📷👆 سایت جنگال سپاه در دوران جنگ تحمیلی
مکانی بسیار حساس و سری در نقطه ای نامعلوم در جبهه که عملیات جنگ الکترونیک و شنود در آنجا انجام می شد
مسئولیت تاسیس و مدیریت جنگال سپاه در دوران دفاع مقدس بر عهده شهید زنده، مدیر دغدغه مند و انقلابی، علی اصغر زارعی بود (فرد سمت راست تصویر)
۱۶ آذرماه ۱۳۹۹ -- سالروز درگذشت دکتر علی اصغر زارعی، همرزم شهید جهان آرا در خرمشهر .... و همو که تیم تحت امرش توانستند با شکستن قفل کد و رمز بیسیم راکال به سامانه کنترل و هدایت ارتش بعث عراق و ..... // کاری نشدنی، بسیار پیچیده و محیرالعقول که توسط جوانان مومن صورت گرفت و خبر آن تا چند دهه محرمانه باقی ماند.
⚪️ #جنگال، رمز جنگ
🔹 قسمت اول
قرار بود هرکدام از ما 5 دقیقه حرف بزنیم و وضعیت آبادان و شرایط واقعی منطقه را به حضرت امام (ره) گزارش بدهیم. من هم با عصا رفتم اما وقتی وارد اتاق ملاقات شدم حضرت امام فرمودند «یک صندلی برای ایشان بیاورید.» ولی من...
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، یحیی نیازی مجری تاریخ شفاهی سردار دکتر علیاصغر زارعی به مناسبت درگذشت ایشان با اشاره به جنگال و نقش سردار زارعی در این حوزه نوشته است:
ارتباطات مخابراتی و الکترونیکی بهمنزله سلسله اعصاب سیستم فرماندهی و کنترل جنگ نقش بسیار تعیین کنندهای بر صحنه نبرد دارد، درعینحال میتواند مسیری برای نشت و هدر رفت اطلاعات بوده و فعلوانفعالات صحنههای نبرد را خواسته یا ناخواسته در اختیار دشمن قرار دهد. بر این اساس «جنگ الکترونیک» در ارتشهای دنیا شکل گرفت تا از این ظرفیت ارتباطی استفاده نموده و علاوه بر کسب اطلاعات از ارتباطات دشمن در صورت لزوم عملیات اختلال، جهتیابی و قطع ارتباط را نیز انجام داده و در مقابل با انجام جنگ ضدضد الکترونیک مانع دسترسی طرف مقابل به اطلاعات خودی گردد. به همین دلیل امروزه موضوع جنگ الکترونیک از عناصر تأثیرگذار و کلیدی نبردهای جهانی و منطقهای بهحساب میآید.
در دوران دفاع مقدس درحالیکه جمهوری اسلامی ایران با تنگناهاي بیشماری در حوزههای مختلف روبهرو بود و دشمنان این مرزوبوم راه هرگونه استفاده از فنآوریهای نوین را بر ایران بسته بودند، ابتکارات و خلاقیتها توانست عملکردی را بجای بگذارد که دنیا را به حیرت وا دارد. یگان جنگ الکترونیک سپاه که اختصاراً «جنگال» نامیده میشود، ازجمله ابتکاراتی است که علاوه بر تأثیر تعین کننده در زمان جنگ، اکنون نیز یک تجربه قابلاتکا برای برونرفت از مشکلات موجود بهویژه در حوزههای فنآوری و ارتباطات میباشد.
زمانی که صدام از سوی شرق و غرب و به سرکردگی آمریکا، حمایت میشد و 14 گردان جنگ الکترونیک از بهترین تجهیزات مورداستفاده ناتو (ساخت کشور انگلستان) را در اختیار او قرار داده شد، نیروهای ایران در حوزه فنآوریهای نوین با دستخالی و در میان شدیدترین تحریمهای تسلیحاتی و محاصره اقتصادی توانستند به یک اقدام ماندگار و مؤثر دستزده و بر تکنولوژی پیش رفته دشمن فائق آیند.
