🌷 #شهید #علی_صیاد_شیرازی
وضع سنندج خراب بود. ارتباطمان با بیرون قطع شده بود. فشار ضدانقلاب روز به روز، ساعت به ساعت بیشتر میشد؛ آتششان سنگینتر. وصیتنامهام را نوشتم و دادم به خلبان هلیکوپتر که وقتی رفت کرمانشاه، بیندازد صندوق پست. دیگر امیدی نبود. صیاد که آمد، وضع فرق کرد. با همان امکاناتی که بود، فوری عملیات پیشروی و پاکسازی را شروع کرد؛ از پادگان تا استانداری. یک بلدوزر راه انداخته بود جلو و یک تانک عقب. بینشان نیروها موضع گرفته بودند و حرکت میکردند. یکی دو روز بعد، رسیدند به باشگاه افسران. بلافاصله نیرو با هلیکوپتر رساند فرودگاه. کار بازسازی و تأمین سنندج از فرودگاه شروع شد. حالا دیگر وضع سنندج فرق میکرد.
روزهای اولی بود که آمده بود سنندج. جلوی ستون حرکت میکرد و میرفت طرف مریوان؛ خیلی شجاع، جسور. بهش گفته بودند: بهتر نیست شما جلوی ستون حرکت نکنید، دیگران رو بفرستید جلو؟ جواب داده بود: من باید با چند تا از این ستونها برم و بیام، تا برای بقیه جا بیفته که این جوری هم میشه کار کرد. خیلی هم نگذشت. کمکم برای بقیه جا افتاد.
هدایت شده از آلبوم خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔼 ما سینه زدیم ...
بی صدا باریدند...
از هر چه که دم زدیم ...
اونها دیدند...
ما مدعیان صف اول بودیم ...
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...
http://eitaa.com/photo_430
🌱 ۱۱ دیماه ۱۳۴۵ -- سالروز تولد شهيد سیدمجتبی علمدار
🌷 ۱۱ دیماه ۱۳۶۴ -- سالروز مجروحیت و جانبازی مجتبی علمدار
🕊 ۱۱ دیماه ۱۳۷۵ -- سالروز شهادت مجتبی علمدار
🔺 بسیجی هفده سالهای که در سال62 به کردستان رفت. سپس در عملیات کربلای1 شرکت کرد و بعد از آن به گردان خطشکنِ مُسلمبنعقیل (لشکر25 کربلا) رفت و تا پایان جنگ در آنجا ماند.
🔹 در سال 66 ، فرمانده گروهان سلمان شد و در عملیات والفجر10، در سهراهی خُرمال،سید صادق، دوجیله در منطقه کردستان عراق رشادتهای فراوانی را از خود نشان داد و در رویارویی با دشمن، به شدت از ناحیه پَهلو مجروح شد، درست مثل مادرش، حضرت زهرا(س)،
🔸 این سید بزرگوار، مدّاحِ اهل بیت بود و بعد از جنگ، با نفس گرم خود، همواره نام شهدا را زمزمه میکرد. دوری آنها، سخت آزردهاش میساخت و در آرزوی وصال آن راهیافتگان به سر میبرد.
🌸🌼🌿 ... تا اینکه در سال ۷۵ به علّت عوارض ناشی از مجروحیت شیمیایی، به همرزمان شهیدش پیوست.
🌴 کانال #دفاع_مقدس
alamdar_book_1940279226.pdf
4.87M
📚 کتاب: #علمدار
🌷 زندگینامه و خاطراتی از شهید سید مجتبی علمدار
🌴 کانال #دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | مولودی خوانی شهید "سید مجتبی علمدار" در سالروز میلاد مسعود امیرالمؤمنین حضرت امام علی (علیهالسلام)
💠 چند خاطره دلنشین از شهید سید مجتبی علمدار
🌸🍃 ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده و دست ایشان کرده و در همان لحظه شهید شده است. ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت می رود، این انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذرد و دربازگشت به ساری یادش می افتد که انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خیلی ناراحت بود. گفتم: آقا چرا اینقدر دلگیری؟ گفت: وا.. انگشترِ بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بیفتد و گم شود واقعاً سنگین تمام می شود.گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم شاید این انگشتر گم نشود یا از آن بالا نیفتد.جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا را خواندیم و راز و نیازکردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم دیدیم انگشتر روی مفاتیج الجنان است. اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری که در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتیج الجنان بالای سرما باشد .
🌸🍃 سیّد همیشه « یا زهرا(س) » می گفت. البته عنایاتی هم نصیب ما می شد. مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی پول شدیم. آنچنان توان مالی نداشتیم. یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم. 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود. توی جیب ایشان هم پول نبود. وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناسهای هزاری زیر طاقچه مان است. تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاریها از کجا آمد. گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است. تا من زنده هستم به کسی نگو.
🌸🍃 همیشه اول تا یازدهم دی ماه مریض بود. خیلی عجیب بود. می گفت وقتی که شیمیایی شدم همین اوایل دی ماه بود و عجیب تر اینکه 11 دی ماه هم روز تولد و هم روز شهادتش بود. در دی ماه ازدواج کردیم و دخترمان (زهرا) هم 8 دی ماه بدنیا آمد
🌸🍃 جملاتی از شهید علمدار:آدم باید توجه کند. فردا این زبان گواهی می دهد. حیف نیست این زبانی که می تواند شهادت بدهد که اینها ده شب فاطمیه نشستند و گفتند: یا زهرا ، یا حسین (ع) آنوقت گواهی بدهد که مثلاً ما شنیدیم فلان جا لهو و لعب گفت، بیهوده گفت، آلوده کرد، ناسزا گفت، به مادرش درشتی کرد.
