انجمن راویان فتح البرز
💕 #یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد 🌴 جمع باصفای شهدا و غیورمردان لشگر پرافتخار محمّد رسول الله(ص) در ک
🌴 پاییز سال 1362 - انجام عملیات والفجر4 در منطقه مریوان کردستان که تا 30آبان ماه ادامه داشت
💠 بخشی از سخنرانی شهيد حاج محمد ابراهیم همت فرمانده لشکر ۲۷ بعد از عملیات والفجر چهار:
▫️« ما در اين عمليات، خيلی از عزيزان را از دست داديم
خيلي از بچه هاي مؤمن، شريف و دريادلِ ما در اين عمليات بزرگ
در گمنامی به شهادت رسيدند
آنان خيلی عظمت داشتند، فقط خدا است كه عظمت آنان را می داند
ما قادر به دركِ اين عظمت نيستيم، زيرا از حقايق عالم غيب بی خبريم
شهدای گرانقدری مانند :
🚩 برادر اكبر حاجی پور فرمانده تيپ يكم عمار
🚩 برادر مهدی خندان معاون تيپ عمار
🚩 برادر علي اصغر رنجبران معاون تيپ سوم ابوذر
🚩 حاج عباس ورامينی مسئول ستاد لشکر
🚩 برادرمان غلامرضا نظام آبادی معاون گردان حمزه
🚩 برادر ابراهيم علی معصومی فرمانده گردان كميل
🚩 برادر ميرحميد موسوی معاون گردان مسلم ابن عقيل
🚩و تمامي شهدای بسيج كه همه آنها سردار بودند و دلاورانه به فيض شهادت نائل آمدند
ما چاره اي نداريم جز اينكه مَرد باشيم و راه اين شهدا را ادامه بدهيم
شما برادران بسيجي در طول اين شش ماه در جبهه وقايع و حوادث بسياري را از نزديك ديديد و درس های بزرگی آموختيد
شما خود شاهد بوديد كه سردار شجاعتان "اكبر حاجي پور" چگونه شهيد شد
شما ديديد كه شير كوهستان "مهدي خندان" چگونه بر روی قله ۱۹۰۴ به شهادت رسيد
امروز شما با كوله باري از خاطرات و درس هاي عبرت به شهرها و خانه هايتان باز مي گرديد
اين مسئوليت بزرگ، بر دوش شماست تا آنچه را كه در اين شش ماه شاهد بوديد برای مردمی كه در پشت جبهه تشنه دانستن اين حقايق هستند، بازگو كنيد و در تاريخ، براي نسل هاي آينده، به يادگار بگذاريد
ان شاالله بتوانيد راه شهدا و راه عزيزانی مثل حاجی پور و خندان و ورامينی و معصومي و همه شهيدان عزيز اين عمليات را، محكم و پر قدرت ادامه بدهيد
... و بدانيد اي عزيزان ما در پيمودن اين راه بايد ثابت قدم باشيم »
۱۳۶۲/۹/۱۳
—(كتاب "به روايت همت" ص۹۵۳و۹۵۲)
┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
ساده ترین جلسه مدیریت بحران
بدون تشریفات ، خاکی و افلاکی
در مقطعی حساس همراه با بینش و
تدبیر و قاطعیت...
اینجا جایی برای خطا نیست
آنسوی اشتباه آتش است و مرگ و اسارت ، آنسوی سوء مدیریت ، اینجا به زنجیر کشیده شدن وطن است ، نقصان راهبرد ، فرصتی برای جبران باقی نمی گذارد...
خاک تکه تکه می شود اگر لحظه ای خطا شود...
اما امروز ؟
این روزها مدیران بحران با گرد و خاک بیگانه اند ، خط اتوی کت های مارک دارشان اینگونه نشستن را بر نمی تابد، نوع میوه و قهوه و بستنی ، ملاک و عیار جلسه شان را تعیین می کند ، میزهای پهناور سالن های براق کنفرانس حتی راه را بر نگاه ها می بندد، ساعتها که بکاوی هم، ذره ای خاک نمی یابی ، شاید به همین علت است که بحران ها حل نمی شوند ، آنانکه روی خاک نمی نشینند چگونه باید درد خاکستر نشینان را دریابند!
