💎 برشی از کتاب «مبانی قرائت جمهوری اسلامی ایران از دین»
✅ #حکومت_اسلامی_در_عصر_غیبت (1)
در ساختار سیاسی مطلوب اسلام، رأس حکومت در اختیار معصوم(ع) قرار می گیرد زیرا او در باور، گفتار و عمل مصون از خطاست و این می تواند ایده آل ترین نوع حکومت داری باشد. اما در عصر غیبت امام معصوم(ع)، هدایت حکومت اسلامی بر اساس حکم و برهان های برون و درون دینی بر عهده فردی است که نزدیک ترین شخصت و منش را در تقوا، دین شناسی و توانایی مدیریتی به امام غایب داشته باشد. در واقع مقام ولایت در ساختار سیاسی شیعه به کسی نسبت داده نمی شود، بلکه آن شخص به دلیل داشتن مشروعیت الهی، یعنی برتری در ملاک های بیان شده توسط دین نسبت به دیگر افراد همتراز، مقام ولایت را داراست و بر عالمان و بزرگان شیعه لازم است تا او را کشف و در جایگاه ولایت نصب نمایند. در این نظریه سیاسی مردم جامعه با تعیین و تأیید مقبولیت نظام اسلامی در قالب همه پرسی جایگاه مردم سالاری دینی را در حکومت اسلامی پر رنگ می نمایند. این شیوه حکومت سیاسی در عصر غیبت که در بیان رهبران جمهوری اسلامی ایران به نظام "ولایت فقیه" شهرت یافته از منظر جاری شدن احکام و آموزه های دینی در جامعه، جلوگیری از انحراف از مسیر آرمان ها و اهداف انقلابی و اسلامی، حضور واقعی و تاثیر گذار مردم در تعیین مقبولیت حاکم و حکومت، نظارت دقیق و مستمر بر حاکم و ... از مترقی ترین شیوه های حکومت داری محسوب می گردد. اسناد عقلی و نقلی مطالب بیان شده را می توان در چند بخش تبویب و تبیین نمود.
🔹ادامه مطلب در هفته آینده ( 5 اسفند 1400)
✍️ #عقیلی_فرج
🌸 لطفا نقدها و پیشنهادات علمی خود را در مورد این بخش از کتاب از طریق @draghili به بنده هدیه دهید.
📡 نشر اندیشه تراز انقلاب اسلامی
🌼 splus.ir/andishkade
🌼 eitaa.com/andishkade_imam_sadegh
اندیشکده ✍️ محتوای فرهنگی فیلم کارتون خبر تحلیل آموزش
💎 برشی از کتاب «مبانی قرائت جمهوری اسلامی ایران از دین» ✅ #حکومت_اسلامی_در_عصر_غیبت (1) در ساختار س
💎 برشی از کتاب «مبانی قرائت جمهوری اسلامی ایران از دین»
✅ #حکومت_اسلامی_در_عصر_غیبت (2)
... امام خمینی(ره) در بیانات و مکتوبات خود بارها بر نقش مترقی ولایت فقیه و شأن مهم آن در اجرای احکام اسلامی و مبارزه با استبداد و دیکتاتوری تأکید داشته اند: « آن قدر به ولایت فقیه، اثرِ مترقی بار است که در سایر این موادی که شما ملاحظه میکنید، معلوم نیست مثل آنجا باشد. یک نفر آدمی که همه جهات اخلاقیش و دیانتیش و ملی بودنش و علم و عملش ثابت است پیش ملت، و خود ملت این را تعیین میکنند، این نظارت میکند بر اینکه مبادا خیانت بشود... هکذا آن موارد حساس را نظارت میکند فقیه و تصرف میکند فقیه. و این از اموری است که مترقی ترین موادی است که در قانون اساسی اینها [تصویب] کردند .»