ایده تأسیس یگان جنگال سپاه زمانی به وجود آمد که دستاندرکاران این حوزه متوجه شدند باید کار را از یک شنود ساده به سطح بالاتری از دانش فنی ارتقاء دهند و یگان عملیاتی «جنگ الکترونیک» را با همه مشخصههایش راهاندازی کنند. تجهیزات موردنیاز نیز عموماً از وسایل به غنیمت گرفته شده از دشمن تأمینشده بود؛ یعنی جنگال سپاه توانست با استفاده از تجهیزات غربی در اختیار صدام، سیگنالهای مورد نیاز را شناسایی کرده و به فراخور شرایط صحنه نبرد از محتوای مکالمات آنها استفاده نموده و یا در صورت لزوم ارتباطات او را قطع یا مختل نماید. اقدامی که در یک تلاش مجاهدانه با کشف الگوریتم رمز دستگاههای مدرن و پیشرفته شرکت راکال انگلستان به ثمر رسید و نهایتاً بیآنکه دشمن متوجه شود، رمز دستگاههای پیشرفتهاش بهوسیله فرزندان امام امت شکسته و رحمت واسعه خداوند نصیب رزمندگان اسلام شد. بهنحویکه پسازاین اقدام، همواره ارتباطات دشمن در دسترس نیروهای خودی بوده و هرگونه فعلوانفعالات آنها رصد اطلاعاتی شده است.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در راستای انجام رسالت تاریخنگاری مستدل و مستند؛ برای بازخوانی و واکاوی حوادث مهم جنگ الکترونیک در دفاع مقدس گفتگو با سردار سرتیپ پاسدار دکتر علیاصغر زارعی از مسئولان ارشد و از تأثیرگذاران تشکیل و توسعه یگان جنگال سپاه در دفاع مقدس از 25 دیماه 1397 شروع و طی حدود 2 سال و 22 جلسه گفتگوی فعال به زوایای پیدا و پنهان این یگان مهم پرداخته است. حاصل این گفتگو در قالب تاریخ شفاهی آماده چاپ آماده است و گوشهای از نقش برجستهی این سردار برومند سپاه اسلام و رزمندگان جنگال را در تاريخ پرافتخار دفاع مقدس ثبت و ضبط و به نسل آینده منتقل نماید. در ادامه به فرازهای کوتاهی از متن کتاب «رمز جنگ» اشاره میشود:
ملاقات با امام خمینی (ره):
«وقتی در خرمشهر مجروح شدم و برای مداوا به تهران آمدم، مرحوم آقای جمی با دفتر حضرت امام هماهنگ کرد که تعدادی از مسئولان آبادان با امام ملاقات کنند. برای همین آقای دهدشتی، شهید جهانآرا، آقای رشیدیان، آقای حیاتیمقدم و آقای رکنالدین جوادی از سپاه آبادان به منزل ما در تهران آمدند و گفتند «هماهنگ شده که فردا به ملاقات حضرت امام (ره) برویم.» آن زمان آقا محسن رضایی مسئول اطلاعات سپاه و در واقع مسئول اطلاعات کل کشور بود. چون هنوز وزارت اطلاعات نداشتیم.
ادامه👇👇
⚪️ جنگال رمز جنگ
🔹 قسمت دوم
قبل از اینکه خدمت حضرت امام برسیم ابتدا آقا محسن را دیدیم. آقا محسن این بحث را داشت که حالا که هماهنگ شده و شما میخواهید خدمت حضرت امام بروید به ایشان صریح و روشن بگویید «واقعیت چیست! و چه اتفاقی افتاده!» چون حضرت امام هنوز نمیپذیرد که بنیصدر کمک نمیکند. خلاصه من هم با دو عصایی که دستم بود با دوستان به جماران رفتم. با هم هماهنگ کرده بودیم که مثلاً شهید جهانآرا چه بگوید! و آقای رشیدی و آقای جوادی چه بگویند! قرار بود هرکدام از ما 5 دقیقه حرف بزنیم و وضعیت آبادان و شرایط واقعی منطقه را به حضرت امام (ره) گزارش بدهیم. من هم با عصا رفتم اما وقتی وارد اتاق ملاقات شدم حضرت امام فرمودند «یک صندلی برای ایشان بیاورید.» ولی من زمین نشستم. بعد هم جلسه شروع شد و ما شرایط را خدمت امام توضیح دادیم. فکر میکنم بیشتر از نیم ساعت طول نکشید. حضرت امام هیچچیزی نگفت، فقط فرمودند «شما برید و فردا دوباره بیایید.» هیچچیز دیگری نفرمودند. دوستان بلند شدند و یکییکی حضرت امام را بوسیدند و من هم رفتم و دست حضرت امام را بوسیدم و جلسه تمام شد. وقتی از اتاق ملاقات با امام بیرون آمدیم چند لحظه بعد سید احمد آقا آمد و پرسید «شما به حضرت امام چه گفتید که حضرت امام دستور دادند؛ جلسه شورای عالی دفاع باید فردا تشکیل شود.»
