🔶🔸علامه حسینی طهرانی از شاگردان سلوکی و علمی علامه طباطبایی، در کتاب «لمعات الحسین» حدیثی را از حضرت امام حسین علیهالسلام نقل میکند و در قولی دیگر در تفسیر آن چنین به بیان علامه طباطبایی استشهاد میکند:
🔻از جمله فرمودههای حضرت سید الشهداء أباعبدالله الحسین(علیه السلام) است که روزى به عنوان خطبه براى اصحاب خود ایراد نمودند:
🔸🔸أَیُّهَا النَّاسُ! إنَّ اللَهَ مَا خَلَقَ خَلْقَ اللَهِ إلَّا لِیَعْرِفُوهُ؛ فَإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، وَ استَغنَوا بعِبادَتهِ عَن عِبَادَة ما سِواهُ.
فَقالَ رَجلٌ: یابنَ رسولِ اللَهِ! مَا مَعرِفَة اللَهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ فَقالَ: مَعرِفَة أَهلِ کُلِّ زَمَانٍ، إمامَهُ الَّذِى یَجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ.
🔸🔸«اى مردم! به درستی که خداوند خلق خود را نیافرید، مگر از براى آنکه به او معرفت و شناسایى پیدا کنند. پس زمانی که او را بشناسند، در مقام بندگى و عبودیت او بر مىآیند؛ و به واسطه عبادت و بندگى او از عبادت و بندگى غیر او از جمیع ما سِوى مُستغنى مىشوند.
در این حال مردى گفت: اى پسر رسول خدا! معرفت خداوند عز و جل چیست؟
حضرت فرمود: معرفت و شناخت اهل هر زمان، امام خود را که واجب است از او اطاعت و پیروى کنند.»
☑️علامه طهرانی میگوید: روزی به استاد خود، علامه طباطبایی گفتم: چگونه میتوان به مغز و مراد این حدیث شریف حضرت سید الشهداء(علیه السلام) رسید؟
علامه طباطبایی پاسخ گفت:
🔷🔹تنها راه منحصر به فردِ وصول به معرفت امام علیهالسلام و ادراک مقام ولایت مطلقه حضرات معصومین علیهمالسلام، عرفان است و بس!
@andishgan
🔴 انقلاب جهانی ملت ایران
✍ احمدحسین شریفی
🔻همه پیشرفتها و کارهای بزرگ در دنیا به دست افراد و جوامعی انجام گرفته است که
اولاً، دارای «آرزوهای بزرگ» بودهاند؛
و ثانیاً، هرگز از پیگیری آرزوهای خود خسته نشدهاند.
🔸ملت ایران امروز، در چهل و چهارمین سال پیروزی انقلاب، نشان داد که نه تنها از آرمانهای اسلامی و انقلابی خود خسته نشده که «پرشورتر» و «پرشعورتر» از گذشته با تمام وجود دنبال «جهانیسازی آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی» است.
🔻درود خدا بر این ملت ولایتمدار
@andishgan
✅يک جمله زيبا از نلسون ماندلا :
😍نقص يا کمبود زيبايي
در چهره يک فرد را ،
اخلاق خوب تکميل ميکند ...!
🚫اما کمبود يا نبود اخلاق را؛
هيچ چهره ي زيبايي
نمي تواند تکميل کند!
#حسن_خلق
#اخلاق_محمدی
#سبک_زندگی
@andishgan📚
💡 #ایدئولوژی چیست؟
🔻هر چند یک #ایدئولوژی را میتوان به شیوه ای #توصیفی ملاحظه کرد معنایی #تجویزی و #توصیهای نیز دارد که امروزه معمولا منفی قلمداد می شود.
🔻معنای توصیفی این است که ایدئولوژی #جهان_بینی فرد، فلسفه حیات فرد، باورهای اصلی فرد درباره واقعیت، اخلاق و #معنای_زندگی را توصیف میکند به این معنا میتوان گفت که هر کسی یک ایدئولوژی دارد یا دست کم مطابق نوعی ایدئولوژی زندگی میکند.
🔻اما برای ایدئولوژی نوعی دلالت و معنای ضمنی تجویزی نیز وجود دارد که امروزه غالباً به این معنا تلقی میشود که شخص با شور و حرارت تمام به فلسفه حیات خود پایبند است انتقاد واقعی و راستین از آن را نمی پذیرد، #جزم اندیشانه به آن باور دارد نسبت به کسانی که دیدگاههای متضاد یا مخالف دارند نابردبار است، و معمولاً میکوشد دیگران را به جهان بینی خودش برگرداند که در این مورد گاهی از روشهای نامطلوب بهره میگیرد که ممکن است شامل سوگیری، عدم انصاف، تعصب و پیش داوری، عدم انسجام منطقی، تدابیر زیرکانه یا دغل بازانه و مانند اینها باشد.