جلسه فرماندهی تیپ یکم عمار
قبل از عملیات والفجر ۴
قلاجه
از چپ :
سردار شهید ابراهیم علی معصومی
برادر گرامی سردار جعفر عقیل محتشم
سردار شهید سید ابراهیم کسائیان
سردار شهید اکبر حاجی پور
سردار شهید اسماعیل لشگری
در غم این عاشقان،
چشم فلک خون فشان
داغِ جدایی به دل،
آتش حسرت به جان
قلاجه
قبل از عملیات والفجر ۴
یاد و خاطره
شهید سید ابراهیم کسائیان
شهید احمد حاجی خانی
جانشین واحد ترابری سپاه
در پادگان ولیعصر (عج) (۱۳۶۱)
معاون گردان میثم تمار (۱۳۶۲)
🇮🇷لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
🕊شهادت: ۱۱ اسفند ۱۳۶۲ عملیات خیبر
رجعت پیکر: ۱۳۷۵
🌷شهید سیدابراهیم کسائیان
🌱متولد: ۱۳۳۹ ،سوادکوه استان مازندران
⚪️ سابقه حضور در جبهه های نبرد:👇👇
▪️عضو گروه شهید چمران در جریان آزادسازی پاوه-سال58
انتخاب به عنوان مسئول محور قله شمشی توسط شهید همت
((قله شمشی، در مسیر پاوه-مریوان واقع است—- در این زمان شهید همت فرمانده سپاه پاوه بود.))
▫️اعزام به جنوب و شرکت در عملیات های مختلف در کنار شهید همت:
▪️از عملیات مسلم بن عقیل در مهر 1361 ،فرماندهی گردان سلمان فارسی لشگر 27 را بر عهده داشت.
▫️مجروحیت در عملیات والفجر مقدماتی
▪️فرمانده گردان میثم تمار در عملیات والفجر 4 -مأموریت: تصرف قله 1904 کانی مانگا
▫️فرمانده گردان میثم در عملیات خیبر -- که در طی مأموریت شکستن خط طلائیه، به شدت مجروح شد
▪️از بهار 1363 با سمت جانشین تیپ از لشگر سیدالشهدا (ع) در عملیات های بدر، والفجر 8 و عاشورا شرکت نمود
▫️سپس مدتی در قرارگاه رمضان (جنگ های نامنظم) در سمت فرمانده اطلاعات-عملیات به فعالیت های برون مرزی اشتغال داشت
🌷آخرین سمت: مسئول محور لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)در عملیات کربلای ۵ . . . که طی نبرد سنگین با دشمن در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۶۵ در #شلمچه بشهادت رسید
تمومِ عالم می دونن ،
که دخترا باباییاند . . . 💕
🌷#سردار_شهیدسیدابراهیم_کسائیان
فرمانــده محـور عملیاتـی
لشکر۱۰ سیدالشهدا (ع)
در عملیات کربلای ۵ ؛ شلمچه ۱۳٦۵
#شیر_سـوادکوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انتشار_برای_اولین_بار
🎬گزیده خام سخنرانی شهید مهدی زینالدین قبل از عملیات والفجر۴
🔻برادران! شما در آخرین لحظات هستید. شما میخواهید به زمین و زمان و ملائکه ثابت کنید که این امانت خون شهیدان را پاسدارید و میخواهید دِین خود را به انقلاب ادا کنید.
پس صبور و پایدار باشید!
اگر خدا صبر را از شما ندید پیروزی محال است!
#شهید_زین_الدین
#راهیان_نور
#والفجر۴
➕به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 معجزه ای از بهشت
🌺 شهید کاظم نجفی رستگار
خدایا ما را با شهدای گرانقدرمان محشور بفرما.
شادی روح مطهرشان صلوات🌷
راه شهــــ🌹ــــیدان ادامه دارد...
@Khatme_quran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همهی مردم ایران
که صدای ما رو میشنوید!