مقام معظم رهبری در بیانات متعددی فلسفه اصلی تکیه بر ولایت فقیه را جلوگیری از انحراف در اصل حکومت دینی و تمایل نیافتن مسیر جمهوری اسلامی به سمت نظام های سیاسی غربی و شرقی می دانند: « اینکه علمای اسلام و ملّت انقلابی ما و دلسوزان جامعه روی مسئله ولایت فقیه عادل، این قدر تکیه می کنند و امام بزرگوار ما (ره) آن را آن قدر مهم می شمردند، به خاطر همین بود که اگر ما این مسئله معنوی را از جامعهی اسلامیمان سلب بکنیم، همچنان که آن کسانی که دلسپرده به روش های غربی بودند و ارزش های غربی برای آنها اصل بود، در سال های اوّل می خواستند به همان شیوههای غربی در باب حکومت در جامعهی اسلامی عمل بکنند و اگر ما این اشتباه را می کردیم و بکنیم که در مسئله حکومت و مدیریّت جامعه ملاک و معیار اسلامی را فراموش بکنیم و برویم در همان فرمهای رایج دنیایی، معنای جامعهی اسلامی ما از بین خواهد رفت. این نقطه، تعیینکننده است .»
ایشان ضمن تأکید بر نقش مهم ولی فقیه در جلوگیری از انحراف مسیر اصلی جمهوری اسلامی ، یکی از شئون ولایت فقیه را جهت دهی و رفع اشکالات ساختاری و اجرایی و تقابل با گسترش و اصالت یافتن آن ها می دانند: «اگر دستگاه مدیریّت جامعه صالح و سالم باشد، خطاهای متن جامعه قابل اغماض است و در مسیر جامعه مشکلی به وجود نخواهد آورد؛ امّا اگر مدیریّت جامعه و رأس جامعه از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد، ولو در میان مردم صلاح هم وجود داشته باشد، آن صلاح بدنه مردم نمی تواند این جامعه را به سرمنزل مطلوب هدایت کند؛ یعنی تأثیر رأس قلّه و رأس هرم و مجموعهی مدیریّت و دستگاه ادارهکننده در یک جامعه این قدر فوقالعاده است .»
البته این بیان مقام معظم رهبری نشأت یافته از روایت امام باقر(ع) به نقل از پیامبر اکرم(ص) است که خداوند می فرماید: «[لَأُعَذِّبَنَ] إن كانت كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ أَطَاعَتْ إِمَاماً جَائِراً لَيْسَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً فلأعفون [وَ لَأَعْفُوَنَ] عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ أَطَاعَتْ إِمَاماً هَادِياً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً »: (قطعا عذاب خواهم نمود هر توده و جمعيتى را در اسلام كه پيرو امام تعيين نشده از جانب خدا و ستمگر باشند، گر چه آن توده و جمعيت اعمال و كردار نيك داشته باشند و خواهم بخشيد هر توده و جمعيتى را كه پيرو امام حق، هدایتگر و راهنماى از جانب خدا باشند گر چه آنها گناهكار و داراى اعمال خوب نباشند.)
💎 برشی از کتاب «مبانی قرائت جمهوری اسلامی ایران از دین»
✅ #حکومت_اسلامی_در_عصر_غیبت (3)
«مستندات عقلی و نقلی نظریه ولایت فقیه»
به منظور اثبات نظریه ولایت فقیه می توان به دلایل عقلی و نقلی مراجعه نمود:
الف) دلایل عقلی:
1- حکم عقلی مراجعه به متخصص در امور مختلف
همانطور که بیان شد با توجه به اعلم بودن خداوند نسبت به همه ابعاد جسمی و روحی بشر و عدم امکان راهیافت حب و بغض در تشریع احکام دین از جانب خداوند، قوانین و آموزه های دینی تنها ابزار صحیح و قابل اعتماد برای شئون مختلف زندگی به ویژه حکومت بر مردم هستند. لذا حاکم جامعه باید بر قوانین و احکام دینی آگاهی کامل داشته باشد و توانایی فهم پاسخ دین به مسائل جدید را دارا باشد و این آگاهی و توانایی از ویژگی های فقیه است. بنا بر حکم عقل و شیوه عقلا در صورت نبود تخصص در امری ضروری، مراجعه به متخصص امری اجتناب ناپذیر است. در واقع حاکم اسلامی مرجعی است برای گشودن گره های اجتماعی و حکومتی در مسیر حرکت جامعه اسلامی که علاوه بر توانایی ولی فقیه در مراجعه به متن دین و یا فتن نظر شارع مقدس در باب موضوعات مختلف، باعث یک پارچگی جامعه و جلوگیری از پراکندگی رفتاری و بی نظمی های اجتماعی می شود. به طور نمونه می توان به مواردی مانند حکم جهاد دفاعی در مواقع حمله به مرزهای حکومت اسلامی، تعیین حدود شرع و مصالح عمومی در پذیرفتن قوانین بین المللی و عضویت در کنوانسیون های جهانی و... را نام برد.