📚 کتاب: #تکامل، تصادف، و خدا
برِندن سوییتمن، علی شهبازی
انتشارات کتاب طه
📝 کانال اندیشگان
https://eitaa.com/joinchat/3893887279C7b5cd95191
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خطبه ۱۰۹ نهج البلاغه : در سختی جان کندن
بسیار قابل تمرکز
😔
@andishgan
🔴وجوه اشتراکی میان علوم انسانی غربی و اسلامی
🖊احمدحسین شریفی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برخی از تحلیلهای علوم انسانی غربی، «بشرط لا»ی از مبدأ و معادند؛ چنین تحلیلهایی نه تنها با اعتقاد به مبدأ و معاد ناسازگارند؛ که اساساً تحلیلهایی واقعبینانه نیستند. زیرا واقعیت انسان را آنگونه که هست، یعنی «واقعیت ربطی» مورد تحلیل قرار نمیدهند. یک موجود «آویزان» و «آویخته» و «وابسته» را به مثابه یک موجود «انداخته» و «مستقل» و «غیروابسته» مطالعه کردن، مطالعهای غیرواقعبینانه است.
اما برخی دیگر از تحلیلهای موجود در علوم انسانی غربی، «لابشرط» از مبدأ و معادند. و به تعبیر فیلسوفان «لابشرط یجتمع مع الف شرط». چنین تحلیلهایی میتوانند با باورهای دینی هم سازگار باشند.
بنابراین چنین نیست که همه گزارهها و تحلیلهای #علوم_انسانی غربی، ناسازگار با #علوم_انسانی_اسلامی باشد. مشترکات بسیاری میان این دو میتواند باشد.
@andishgan
هدایت شده از امیرحسین ثابتی
+۱۸
آنقدر مرا با شلاق زدند که ناخنهای پایم از جا پریدند و افتادند و ناخنهای دستم نیز کنده شدند. در همان حال که خونین و مالین روی زمین افتاده بودم، به زور آب به دهانم ریختند؛ من هم تف کردم توی صورتشان. دست بردار که نبودند. جریتر شدند و به زور کمی دانه برنج به دهانم ریختند تا به خیال خودشان روزه مرا باطل کنند. برای اینکه خوشحال نشوند گفتم؛ باز من روزهام، هرکاری کنید، حتی اگر در دهانم ادرار کنید، بازهم روزهام باطل نمیشود، چون به زور است.
...مرا بردند و بعد از کتک مفصلی از مچ، پاهایم را بستند و وارونه آویزان کردند. بعد از دقایقی آمدند و مرا به روی زمین انداختند. بعد مجبورم کردند که روی چهارپایهای بایستم و دستهایم را از طرفین به میخ طویلهای بر دیوار بستند و بعد چهارپایه را از زیر پاهایم کشیدند و مصلوبم کردند. تمام وزنم را کتف و مچ دستهایم تحمل میکرد. دستبند لحظه به لحظه بیشتر در مچ دستم فرو میرفت. خون به دستم نمیرسید. پنجههایم بیحس شده بودند. به همین اکتفا نکردند و شروع کردند به شلاق زدن به کف پا و روی پایم...
آن شب من لخت و عور بودم. شمعی روشن کردند. پارافین ذوب شده چکه چکه روی بدنم میریخت و میسوزاند و پوست را سوراخ میکرد. گاهی هم شعله آن را بین بیضهها میگرفتند و موها را آتش میزدند. با فندک روشن هم موهای بدنم و ریشم را میسوزاندند. از سوزش درد به خود میپیچیدم. با ناخن گیر یکی یکی موها را میکندند و هی تکرار میکردند: امشب، شب آخر است. یک کمدی تراژیک تمام به اجرا گذاشته بودند. پنبه آغشته به الکل را به دور انگشت شست پا میبستند و بعد آن را آتش میزدند. این پنبه شاید دو دقیقه دور انگشتم میسوخت. یا پنبه فتیله شده را درون نافم میگذاشتند و آتش میزدند. گاهی خاکستر سیگار را روی بدنم میریختند.
کاری از دستم برنمیآمد جز داد زدن. از اعماق وجود فریاد میزدم... مرا لخت آویزان میکردند و گاهی بر آلت تناسلیام شلاق میزدند که بر اثر همین ضربات باد کرده بود...
تا ساعت دو نیمه شب مرا به هرشکلی که میتوانستند اذیت و شکنجه کردند. وقتی دیدند جواب نمیگیرند به زیر آپولو بردند. همه بازجویان از اتاق خارج شدند. آپولو صندلی دسته داری بود که کف آن بیش از حد پهن بود. وقتی روی آن نشستم، پاهایم از ساق بیرون از صندلی میماند. دستها را از مچ با مچبند قالبی به روی دسته صندلی پیچ و مهره و سفت کردند. وقتی که پیچها را سفت میکردند قالبها بر مچ و ساق پاهایم فرو میرفت و به اعصاب فشار میآورد. فشار بر دست چنان بود که هر لحظه فکر میکردم خون از محل ناخنهای دستم بیرون خواهد جهید. درد این لحظات به واقع خیلی بدتر و شدیدتر از درد شلاق بود. دست بیشتر و بیشتر پرس میشد و تمام اعصابم از توک پا تا فرق سرم تیر میکشید. به دست راست کمتر فشار میآوردند، زیرا بعد از پرس دست باد میکرد و دیگر نمیشد با آن اعتراف نوشت.