ما به فتح و نصرت بزرگ نزدیک شدهایم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد و خاطره معاون خیبری گردان میثم؛
صدای نازنین شهید احمد حاجی خانی و
توضیحاتی مربوط به مقاومت در
کله قندی ،عملیات والفجر ۴
لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
شهادت: عملیات خیبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم | شهید #همت در حال گفتگوی بیسیم با شهیدلشگری
🔺 #عملیات_والفجر_4 |#مریوان – پاییز #سال_1362
🔹سنگرفرماندهی لشگر27 محمدرسولالله(ص)
🔸نیکبخت مسئول مخابرات لشگر در کنار همت نشسته است
💠 اولین دستگاه فاکس در جنگ
🔷 در مهر ماه سال 1362 ، برای اولین بار، یک دستگاه فاکس در مقر قرارگاه فرماندهی در عملیات والفجر 4 واقع در دره تفی مریوان راه اندازی شد.
🔸در آن زمان تنها چند دستگاه فاکس وارد کشور شده بود که فقط در مراکز حساس کشور به کار گرفته می شد، از جمله آنها نمونه ای است که به آن اشاره شد. نمونه دیگر نصب فاکس در مقر ریاست جمهوری و نیز ستاد مرکزی سپاه ... است.
⚪️ همین فکسی که الآن به آسانی در دسترس همگان بوده و چه بسا برخی جاها منسوخ شده، زیرا ابزارهای جدید جای آن را گرفته است.
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
✅ فقر ارتباطی در زمان جنگ
🔷 امروزه شاهد تحول بزرگی در عرصه فن آوری ارتباطات هستیم و این امکان فراهم آمده که همگان به آسانی به تکنولوژی های نوین ارتباطی دسترسی داشته باشند.
🔺 لذا به هیچ وجه نمیتوان شرایط فعلی را با شرایط سه دهه پیش مقایسه نمود زیرا باید حقایق و پدیدهها را باید در ظرف زمانی خود دید و سنجید.
🔸 ما الآن به راحتی میتوانیم از طریق اینترنت، مبایل، ماهواره .... با هر نقطهای از جهان ارتباط صوتی، تصویری و متنی ... برقرار کنیم.
💢 در زمان جنگ ، رزمندهای که به جبهه اعزام میشد، دیگر کسی از او خبر نداشت، مگر آن که نامهای بنویسد و از طریق پُست، خبر سلامتی خود را به خانواده اش برساند.
🔼 به یاد دارم نوجوان بسیجی را در پادگان شهید عبادت مریوان که با استفاده از تلفن راه دور (که برادران رادیوماکس سپاه دایر کرده بودند)، با شهر و دیارش ارتباط برقرار کرده و با مادر خود صحبت میکرد و اشک شوق می ریخت، چرا که در آن شرایط جنگی، بمباران هوایی و ... در منطقه جنگی، تماس راه دور امری بسیار شگفت آور به نظر میآمد.
--(راوی - نیروی مخابرات در زمان جنگ)
💠 انتقال مهمات به خطوط مقدم جبهه با پای پیاده
⏳ دوران #جنگ_تحمیلی
پنجوین عراق ، منطقه عملیاتی والفجر ۴ - مهر ۱۳۶۲
📷 عکاس اباصلت بیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۷ مهر ماه ۱۳۶۲
ٱغاز عملیات والفجر ۴ در منطقه عملیاتی مریوان
نبرد رزمندگان سپاه اسلام با دشمن بعثی و سپاه یکم ارتش عراق و گارد ریاست جمهوری
در منطقه مرزی پیشرفتگی دره شیلر عراق در سرزمین ایران و در شمال مریوان .
این منطقه، منطقه ای کوهستانی است که از نظر عملیات نظامی از جمله صعبالعبورترین مناطق بین ایران و عراق به شمار میرود، اما رزمندگان ما توانستند شکست سنگینی به دشمن بعثی وارد کنند
🎥 بخشی از تصاویر اختصاصی عملیات والفجر چهار در این فیلم دیده می شود
💠 #خاطره «عزت قیصری» امدادگر داوطلب در مریوان از شهادت یکی از رزمندگان عملیات والفجر ۴
🔹 «قرارگاه و بیمارستان کولان در روستای کولان بود. آنجا مرکز فرماندهی عملیات والفجر ۴ بود که کارکرد بیمارستانی هم داشت. یکی از مجروحان این عملیات بسیار بدحال بود.