امام خمینی(ره) در تبیین دلیل حاکمیت و ولایت فقها می فرمایند:
«چون حکومت اسلام حکومت قانون است، براى زمامدار علم به قوانین لازم مىباشد... اگر زمامدار مطالب قانون ]اسلام[ را نداند، لایق حکومت نیست، چون اگر تقلید کند قدرت حکومت شکسته می شود و اگر تقلید نکند نمی تواند حاکم و مجری قوانین اسلام باشد. این مسلم است که "الفُقَهاءُ حُکَّامٌ عَلَی السَّلَاطِینِ "، سلاطین اگر تابع اسلام باشند باید به تبعیت فقها درآیند و قوانین و احکام را از فقها بپرسند و اجرا کنند. در این صورت حاکم واقعی همان فقها هستند .»
در کنار رهبران و نظریه پردازان جمهوری اسلامی ایران، دیگران نیز بر حکم عقل برای هدایت امور جامعه بدست حاکم اسلامی تأکید نموده اند: « در جامعه همواره اموری وجود دارد که از وظایف اشخاص محسوب نمی گردد و مربوط به فرد خاصی نیست، بلکه از امور عمومی اجتماعی است که حفظ نظام جامعه بدان وابسته است، نظیر قضاوت و سرپرستی اموال غایب و ناتوان و مشابه آن و حفظ نظام داخلی جامعه و پاسداری از مرزها و امر به جهاد و دفاع هنگام هجوم دشمنان و موارد دیگری از این قبیل .»
اینها از مواردی نیست که هر شخصی مستقلا بتواند عهده دار آن گردد، بلکه از وظایف رهبر و کسی که زمام امور اجتماعی مردم به دست اوست، می باشد.
🔹ادامه مطلب در هفته آینده ( 19 اسفند 1400)
پ.ن: منابع و مراجع به دلیل صیانت از حق تألیف حذف گردیده است.
✍️ #عقیلی_فرج
🌸 لطفا نقدها و پیشنهادهای علمی خود را در مورد این بخش از کتاب از طریق @draghili به بنده هدیه دهید.
📡 نشر اندیشه تراز انقلاب اسلامی
🌼 splus.ir/andishkade
🌼 eitaa.com/andishkade_imam_sadegh
اندیشکده ✍️ محتوای فرهنگی فیلم کارتون خبر تحلیل آموزش
💎 برشی از کتاب «مبانی قرائت جمهوری اسلامی ایران از دین» ✅ #حکومت_اسلامی_در_عصر_غیبت (3) «مستندات ع
💎 برشی از کتاب «مبانی قرائت جمهوری اسلامی ایران از دین»
✅ #حکومت_اسلامی_در_عصر_غیبت (4)
«مستندات عقلی و نقلی نظریه ولایت فقیه» (بخش دوم)
2- تلاش برای بدست آوردن بهترین حالت در شرایط نبود مطلوب
از احکام بدیهی عقل و سیره عقلا تلاش برای نیل به بهترین و نزدیک ترین حالت به مطلوب در فرض عدم امکان رسیدن به مطلوب است. مثلا اگر کسی می داند که در تربیت فرزند خود نمی تواند نتیجه دلخواه و صد در درصدی در تربیت تراز اسلام را به دست آورد، از تلاش دست بر نمی دارد و فرزندش را به حال خود رها نمی کند و سعی دارد که به نزدیک ترین حالت به فرض تربیت مطلوب برسد. در بحث حکومت سیاسی در عصر غیبت نیز همین حکم عقلی و عقلایی صادق است، به این معنا که در صورت غیبت امام معصوم(ع) و عدم امکان حالت مطلوب حاکم سیاسی که همان حاکمیت معصوم است، باید به دنبال شخصی باشیم که نزدیک ترین حکومت به حکومت معصوم را تشکیل دهد. آیت الله مصباح یزدی این حکم عقلی را این گونه تبیین می کنند:
