسرا |•
. راستش را بخواهی خستگی را دوست دارم چراکه خستگی را مفید بودن تفسیر میکنم مفید بودن یعنی یک قدم ب
بعد از یک هفته
اندیشه از لاکش بیرون اومده 🚶🏻♀️😄
.
قلیل بودن
یا
ذلیل بودن؟
بارها و بارها
تاریخ، انسانها را بر سر این دو راهی قرار داده است
و
بارها و بارها
انسانها بدون اندیشه، راه خود را انتخاب کردند
شاید حتی راه درست را!
و چه حال غریبی دارد انتخاب راه درست
بدون یقین به حق بودن آن!
✍🏻فاء.اندیشه
@andisheh_ir1
هدایت شده از بارانیها
#نوجوانی
خودشان فکر کردهاند
خودشان تصمیم گرفتهاند
خودشان خریدهاند
خودشان نوشتهاند
و بستهها را آماده کردهاند
تا روز عید در خیابانها و بوستانها
به آدمها هدیه کنند.
دختران نوجوان و توانمند بارانی... 🌱
#باران_۴
#هدیه_نیمه_شعبان
@ghalamzann
تعجب میکنم از اینکه مذهبیا کتابهای آقای م.ح.ج رو انقدر راحت به هم معرفی میکنن!!!!
افتادهام در دور
دور ترس
ندانستن
ترس
خیالبافی
ترس
نداشتن
ترس
فراق
ترس
فرار
ترس
ترس از دست دادن خوبیها
ترس حقیقت نداشتن زیباییها
ترس تمام آن اتفاقهای بد
ترس تمام آن پازلهای به هم ریخته!
من
در میان هزاران قطعه تاریک ترسناک
ماندهام
و باید صور تصمیم را بلند کنم!
...
شامهام
یقین تمنا میکند؛
اطمینانِ تمام
اعتمادی محکم.
که دلم قرص باشد به بودنش
دلم یک دیوار محکمِ آرام میخواهد تا بدون هراس از توفان، تلاش کنم، لبخند بزنم، اشک بریزم و به سمت اهدافمان قدم بردارم... دلم طلوع تمنا دارد و گرمای حقیقیِ تمام نشدنی!
✍🏻فاء.اندیشه
@andisheh_ir1
هدایت شده از بارانیها
اولین روزهایی که کلاس های باران شروع شد و با هم قرار گذاشتیم دخترانمان را راه و رسم مادر مسلمان انقلابی بودن بیاموزیم، فکر نمی کردیم که روزی خودمان شاهد مادر شدن شان باشیم.
حالا با توفیق خداوند متعال دخترانمان در کنار ما مادر می شوند.
زینب سادات مرتضوی عزیز، از اولین بارانی ها بود،
دانشگاه رفت، ازدواج کرد،سه هفته پیش پایان نامه ارشدش رو دفاع کرد و حالا امروز پسر نازش را در بغل گرفت.
حالا او مادر شده،
خانم حاجی وثوق عزیز ما مادربزرگ
و نرگس جان خاله شده
همه ما حس میکنیم مادربزرگ و خاله شدیم.
به همه تبریک می گوییم که یک سرباز به سربازان آقا امام زمان عج اضافه شد.
آقا محمد حسین، خوش آمدی...
قدم به چشم ما گذاشتی... 🌻