eitaa logo
انگشتر کفیل
8.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
418 ویدیو
2 فایل
انگشتر کفیل تولید و عرضه انگشترهای فاخر و کلکسیونی #دستساز @angoshtarkafil 📍آدرس ما: قــــــم _خیابان ارم، جنب حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، پاساژ کویتیها طبقه دوم پلاک ۲۱۷
مشاهده در ایتا
دانلود
امام صادق عليه السلام : زمانی که مومن می‌شود ، خداوند تا هفت ساعت به او مهلت می‌دهد ؛ اگر در این زمان کند برایش نوشته نخواهد شد. 📗 کافی ، ج٢ @kalamokomnor
🌷 امام صادق (عليه السلام) : 🍂 زمانی که مومن می‌شود ، 🌱 خداوند تا هفت ساعت به او مهلت می‌دهد ؛ 🌿 اگر در این زمان کند برایش نوشته نخواهد شد... 📖 کافی ، جلد٢ ✨ما را دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
🌸 عنایت سید الشهداء علیه السلام به طلبه فقیر... 💠 روايت كرده فاضل نبيل و ثقه جليل آخوند" ملّا على محمّد طالقانى" از شخصى از طلّاب سكنه صحن حائرى حسينى كه: - چندى امر معاش بر من صعب گرديده بود، به‏ حدّى كه متمكّن از آنكه قدرى گوشت به‏ دست آورده يک شب پخته صرف نماييم نبودم، و بوى گوشت را كه از حجره همسايه مى ‏شنيدم مى ‏لرزيدم! 🔸با خود خيال كردم اين كبوترها را كه در حرم و صحن و توابع آن مى‏ باشد، كبوتر صحرايى هستند و مالكى ندارند و حيوان صحرايى را صيد كردن جايز است. پس ريسمانى بر در حجره بستم و كبوترى به عادت سابق خود داخل حجره گرديد و من ريسمان را كشيده در را پوشيدم و كبوتر را گرفته، سر آن را بريده و پرهاى آن را كنده در زير ظرفى كه داشتم گذاشتم كه بعد از آن، پخته بخورم و ظهر آن‏روز را خواب قيلوله كردم. 🔹در خواب مولاى خود جناب سيّد الشهداء عليه السّلام را ديدم كه خشم‏ آلود و غضبناک بر من نگريست و فرمود: كبوتر را چرا گرفتى و كشتى؟! من از انفعال سر به زير انداختم و جواب نگفتم. 👈🏻 فرمود: تو را مى ‏گويم، چرا كبوتر را گرفتى و كشتى؟! باز سكوت كردم. فرمود: دلت گوشت مى‏ خواست كه اين كار كردى! ديگر اين كار مكن. من روزى يك وقيه گوشت به تو مى‏ دهم. - اين بفرمود و من از خواب بيدار شدم، به‏ طورى كه از غايت خجالت و انفعال، لرزان و هراسان و از عمل خود نادم و پشيمان بودم. 🔸پس برخاسته وضو كردم و به حرم حسينى رفته فريضه ظهرين را بعد از زيارت ادا كردم و از عمل خود نمودم. بعد از آن به اراده روضه عبّاسيه از حرم خارج شده از بازار مى‏ رفتم عبورم بر دكّان قصّابى افتاد و گذشتم... 🔹ناگاه قصّاب مرا آواز داد، اعتنايى نكردم. ديگر بار آواز داد. گفتم: چه مى ‏گويى؟! گفت: بيا گوشت بگير. گفتم: نمى‏ خواهم. - گفت: چرا؟ گفتم: پول ندارم. گفت: از تو پول نمى ‏خواهم. بيا روزى يك وقيه گوشت ببر و مال امروز را هم حالا بگير. 🔸پس گوشت در ترازو گذاشته يك وقيه كشيد و تسليم نمود و تأكيد كرد در رفتن همه روزه. پس من آن گوشت را اخذ كرده با خود به منزل برده پختم و چون بر يك نفر زياد بود، همسايه حجره را دعوت كردم و با يكديگر خورديم و به او گفتم: - شخصى روزى يک وقيه گوشت قرار داده كه به من بدهد و آن زائد بر قدر كفايت من است. گفت: ما كه همسايه هستيم، تو گوشت را بياور و من نان و ساير مخارج پختن آن را متحمّل مى‏ شوم و با يكديگر مى‏ خوريم. گفتم: چنان باشد. 🔹پس مدّتى بر اين واقعه گذشت كه آن شخص قصّاب گوشت را مى ‏داد و با همسايه به طريق مذكور مى‏ خورديم و اين واقعه و مقرّرى يك وقيه گوشت، گوشزد بسيارى از دوستان‏ و آشنايان گرديد! 🔸تا آنكه در وقتى هواى مسافرت به ولايت عجم بر سرم افتاد و با خود خيال كردم كه يك سال مقرّرى گوشت را سلف (معامله سلفی، پیش فروش) مى ‏فروشم و پولش را خرج راه مى‏ كنم و مى‏ روم. 🔹پس در اين مقام درآمده شخصى را از طلّاب مشترى يافتم و سيصد و شصت وقيه گوشت كه نود حقّه كربلا مى‏ شود - و هر حقّه پنج چارک من تبريزى مى ‏شود كه مجموع آن يكصد و دوازده من تبريزى و نصف من مى ‏شود - فروختم به او به قيمت معيّن معلوم. 🔸پس آن شخص را نزد آن قصّاب بردم و به او گفتم: آن يك وقيه گوشت مقرّرى را تا مدّت يک سال به اين مرد بده. چون قصّاب اين سخن شنيد، بخنديد. ⭕️ گفت: آن كسى كه امر به دادن اين مقدار گوشت به تو كرده، قطع نمود و منع از دادن فرمود. چون اين كلام شنيدم، آه سرد از دل پردرد كشيده، برگشتم. 🔹چون شب درآمد، مهموم و متفكر خوابيدم. مولاى خود جناب سيد الشهداء عليه السّلام را در خواب ديدم. به من نگريست و فرمود: خيال عجم رفتن كرده ‏اى؟! جواب نگفتم و سر خود را به‏ زير انداختم. پس فرمود: 👈🏻 خوب خود دانى اگر مى‏ مانى اينجا نان و ماستى پيدا مى‏ شود. اين بفرمود و برفت. از خواب بيدار شدم و از عمل خود نادم گرديدم كه چرا دست خود را از خوان عطاى آن بزرگوار بريدم! اللّهم عجّل لولیک الفرج اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما ✨ما را دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04