« بر این اساس كه هنگامى كه تأمین و تحصیل یك مصلحت لازم و ضرورى در حدّ مطلوب و ایدهآل آن میسّر نباشد باید نزدیكترین مرتبه به حدّ مطلوب را تأمین كرد، لذا در بحث ما هم هنگامى كه مردم از مصالح حكومت معصوم(ع)محروم بودند باید به دنبال نزدیكترین مرتبه به حكومت معصوم باشیم. اقربیت و نزدیكى یك حكومت به حكومت معصوم(ع) در سه امر اصلى متبلور مىشود: یكى علم به احكام كلّى اسلام (فقاهت)، دوم شایستگى روحى و اخلاقى به گونهاى كه تحت تأثیر هواهاى نفسانى و تهدید و تطمیعها قرار نگیرد (تقوا)، و سوم كارآیى در مقام مدیریت جامعه كه خود به خصلتها و صفاتى از قبیل درك سیاسى و اجتماعى، آگاهى از مسائل بین المللى، شجاعت در برخورد با دشمنان و تبهكاران، حدس صائب در تشخیص اولویتها و... قابل تحلیل است. بر اساس این مقدمات نتیجه مىگیریم: پس در زمان غیبت امام معصوم(ع)كسى كه بیش از سایر مردم واجد این شرایط باشد باید زعامت و پیشوایى جامعه را عهدهدار شود و با قرار گرفتن در رأس حكومت، اركان آن را هماهنگ نموده و بهسوى كمال مطلوب سوق دهد. و چنین كسى جز فقیه جامعالشرایط شخص دیگرى نخواهد بود .»
لازم به یادآوی است که تعیین و نصب افراد به قضاوت یا حکومت و یا در مورد هر موضوع دیگر، الزام و ضرورتی ندارد که همواره به اسم و لقب باشد، بلکه با ذکر مشخصات و خصوصیات نیز می توان یک موضوع را مشخص و متعین و حتی منحصر به فرد نمود و این خود، یک نوع تعیین است .
🔹ادامه مطلب (دلایل نقلی ضرورت ولایت فقیه) انشاءالله در هفته آینده ( 5 فروردین 1401)
پ.ن: منابع و مراجع به دلیل صیانت از حق تألیف حذف گردیده است.
✍️ #عقیلی_فرج
🌸 لطفا نقدها و پیشنهادهای علمی خود را در مورد این بخش از کتاب از طریق @draghili به بنده هدیه دهید.
📡 نشر اندیشه تراز انقلاب اسلامی
🌼 سروش پلاس
🌼 ایتا
✅برشی از کتاب «مبانی قرائت جمهوری اسلامی ایران از دین»
🔸#حکومت_اسلامی_در_عصر_غیبت (5)
🔸«مستندات عقلی و نقلی نظریه ولایت فقیه» (بخش سوم)
🔹دلایل نقلی (نگاهی به آیات وحی)
با توجه به مطرح نبودن موضوع ولایت نایبان عام برای ائمه معصومین(ع) در زمان نزول آیات وحی، بالتبع قرآن کریم در باب ولایت فقیه به طور مستقیم سخنی به میان نیاورده است. ولی در میان آیات نورانی وحی می توان تاکیدات فراوانی برای نپذیرفتن حکومت طاغوت و نهی از مراجعه به حاکمان غیر الهی یافت. این آیات به طور صریح مؤمنان را از مراجعه به طاغوت بازداشته و پذیرفتن بندگی طاغوت را از ویژگی های کافران بر می شمارند.
طاغوت را در لغت صیغه مبالغه از ماده "طغیان" و به معنای گذشتن از حد در گناه و سرپیچی و بزرگنمایی در کفر بیان کرده اند ، راغب هر معبود غیر خدا را طاغوت می خواند . به شيطان، بت، حاكم جبار و ستمگر و مستكبر، و بالآخره مسيرى كه به غير حق منتهى گردد، طاغوت گفته مىشود .
﴿قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبيلِ﴾ (مائده: 60) «بگو: «آيا شما را به بدتر از [صاحبانِ] اين كيفر در پيشگاه خدا، خبر دهم؟ همانان كه خدا لعنتشان كرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزينگان و خوكان پديد آورده، و آنان كه طاغوت را پرستش كردهاند. اينانند كه از نظر منزلت، بدتر، و از راه راست گمراهترند.»»