آن شب هم همه بچههایی که از آبادان آمده بودند به منزل ما آمدند و فردا صبح دوباره به جماران رفتیم. ما در دفتر امام نشسته بودیم که گفتند «دیروزیها بیایند داخل.» دوباره رفتیم خدمت امام و مجدداً حرفهای دیروز را در همان نیم ساعت توضیح دادیم. وقتی هم که ما وارد شدیم حضرت امام نشسته بودند، بنیصدر هم کنار حضرت امام روی کاناپه نشسته بود، حضرت آیتالله خامنهای هم تشریف داشتند، آقای هاشمی رفسنجانی، شهید رجایی، شهید فلاحی و مرحوم ظهیرنژاد هم بودند؛ یعنی اعضای شورای عالی دفاع همه بودند. جلسه ساکت بود تا ما وارد شدیم و نشستیم و دوباره حرفهای دیروزمان را زدیم. تا حرفهای ما تمام شد، حضرت امام جلوی ما از اعضای شورای عالی دفاع توضیحی نخواستند، وقتی صحبتهای ما تمام شد، امام دوباره فرمودند «شما بروید.» ما از جلسه خارج شدیم و در دفتر ایشان منتظر نشستیم. مدتی طول کشید که گفتند «جلسه تمام شد.» جلسه که تمام شد ما به دنبال این بودیم که بپرسیم «بالاخره چهکار کنیم؟ آیا به آبادان برویم؟» اما تا به درب کوچک بیت حضرت امام (ره) رسیدیم، دیدیم بنیصدر و بقیه رفتهاند و فقط آقای هاشمی در چهارچوب درب داشت بیرون میآمد. به آقای هاشمی گفتیم «چه شد؟» آقای هاشمی گفت «خوب شد که شما آمدید و مطالب را گفتید. حالا شما بروید.» گفتیم «کجا برویم؟ بالاخره حضرت امام یک پیامی بدهد که ما به مردم چه بگوییم؟ به ما بفرمایند که مردم تخلیه کنند یا نکنند. ما الآن به مردم چه بگوییم؟ بگوییم نظر حضرت امام چه هست؟» گفت «نه، اینکه نمیشود. حضرت امام که اینطور پیام نمیدهد. کار شما خوب بوده و اثر کرده و آقایان قول دادهاند که اجازه ندهند حصر آبادان کامل شود و کمک کنند که این اتفاق رخ ندهد.» اما ما دست برنداشتیم و مصمم بودیم پیام مردم آبادان و خرمشهر به گوش مسئولان برسانیم. شهید جهانآرا خیلی اصرار کرد که ما نمیتوانیم همینطور برویم و شما باید یک جوابی به ما بدهید، آقای هاشمی گفت «پس امشب به محل شورای عالی دفاع بیایید تا آنجا یک جوابی به شما بدهیم» این را که گفت ما تقریباً قانع شدیم و منتظر شدیم تا عصر که به مقر شورای عالی دفاع که آن زمان در سیدخندان بود، رفتیم. وقتی به آنجا رفتیم ابتدا راهمان نمیدادند و میگفتند «شما برای چه آمدید؟» تا اینکه باز اصرار کردیم تا به دژبانی تلفن کردند و گفتند «آبادانی ها بیایند داخل» در اتاق انتظار نشستیم، گفتند «آقای میرسلیم رئیس شهربانی وقت، پیش آقای بنیصدر است و قرار بود که بلافاصله جلسهی شورای عالی دفاع بعدازآن جلسه دونفره آنها تشکیل شود.» به ما گفتند «وقتی جلسه تشکیل شد شما هم بیایید توی جلسه.» ما که رفتیم تا مستقر شدیم دیدیم اعضای شورای عالی دفاع یعنی مقام معظم رهبری، آقای هاشمی و فلاحی و مرحوم ظهیرنژاد و اگر اشتباه نکنم آقای آذین که فرمانده هوانیروز بود و آقای غرضی آمدند. فردای آن روز کیهان یک عکسی از شورای عالی دفاع چاپ کرد که ما هم نشسته بودیم و آن عکس هنوز هم هست. در آن جلسه که مستقر شدیم، آقای بنیصدر که یک لباس نظامی هم پوشیده بود با یک تکبری گفت «شما امروز در خدمت حضرت امام 16 مورد دروغ گفتید.» ما تعجب کردیم و همه از کوره دررفتند. گفتیم «ما دروغ گفتیم؟» گفت «بله.» با این برخورد آقای بنیصدر دعوا را شروع شد.