رفتم کنارش، سر و پیشانی و چشمانش را با چفیه مشکی بسته بودند. چفیه را باز کردم. چفیه آغشته به خاک و خون و سنگین شده بود. دور دوم نیز چنین بود. دستهایم خونی شد. دور آخر را باز کردم. قسمتی از مغز و دو تا چشم او که لای چفیه بود، روی مقنعهام افتاد. گوشهی مقنعهام را گرفتم تا روی زمین نیافتد.
از دیدن این صحنه بسیار ناراحت شدم. به چهرهاش نگاه کردم، قسمت سر از ناحیه چشم و پیشانی در اثر تکه ترکش از بین رفته و نیمی از کاسه سرش را برده بود. به داخل نیمه باقیمانده کاسه سرش نگاه کردم، خالی و تمیز بود. مغزش بهطور کامل از کاسه درآمده و داخل چفیه ریخته بود. انگار مغزی وجود نداشته است.
با دیدن این صحنه تکان شدیدی خوردم و عجیب ترسیدم. بسیار وحشت کردم. گویی تمام آسمان روی سرم خراب شد. ساختمان دور سرم میچرخید. چشمانم سیاهی میرفت. سرم گیج رفت و روی زمین افتادم. لحظهای که افتادم، مغز و چشمی که گوشهی مقنعهام نگه داشته بودم، روی زمین ریخت. بعد از چند لحظه به خودم آمدم، به هر زحمتی بود به اعصابم مسلط شدم.
روحیهام را با یاد خدا حفظ کردم و در آن لحظهها فقط وظیفهام صبر و تحمل بود. بلند شدم، دیدم دو تا چشم و مغز روی زمین ریخته است. آنها را جمع کردم و بعد داخل نیمه باقیمانده کاسه سرش ریختم. در هنگام جمع کردن مغز، نیمی از مغز روی زمین ماند و نیم دیگرش در میان دستم باقی ماند.
واقعا تماشای این صحنهها و انسانی که بین مرز مرگ و زندگی زجر میکشید، بسیار دردناک بود. صدای خرخر گلویش را میشنیدم. دست به دامن دکتر شدم: «تو را به خدا کاری کنید.» دکتر گفت: «زحمت کشیدن برای سری که مغز ندارد، بیفایده است.» دستم را روی بدن او گذاشتم و احساس کردم بدنش سرد شده. او به شهادت رسید.»
┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
نماز پشت به قبله با لباس نجس
به حبیب گفتم وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو
آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . . !
امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند…..
حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر
گفتم صبر کن با بقیه بفرستشون عقب
حبیب اصرار کرد سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند
گفتم باشه
دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد ترکشی به سبنه اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می داد .
سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد . تصمیم گرفتم کمی با
این نوجوان حرف بزنم گفتم برادر اسمت چیه جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به
رو نداشت زیر لب چیزهای می گوید فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی
شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل
معرفی کرد .
گفتم چرا دفعه اول چیزی نگفتی
گفت نماز می خواندم نگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون…
گفتم ما که رو به قبله نیستیم تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه .
گفت حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد . گفتم نماز
عصر را هم خوندی گفت بله گفتم خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را
عوض می کردی ان وقت نماز می خوندی گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا
باشم فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش با خدا.
گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش دوستات..
با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست والا با
بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه.در
اورژانس پیادش کردم و گفتم باز همدیگر را ببینیم بچه محل!
گفت: تا خدا چی بخواد.با برانکارد آمدند ببرنش گفتم خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید…
بیست دقیقه ای آن جا بودم بعد خواستم بروم رفتم پست اورژانس پرسیدم حال مجروح
نوجوان چطوره؟ گفتند شهید شد با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و
رفت….. تمام وجودم لرزید.
بعدها نواری از شهید آیت الله دستغیب شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان
فرموده: آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم من می خواهم به تو پبشنهاد یک
معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود !
من دستغیب حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه ها و
تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ثواب آن دو رکعت نمازی
را که تو در میدان جنگ بدون وضو پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس
خوانده ای از تو بگیرم آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی ؟!
—(کتاب: "مهتاب خین"، خاطرات سردار شهید حسین همدانی
┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