بعد از مهار شدن دستها و پاها، کلاه کاسکت مخروطی شکل را که از بالا آویزان بود بر سرم گذاشتند که تا زیر گلو میآمد. آن گاه به کف پاهایم شلاق زدند. وقتی از شدت درد فریاد میکشیدم، صدا در کلاه کاسکت میپیچید و گوشم را کر میکرد، نه میشد فریاد کشید و نعره زد و نه میشد درد ناشی از شلاق را تحمل کرد. هیچ منفذ و راه در رویی برای خروج صدا از کلاه کاسکت نبود و صدا در همان کلاه دفن میشد. گاهی شلاق را به کلاه میزدند، دنگ و دنگ صدا میکرد و سرم دوران مییافت و دچار گیجی و سردرد میشدم. عذاب آپولو واقعی و خرد کننده بود. پیچها را دائم شل و سفت میکردند...
کار آن شب بازجویان خیلی طولانی شد. بعد از شلاق و آپولو مرا از اتاق حسینی بیرون بردند و دور دایره گرداندند تا پاهایم تاول نزند و باد نکند. بعد آویزانم کردند… مرا به اتاق شماره ۲۲ بردند. این اتاق شیب کمی داشت و کف آن خیس بود. مرا که لخت مادرزاد بودم کف اتاق نشاندند و گفتند بنویس. من دو زانو نشستم و با یک دستم ستر عورت میکردم و با دست دیگرم خودکار را گرفته بودم. از زور سرما دندانهایم به هم میسایید. از دماغ و دهانم بخار بلند میشد. دست و بدنم میلرزید. نمیتوانستم چیزی بنویسم. سرما در بدنم رسوخ کرده و به مغز استخوانم رسیده بود...
بخشی از کتاب خاطرات عزت شاهی (فصل شبهای کمیته مشترک یا همان موزه عبرت)
#پرویز_ثابتی
#زن_زندگی_آزادی
عضو کانال شوید 🔻
https://eitaa.com/joinchat/1844903939C0e8d01846b
هدایت شده از مناهج 🇵🇸🇮🇷
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀 پادکست علمای مجاهد
🎥 تیزر معرفی
✅ منتظر تولیدات جدید رسانه حوزوی مناهج باشید...
#علمای_مجاهد
#پادکست
@Manahejj
#قصه #حکایت
«سلام نفتی»
یکی از بزرگان میگفت یک گاریچی در محلمان بود که نفت میبرد و به او عمو نفتی میگفتند.
یک روز مرا دید و گفت : سلام ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید ؟
گفتم : بله!
گفت : فهمیدم ، چون سلام هایت تغییر کرده است !
من تعجب کردم ، گفتم: یعنی چه!؟
گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود
خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را
می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند.
هرکس خانه اش گازکشی میشود
دیگر سلام علیک او تغییر میکند…
از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم
بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی
انسانیت و اخلاقیات بدهد.
سی سال او را با اخلاق خوب
تحويل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است.
ولی حالا که خانه را گازکشی کردم
ناخودآگاه فکر کردم نیازی
نیست به او سلام کنم.
یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد!
امان از ادمای امروز که رفتارشان
و عقایدشان بستگی به سمت وزیدن باد داره...
@andishgan
📜وصیت سید علی قاضی رحمهالله علیه عارف بالله
🖋اما وصیتهای دیگر، عمده آنها نماز است. نماز را بازاری نکنید، اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیة الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛ واجبات است
🖋🖋 در مستحبات تعزیه داری و زیارت سیدالشهداء مسامحه ننمایید و روضه هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است و اگر از اول عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما به جا بیاورید، هرگز حق آن بزرگوار ادا نمیشود و اگر هفتگی ممکن نشد، دهه اول محرم ترک نشود.
🖋🖋🖋دیگر آنکه، اگر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم، اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر بر و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. اینها را که عرض کردم و امثال اینها را مواظبت نمایید! الله اللّه الله که دل هیچکس را نرنجانید!
🖍تا توانی دلی به دستآور دل شکستن هنر نمیباشد.»
@andishgan📚
🔸تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم
نیست شوم نیست شوم تا بر جانان برسم
🔸خوش شدهام خوش شدهام پاره آتش شدهام
خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم
🔸خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم
آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم
🔸چونک فتادم ز فلک ذره صفت لرزانم
ایمن و بیلرز شوم چونک به پایان برسم
🔸چرخ بود جای شرف خاک بود جای تلف
باز رهم زین دو خطر چون بر سلطان برسم
🔸عالم این خاک و هوا گوهر کفر است و فنا
در دل کفر آمدهام تا که به ایمان برسم
🔸آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد
شد رخ من سکه زر تا که به میزان برسم
🔸رحمت حق آب بود جز که به پستی نرود
خاکی و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم
🔸هیچ طبیبی ندهد بیمرضی حب و دوا
من همگی درد شوم تا که به درمان برسم
#مولوی
#دیوان_شمس
#شعر
📝 کانال اندیشگان
@andishgan