ادامه👇👇
⚪️ جنگال رمز جنگ
🔹 قسمت سوم (پایانی)
پرسیدم «ما دروغ گفتیم یا شما دروغ میگویید؟» عراق از رودخانه مارد واردشده است و دیشب از کارون عبور کرده است. شما چرا اینها را به امام نمیگویید؟ گفت «شما اصلاً نظامی نیستید. اصلاً چه کسی به شما گفته در این کارها دخالت کنید؟ شما بیخود آمده اید؛ چرا اجازه نمیدهید نظامیها کارها را انجام دهند؟»
در همین اوضاعواحوال شهید فلاحی و مرحوم ظهیرنژاد به حمایت از آقای بنیصدر شروع به دادوفریاد کردند. در خاطر من هست که شهید جهانآرا با شهید فلاحی دعوایش شد. آنها روبروی هم نشسته بودند و مرحوم ظهیرنژاد هم با آقای جوادی دعوا میکردند. مرحوم ظهیرنژاد لهجهی ترکی داشت و جوادی هم ترکی بلد بود. یک مقدار باهم تند صحبت کردند و سر هم داد کشیدند و من هم که نشسته بودم مرتب عصا را روی میز میزدم و میگفتم «ما دروغ نمیگوییم، شما دروغ میگویید! شما دروغ میگویید که کمک نمیکنید؟» حضرت آیتالله خامنهای هم روی یک مبلی نشسته بودند و ماجرا را رصد میکردند. اوضاع خیلی درهمریخته شد و یک مقدار هم حرفهای تند بین برخی افراد ردوبدل شد. بههرحال جنگ شده بود و ما تحتفشار بودیم و آنها هم حرف خودشان را میزدند و به ما میگفتند «شما بلد نیستید و میخواهید مملکت را به باد دهید» و از اینطرف هم جهانآرا گفت «شما اصلاً کمک نمیکنید و خیانت میکنید» حرفهای اینچنینی تند ردوبدل میشد. یکباره حضرت آیتالله خامنهای که تا آن زمان ساکت بودند و اوضاع را رصد میکردند فرمودند «شما بلند شوید و بروید تا ما جلسهی خودمان را داشته باشیم و بتوانیم راهحلی پیدا کنیم» تا ایشان این را گفت همهی ما ساکت بلند شدیم و از جلسه بیرون آمدیم. همینطور که من از جلسه بیرون میآمدم به آقای غرضی که استاندار خوزستان بود و در جلسه شورای عالی دفاع شرکت داشت، گفتم «آقای مهندس جنگ یعنی جنگ و تا بخوای به اصولش بپردازی نصف مملکت ازدسترفته است.» چون ایشان میگفت جنگ اصول و قانون دارد. او هم به من تشر زد و گفت «برو بیرون.» فردای آن روز هم من گچ پا را باز کردم و فکر میکنم پسفردای آن روز هم به آبادان برگشتم تا در مبارزه با دشمن اشغالگر در کنار رزمندگان اسلام باشم.»
▪️ سردار دکتر علیاصغر زارعی ،مسئول #جنگال سپاه در دوران جنگ تحمیلی (جنگال: جتگ الکترونیک) پس از یک عمر تلاش و مجاهدت، سرانجام در آذرماه 99 دعوت حق را لبیک گفت و به برادر شهیدش، حسن زارعی پیوست
بفرست تو ای شیعه عاشق صلوات
بر زینت و اَشرفِ خلایق صلوات
در ماه ربیع الاول از روی ادب
کن هدیه به احمد و به حیدر صلوات
#شربت_صلواتی
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدﷺ
▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
🎋👆 "حاجی جوشن" و شربت هایش که هیچ وقت از یاد بچه های لشکر ۲۵ کربلا نمیرود
پیرمرد خوش مشرب و زنده دل از خطه شمال
29.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حاجی جوشن پیرمرد نام آشنا و خوش مشرب و از خادمین لشگر ۲۵ کربلا؛ که ایستگاه های صلواتی اش در میان رزمندگان، به ویژه بسیجیان خطه شمال، شهرت زیادی داشت.
نیروهای عبوری در خط، اندکی در برابر بساط او لبی تر کرده، خوارکی ای، چیزی می خوردند و سپس به راه خود ادامه می دادند.
حضور پیرمرد نورانی و باصفا در جبهه، موجب افزایش روحیه و تلطیف فضا می شد . . . .
#حاجی_جوشن ؛ بمب روحیه
دوران جنگ تحمیلی
⚪️ فرهنگ اصطلاحات جبهه:
ترکش پلو = عدس پلو
برادر عبدا… = برای صدا زدن رزمنده ای که اسمش را نمی دانستند.