در برخی از آیات نیز فلسفه ارسال پیامبران الهی عبادت خداوند و نپذیرفتن حاکمیت طاغوت بیان شده است:
﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ...﴾ (نحل: 36) «و به راستى ما، در ميان هر امّتى پيامبرى برانگيختيم (تا بگويد) كه خداوند را بپرستيد و از طاغوت دورى گزينيد.»
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر آیه شریفه حقیقت بعثت پیامبران را فقط عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت می دانند .
آیت الله مکارم شیرازی شرط اساسی هر گونه برنامه اصلاحی در جامعه و زندگی انسان ها را طرد طاغوت ها و برقراری حکومت الهی می دانند: «به اين ترتيب دعوت به سوى توحيد و مبارزه با طاغوت اساس دعوت تمام پيامبران را تشكيل مىداده، و نخستين چيزى بوده است كه همه بدون استثناء به آن دعوت مىكردند، چرا كه اگر پايههاى توحيد محكم نشود، و طاغوتها از جوامع انسانى و محيط افكار طرد نگردند، هيچ برنامه اصلاحى قابل پياده كردن نيست .» در واقع بيان سيره و روش تعليم و تربيت سلسله بشر و سوق آنان به سوى فضيلت و مقام انسانيت است و براى اجراى اين منظور پروردگار پيامبرانى به سوى اقوام و اجتماعات بشرى اعزام فرموده و وظيفه آنان آن است كه مردم را به اقرار به توحيد و بيگانگى آفريدگار و باطاعت او دعوت نمايند و از پرستش طاغوت و داعيان به ضلالت و گمراهى تبرى جويند و نيل به مقام انسانيت و فضيلت بشرى بر پذيرش دعوت پيامبران و پيروى از برنامه مكتب توحيد استوار خواهد بود .
می توان نتیجه گیری کرد که هر گونه حکومت غیر الهی مصداق طاغوت بوده و اجتناب از طاغوت با اين معنى وسيع و گسترده، دورى از هر گونه شرك و بتپرستى و هواپرستى و شيطانپرستى و تسليم در برابر حاكمان جبار و سلطهگران ستمكار را فرا مىگيرد . امام صادق(ع) در تبیین آیه ﴿وَ الَّذينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى﴾ (زمر: 17) « آنان كه خود را از طاغوت به دور مىدارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشتهاند آنان را مژده باد»، اطاعت حاکم جبار را مصداق عبادت او دانسته اند .
👀 ادامه مطلب (ادامه دلایل نقلی (نگاهی به روایات ضرورت ولایت فقیه) انشاءالله در پایان هفته آینده ( 19 فروردین 1401)
✍️
#عقیلی_فرجپ.ن: منابع و مراجع به دلیل صیانت از حق تألیف حذف گردیده است. 🌸 لطفا نقدها و پیشنهادهای علمی خود را در مورد این بخش از کتاب از طریق @draghili به بنده هدیه دهید. 📡 نشر اندیشه تراز انقلاب اسلامی 🌼 ایتا 🌼 سروش پلاس
✅برشی از کتاب «مبانی قرائت جمهوری اسلامی ایران از دین»
🔸#حکومت_اسلامی_در_عصر_غیبت (6)
🔸«مستندات عقلی و نقلی نظریه ولایت فقیه» (بخش چهارم)
🔹دلایل نقلی (نگاهی به روایات)
ائمه اطهار(ع) به عنوان صاحبان ولایت و حکومت الهی بعد از پیامبر اکرم(ص)، جامعه اسلامی در زمان غیبت امام عصر(عج) را بدون تکلیف و متحیر رها نکرده و وضعیت حکومت سیاسی در عصر غیبت را نیز با تبیین ویژگی های جایگاه حاکم اسلامی با رویکرد "ویژگی های نایب عام" تبیین نموده اند که می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
روایتى كه در بین فقهاء به "توقیع شریف" مشهور است را عالم و دانشمند بزرگ شیعه، مرحوم شیخ صدوق در كتاب ارزشمند كمالالدین آورده است. این توقیع در حقیقت پاسخى بوده است كه حضرت مهدی(عج) در پاسخ نامه اسحاق بن یعقوب بیان فرموده اند. اسحاق بن یعقوب در این نامه پرسش هایی را به محضر شریف آن حضرت ارسال می کنند كه از جمله آن پرسش ها این است كه در مورد "حوادث واقعه" كه از ویژگی های زمان غیبت بوده و در این دوره پیش خواهد آمد ما چه وظیفه ای داریم؟ آن حضرت در اینباره مىفرمایند:
«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِم » : (و امّا رخدادهایى كه پیش مىآید پس به راویان حدیث ما مراجعه كنید زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم.)
