بسم الله الرحمن الرحیم
#داستانکوتاه
🍃 همه آرزوها🍃
قرار بود پنج شنبه به اردو بروند و هر کدام از دانش آموزان باید برای هزینه اردو کمی پول می آوردند.
بیشتر بچه ها شور و هیجان زیادی داشتند اما چند نفری غمگین و ناراحت گوشه کلاس نشسته بودند. معلم که از مشکلات مالی آنها خبر داشت، بیرون از کلاس آرام در گوششان گفت:نگران نباشید شما مهمان مدرسه هستید.
حالا دیگر همه بچه ها خوشحال بودند اما معلم، غمگین از مشکلات شاگردانش وارد دفتر مدرسه شد و به همکاران گفت: بعضی از دانش آموزان، مشکلات زیادی دارند.
مدیر، سرش را به نشانه تأیید تکان داد و گفت :دیروز پدر یکی از بچه ها تصادف کرده و امروز هم مادر یکی از دانش آموزان گفته دخترش بیماری سختی دارد و دیگر نمی تواند به مدرسه بیاید.
غم و ناراحتی فضا را پر کرده بود که یکی از معلمان آهی کشید و گفت:
یعنی میشود روزی بیاید که دل همه بچه ها شاد باشد و اینقدر با سختی زندگی نکنند؟
خانم رضایی، معاون مدرسه گفت چرا نمیشود؟
✔️من در نهجالبلاغه خوانده ام روزهایی در راه است که انسانها به همه آرزوهایشان میرسند!!
برق شادی در چشم معلمان درخشید و خانم رضایی نهجالبلاغه را از گوشه قفسه کتابها برداشت و ادامه داد:
مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید:💚
گویا میبینم (در پرتو اهل بیت علیهم السلام و ظهور حضرت مهدی علیه السلام ) نعمتها بر شما تمام شده و به همه آرزوهایتان رسیده اید.
خانم مدیر لبخندی زد و گفت:
پس چرا امام زمان علیه السلام زودتر ظهور نمیکند؟
خانم رضایی بدون معطلی جواب داد: برای آمدن مهمان خانه را تمیز میکنیم.
برای ظهور مولایمان هم باید گناهان را ترک کنیم و زیاد برای آمدنش دعا کنیم.
حالا دیگر همه منتظر بودند.
دانش آموزان منتظر اردوی پنج شنبه و معلمان منتظر روزهای زیبای پس از ظهور.
#اللﮩـمعجللولیـڪالفـرجــــ
♥️⃟🌾
『➣••@anemanikojaravi』༺⃟