داستانک "لنگه کفش"
مامان کفشهای نوزادیام را گذاشته بود پشت ماشینِ بابا. میگفت: "خوش یمُن است".
میپرسیدم: "یعنی چه؟"
میگفت: "اوووم... یعنی مثل تو که هرکجا باشی، خوبی میآوری"
وقتی بمب اسرائیلیها خورد وسط خیابان، ماشین ما پرتاب شد به هوا. چشمهایم را که باز کردم کف زمین و وسط خیابان بودم. بابا من را از روی زمین بلند کرد و برد کنار مامان.
من، بابا و خیلیها زخمی شدیم. مامان خیلی زخمیتَر شده بود. لنگه کفش نوزادیام را که گوشهای اُفتاده بود به دستش دادم و گفتم:
"خوب میشوی، مطمئنم"
مامان گفت: "پسرم، مثل تو خوش یُمن است"
بابا میگوید که مامان جایش در بهشت است و حالش خیلی خوب است. لنگه کفش را هم با خودش برده به بهشت چون میخواستم هرموقع دلش برایم تنگ شد به لنگه کفشم نگاه کند.
من وقتی دلم تنگ میشود عکس مامان را نگاه میکنم. لنگه کفش او را گذاشتهایم پشت ماشین کنار لنگه کفش نوزادیام. لنگه دیگر کفش مامان پیدا نشد.
🖋 زهرا ملکثابت
کانال حرفهداستان در ایتا
@herfeyedastan
& @herfeyedastangroup
طراح
@cheeese
داستان لنگه کفش
من محمد هستم، یک پسر کوچولو. مامان یک جفت کفش نوزادی داشت که همیشه پشت ماشین میگذاشت. مامان میگفت این کفشها خوشیمن هستند.
یک روز، ما با ماشین داشتیم میرفتیم که یک بمب افتاد. ماشین پرت شد توی هوا. وقتی چشمهام رو باز کردم، دیدم وسط خیابان افتادم. بابا منو برد کنار مامان.
مامان خیلی زخمی شده بود. من لنگه کفش نوزادیمو که افتاده بود کنارش، بهش دادم. گفتم: «خوب میشی، مامان.»
مامان لبخند زد و گفت: «آره، پسرم.»
بابا میگه مامان رفته بهشت. لنگه کفش رو هم با خودش برده. من وقتی دلم براش تنگ میشه، عکسش رو نگاه میکنم. لنگه کفش رو هم پشت ماشین گذاشتیم.
پایان
پاورقی:
این بازنویسی کار هوش مصنوعی هست
حالا ببینیم ترکیب هوش طبیعی و هوش مصنوعی در بازنویسی نهایی چکار میکنه🙄
#زهرا_ملکثابت
#داستان_کودک_و_نوجوان
اندوختهها
داستانک "لنگه کفش" مامان کفشهای نوزادیام را گذاشته بود پشت ماشینِ بابا. میگفت: "خوش یمُن است".
خیلی کم، حذف و اضافه انجام شد.
کارشناسان گفتند که خیلی مونده تا هوش مصنوعی بتونه داستاننویس بشه😄
امیدوارم هوش مصنوعی سطح مطالعه و میزان پشتکارش را بیشتر از اینها ارتقاء بده😏
ولوله (تحول) چخوف - برگزیده گپ و گفت.pdf
حجم:
131.7K
ولوله (تحول) چخوف - برگزیده گپ و گفت.pdf
#داستان
#داستان_کوتاه
معرفی: شهناز گرجیزاده
هدایت شده از سمانه سادات امیرحسینی
وطن، جان است. فلسطین، وطنِ کودکان بیجان است.
شعر : زهرا ملکثابت
🌿سمانه سادات امیرحسینی
https://eitaa.com/joinchat/3606249885Cbdfaba4c5f
هدایت شده از ..: برای ایران :..
📌 #تصویرسازی | وطن جان است؛ و فلسطین وطنِ کودکانِ بی جان...
🔰 اثر هنرمند: سمانه سادات امیرحسینی
🔰 متن از: زهرا ملک ثابت
🔻 @foriran1401 | #برای_ایران
هدایت شده از ..: برای ایران :..
17.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 بند نافم رو هنوز نبریده اند که از بند این دنیا رها می شوم، رهاتر از پر! پرپرزنان برمیگردم به سمت خدا. عجب سفر کوتاه و آسانی...!
🔰 ایده و تصویرسازی کار: زهرا سادات طباطبایی
🔰 موشن گرافیست: طه نظری جلال
🔰 متن از: زهرا ملک ثابت
🔰 گوینده ی کوچولو: زینب جوانعلی بدر
🔻 @foriran1401 | #برای_ایران
هدایت شده از مدرسه تولید محتوا
مِنْ قَلبي اَلصَغِیر إليَ غَزَة
یَا نارُ کُوني بَرداً وَ سَلَاماً لِغَزَة اَلحَبیبَه
از قلب کوچکم به غزه
ای آتش! سرد و سالم باش بر غزه دوست داشتنی.
✍سیده ناهید موسوی
👇به [مدرسه تولید محتوا] وارد شوید👇
@toolid_mohtava
هدایت شده از مدرسه تولید محتوا
▪️ داستانک "رنگ و رنج"
میدیدیم ولی نمیدانستیم چرا رنج و چرا جنگ؟
زمانی که فلسطین را در اوج جنگ و رنج دیدیم،
دانستیم هنر از جنگ میجوشد و
رنگِ رُخ از رنج تازه میشود.
✍️ زهرا ملکثابت
👇به [مدرسه تولید محتوا] وارد شوید👇
@toolid_mohtava