این فرمان صریح امام عصر (عج) است که به امت اعلام فرموده که در تمام حوادث و پیشامدها،به راویان حدیث که مصداق کاملش فقیه واجد شرایط است مراجعه کنید؛چرا که آنان از جانب ما بر شما حجت و ما بر آنان حجت هستیم.رجوع به فقیه،درباره حادثه ای می تواند جنبه های مختلفی داشته باشد که منشأ آن یا جهل به حکم آن حادثه،و یا جهل به وجود آن،و یا جهل به حق و باطل در آن است.در تمامی این موارد سه گانه،به وسیله فتوا در اول و صدور حکم و تشخیص در دوم و حکم قضایی در سوم مشکل حل می شود،و صدق مراجعه به فقیه تحقق پیدا می کند.در حقیقت عبارت:«فارجعوا فیها»شامل تمام وظایف از فتوا،حکومت و قضاء می باشد .
مرحوم علامه مصباح یزدی در تبیین معنای عبارت "رُواة حدیثنا" می فرماید: « ممكن است كسى بگوید منظور از راویان حدیث هر كسى است كه مثلا كتاب اصول كافى یا وسائلالشیعه یا هر كتاب روایى دیگر را بر دارد و احادیث و روایات آن را براى مردم بخواند و نقل كند. امّا با اندكى دقّت و توجه معلوم مىگردد كه این تصوّر درست نیست. زیرا كسى كه در زمان ما مىخواهد از قول پیامبر(ص) یا امام صادق و سایر ائمه(ع) حدیث و روایتى را نقل كند باید به طریقى احراز كرده باشد كه این حدیث واقعاً از پیامبر یا امام صادق یا امام دیگر است، و در غیر این صورت حق ندارد و نمىتواند بگوید امام صادق چنین فرموده و اگر در حالى كه آن حدیث و روایت به هیچ طریق معتبرى برایش ثابت نشده معهذا آن را به امام صادق و یا سایر ائمه و معصومین(ع) نسبت دهد از مصادیق كذب و افتراى بر پیامبر و امامان خواهد بود كه گناهى بزرگ است. به عبارت دقیقتر، اگر كسى بخواهد حدیثى را از پیامبر یا امامى نقل كند حتماً باید بتواند بر اساس یك حجّت و دلیل شرعى معتبر آن را به امام معصوم نسبت دهد. و واضح است كه این گونه نقل حدیث كردن نیاز به تخصّص دارد و تخصّص آن ... مربوط به علم فقه است و "فقیه" كسى است كه از چنین تخصّصى برخوردار است. بنابراین، مقصود از "راویان حدیث" در واقع همان فقها و علماى دین هستند .»
روایت دیگری که می توان در ادامه دلایل نقلی حکومت نواب عام و نظریه ولایت فقیه به ان اشاره کرد حدیثى مشهور به مقبوله عمربن حنظله است. مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (ره) مقبولۀ عمر بن حنظله را به عنوان دلیل ولایت فقیه بیان فرموده اند . در این روایت، امام صادق(ع) وظیفه عموم مردم در حل اختلافات و مراجعه به یك مرجع مشروع كه حاكم بر مسلمین باشد را چنین تبیین می کنند:
« مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ » : (هر كس از شما كه راوى حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احكام ما را بشناسد او را به عنوان داور بپذیرید. همانا من او را حاكم بر شما قرار دادم. پس هر گاه حكمى كرد و از او قبول نكردند، حكم خدا را سبك شمردهاند و ما را رد كردهاند و آن كس كه ما را رد كند خدا را رد كرده و رد كردن خدا در حدّ شرك به خداى متعال است.»