احتیاط کن! تو ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند، یک آقایی دارد مرا می بیند، دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد. وقتی می رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد. بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است. بد نیست ؟ فردای قیامت جلوی حضرت زهرا(س) چه جوابی می خواهیم بدهیم.
🌿 زندگی نامه شهید سیدمجتبی علمدار
🌷در سحرگاه 11 دی 1345، درست در لحظاتی که مؤذن، آوای دلنشین اذان صبح را سر داده بود، کودکی چشم به جهان گشود که نامش را «مجتبی» نهادند. نورسیدهای از تبار سادات که تولدش، بارقهای از امید را در دل «سیدرمضان و نوذر» به وجود آورده بود. پدر و مادری که در سیمای دلبندشان، آیندهای درخشان را میدیدند
🔹سیدرمضان با درآمدی متوسط، همواره دغدغه آن را داشت که فرزندانش تعالیم اسلامی را به درستی بیاموزند و بدان عمل کنند.
سیدمجتبی، تحصیلات ابتدائی را در دبستان «شهید عبدالحکیم قرهجه»، دوران راهنمائی را در مدرسه «شهید دانش» و مقطع #متوسطه را در هنرستان «شهید خیریمقدم» فعلی ساری سپری کرد. اگرچه تحصیلاتش به دلیل پیروی از فرمان پیر #جماران و انجام تکالیف الهی ناتمام ماند، امّا بعد از سالهای جنگ، ادامه تحصیل داد.
🔹او در سال 1362 همراه چند تن از دوستانش، دوران آموزش نظامی را در پادگان منجیل پشت سر گذاشت و بعد از آن به منطقه کردستان اعزام شد. حضور او در کردستان با اتمام عملیات والفجر 4 مصادف بود؛ اما بعد از عملیات، به همراه دیگر رزمندگان، در پایگاه «ساوجی» منطقه پنجوین عراق مستقر شد.
🔹او در سال 1363، به منطقه #علمیاتی جنوب عزیمت کرد و در گردان امام حسین(ع) لشکر 25 کربلا، بهعنوان تیربارچی استقرار پیدا کرد.
این رزمنده سرافراز، از نقشآفرینان عملیات پیروزمندانه کربلای 1 نیز بود. او بعد از این عملیات، وارد گردان مسلمبن عقیل شد و تا پایان جنگ نیز، در آن باقی ماند.
نخستین عملیاتی که سید همراه این گردان انجام داد، عملیات کربلای 5 بود. گردان مسلم پیش از این عملیات، در منطقه صیداویه در آبادان مستقر شد. اینجا بود که مجتبی، همراه سایر رزمندگان، در کنار نخلهای استوار جنوب، نجواهای عاشقانه خود را در سوگ اهل بیت(ع) سر داد.
🔹او در عملیات کربلای 8، از ناحیه کتف راست مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و با همان وضعیت، تا پایان عملیات حضور داشت. اگرچه این ترکش، هرگز از بدن سیدمجتبی خارج نشد و او آن را بهعنوان درّی در صدف وجود خویش نگهداری میکرد.
این بسیجی خستگیناپذیر که در آغاز سال 1366 جامه پاسداری را به تن کرده بود، اواخر فروردین همینسال(1366)، همراه #گردان مسلم، در عملیات کربلای 10 شرکت کرد. ارتفاعات ماووت، هنوز خاطره پایداریها و جوانمردیهای او را به خاطر دارد.
🔹او در مرداد 1366، به #فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم منصوب شد و در اسفند همین سال(1366)، به همراه سایر نیروهای این #گردان، جهت شرکت در عملیاتی عازم غرب کشور شد. مأموریت گروهان سلمان، آزادسازی سهراهی خُرمال، سیّدصادق و دوجیله و پاسگاه مستقر در آن بود که با موفقیت کامل انجام شد.
🔹روح عاشق سیدمجتبی و اشتیاق زایدالوصفش به کربلای ایران، بار دیگر او را به جبهههای نبرد کشانید. بهگونهای که تا مدتی پس از پذیرش قطعنامه 598 نیز، سراغ او را میبایست از نخلستانهای آبادان میگرفتند.
او در زمستان سال 1369 مأموریت خود را در جنوب پایان داد و سپس فعالیت کاریاش را در واحد عملیات، و در ادامه، در واحد تربیت بدنی لشکر 25 کربلا از سر گرفت.
مجتبی در همین سال(1369)، با بانویی از سُلاله رسول اکرم، به نام «سیده فاطمه موسوی» ازدواج کرد که ثمره آنها «سیده زهرا» است.
سیدمجتبی که ترکش و تاولهای شیمیایی را از سالهای خون و آتش، در جسمش به یادگار داشت، سرانجام در شامگاه 11 دی 1375 به دعوت حق لبیک گفت و به خیل یاران شهیدش پیوست. پیکر مطهر این شهید بزرگوار، بعد از وداع و تشییع در ساری، در گلزار شهدای «مُلامجدالدین» این شهر تا همیشه آرام گرفت.
23.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 تصاویر لحظات منتهی به شهادت علمدار
⏳ ۱۱ دی ۷۵ سالروز عروج ملکوتی جانباز شهید سید مجتبی علمدار که درعمليات کربلاي ۵ شیمیایی شده بود
🌗 شب شهادت سیدمجتبی علمدار، #بشنویم صوت ملکوتی او را ....
👇👇👇