"سلطان"
در مسلک ایرانیان سلطان رضاجان است
شاهیکه بیلشگرکشی سلطان ایران است
آرامِجان ماست آقایی که دامانش
تنها توسلخانهی آهوی حیران است
مهماننواز است آنقدر که زائرش هربار
مانند صاحبخانهها در صحن، مهمان است
هرجای ایران نام او را بر لب آوردیم
دیدیم روی هرلبی بعد از رضا، "جان" است
وقتی ضریحش را بغل کردم دلم وا شد
در وقت دلتنگی فقط آغوش درمان است
از بس که اینجا آه درهم میشود تکرار
انگار در صحن و رواق آیینه بندان است
انگار سائل پادشاهی میکند اینجا
انگار در درب ورودی شاه، دربان است
از آب سقاخانه مینوشند و خوشحالاند
کمتر کسی اینجا گرفتار غم نان است
درماندگان راهی بهجز مشهد نمیبینند
تنها پناه بیپناهان در خراسان است
📝 #میثم_کاوسی
[ لینک کانال شاعر ]
[ انجمن مطلع ]
هدایت شده از میثم کاوسی
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_علیهالسلام
#مدح
«آرزو»
فراتر از عبادات خلایق حد ایمانش
نبی بعد از نبی بودند از آدم مسلمانش
به منبر خطبه خواندن های او محشرتر از محشر
قیامت جلوهای از لحظهی رفتن به میدانش
اگر شوق بهشتی هست در ما، بس همین علت
که دور حوض کوثر جرعهای باشیم مهمانش
دلم با زلف تو در توی او دارد شباهت ها
خوشم با اینکه، قلبم بوده از اول پریشانش
به قربان علی رفتن فقط در شأن زهرا بود
کسی چون من نهایت میشود قربان سلمانش
مرا یک آرزو باشد اگر در این جهان این بس
که باشم خاک زیر پای سگهای نگهبانش
فقط کافیست یا حیدر بگویی بین جمعیت
به گوشت از تمامی دهان ها میرسد «جان»ش
اگر با مدح حیدر میپرد هوش از سرت، حتما
بغل کن مادرت را بابت پاکی دامانش
به شیرینی دلچسب دهین های نجف سوگند
که دل بستن به هر کس جز علی تلخ است پایانش
#میثم_کاوسی
#امیرالمومنین_علیهالسلام
#مدح
@mkavoosi110
@Yaqoote_sorkh
بسم الله الرحمن الرحیم
«علی اکبر»
دلارام و دلیر و دلکش و دلبر، علی اکبر
قیامت رو و جنت جلوه و محشر، علی اکبر
همین که میگذشت از کوچههای شهر، ساعتها
به جا میماند از او عطر پیغمبر، علی اکبر
«محمد» را زدم فریاد و پژواک اینچنین برگشت:
«علی اکبر»، «علی اکبر»، «علی اکبر»، «علی اکبر»
«علی»، در کودکی استاد او بودهست این یعنی
به تنهایی برابر بوده با لشگر، علی اکبر
یلان در وقت پیکارش به سر چادر کنند از ترس
که دارد بر رخ از ابرو دوتا خنجر، علی اکبر
به خَلق و خُلق پیغمبر، به وقت رزم چون حیدر
تمام حسن ها جمعند یکجا در علی اکبر
بسوز ای دل که زینب داشت از بالای تل میدید
که میزد زیر تیغ و تیر، بال و پر، علی اکبر
حسین افتاد از پا آن زمان که پیش چشمانش
تمام دشت را پر کرد سرتاسر علی اکبر
#میثم_کاوسی
https://eitaa.com/joinchat/4073652327C9ee4eeaef2