تجدیدی = مجروح شدن و به شهادت نرسیدن
ایستگاه بدنسازی = ایستگاه صلواتی
اوشین پلو = برنج سفید بدون مخلفات
ایران تایر = پوتین های بسیجی
ایران گونی = شلوار و اورکت بسیجی ساخت وطن
حلوا خور = کسی که هرگز شهید نمی شود و از همه عملیات ها سالم باز می گردد
پا لگدکن = نماز شب خوان
بی ترمز = بسیجی،عاشق خاکریز اول(حکایت از شجاعت و به کام خطر رفتن)
برادران مزدور = نیروهای عراقی و دشمن
آدمکش گردان = امدادگر! کنایه از ناشی بودن نیروهای امدادرسان خصوصا در شرایط عملیاتی
بوی چلو کباب = بوی شب عملیات
ترکش اواخواهری = ترکش فوق العاده ریز و ناچیز که بدن را گویی ناز می داد و اصابت آن اسباب خجالت بود!
ترکش حسین جانی = ترکش بزرگ که کمتر از توپ مستقیم نبود و به هرجای شخص که می خورد تیکه بزرگه گوشش بود! ...و شهادت بر اثر اصابت آن چون و چرا نداشت {{چون شهادت در اذهان عموم بیش از همه در امام حسین ظهور دارد و ترکشی را که منجر به شهادت می شد را "حسین جانی" می گفتند— خلاصه یعنی ترکش شهید کن.
ترکش با معرفت = ترکشی که زوزه کشان می آمد و از بالای سر رد می شد و راه خودش را ادامه می داد و به کسی آسیب نمی رساند.
الاغ هوایی = کنایه از هواپیمای نظامی باری C_ 130 که معمولا برای حمل بار از آنها استفاده می شد.
پل صراط = پل های چوبی،فلزی، و سیمانی در مناطق عملیاتی
اسلحه بی فشنگ = آفتابه دستشویی! اسلحه ای که گفته می شد رزمندگان در تاریکی شب بارها با آن از دشمن اسیر گرفتند.
آهنگران گردان = نیروی خوش صدا
آجر = پنیر مونده و خشک شده
آچار همه کاره = چفیه (پارچه ای که ازآن به جای باند زخم،سفره،حوله و… استفاده می شد)
دکمه تقوا = دکمه بالایی پیراهن
اهل دل = طعنه به فرد شکمو
😊شادی های حلالتون روز افزون…
💠 راز سالم ماندن پیکر یک شهید، ۱۶ سال پس از شهادت
🌷 شهید محمدرضا شفیعی
نیروی واحد تخریب لشکر علی ابن ابیطالب (ع) بود. ۵ سال در جبهه حضور داشت. کربلای ۴ آخرین عملیاتی بود که در آن شرکت کرد که در طی آن مجروح و سپس اسیر شد. سربازان دشمن ۱۱ روز او را شکنجه کردند تا اینکه در ۱۴دی ۱۳۶۵ بشهادت رسید و مابین سامرا و کاظمین در قبرستان الکخ، دفن شد...
پس از سالها بنا شد پیکر مطهر او به میهن باز گردد. با شکافتن قبر، مشاهده کردند جسد پس از سالیان دراز هنوز سالم است.
صدام مطلع شد و اجازه نداد اینگونه به ایرانن منتقل شود و دستور داد سه ماه، پیکر او را در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود ... ولی باز همچنان سالم ماند، حتی پودر مخصوص تخریب جسد نیز تأثیر نداشت!!!
هنگامی که گروه تفحص، جنازه شهید را دریافت می کردند، سرهنگ عراقی با گریه می گفت: ما چه افرادی را کشتیم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهید محمدرضا شفیعی:
⚪️ سالم ماندن معجزه آسای بدن شهید محمدرضا شفیعی بعد ۱۶سال
💠 «راز سالم ماندن ایشان در چهار چیز است:
▫️ مداومت بر غسل جمعه داشت؛
▫️هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمیشد؛
▫️دائماً با وضو بود
▫️ هر وقت زیارت عاشورا خوانده میشد، ما با چفیههایمان اشکمان را پاک میکردیم ولی ایشان با دست اشکهایش را میگرفت و به بدنش میمالید
💢 جالب اینکه جمعه وقتی برای ما آب میآوردند، ایشان آب را نمیخورد و آن را برای غسل نگه میداشت.»
پیامبر «ص» فرموده است :
إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی وسَفینَةُ النَّجاةِ .
حسین ، چراغ هدایت و کشتی نجات است