#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
■ احمد حیدری
پدرم را گرفته ام به بغل،دختری باز مادری کرده
نیست در باورم که یک خنجر پدرم را فقط سری کرده
زخمهای لب تو را دیدم یاد آن حرف عمه افتادم
که چه زیبا لبان قاری تو از دل چوب دلبری کرده
راستی معجرم که یادت هست؟سوخت وقتی که خیمه ها میسوخت
بعد از آن روی موی سوخته ام آستین کار روسری کرده
رفتی و بعد رفتنت خیلی دخترت درد میکشد بابا
"زجر هجری کشیده ام که مپرس" هجر تو زجر را جری کرده
تاجران شهر را قرق کردند وصف بازار میکنم مثلا
داد و فریاد مرد برده فروش شام را غرق مشتری کرده
تو که رفتی عمو که رفت ولی عمه ام جایتان برای همه
با همه بغض های سنگینش پدری و برادری کرده
من که در خواب هم نمیدیدم مثل زهرا شوم ولی انگار
بغلم آمدی و دنیا گفت دختری باز مادری کرده
@anjoman_matla