eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
269 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 غواصان لشگر10 از 4 معبر که توسط در موانع دشمن باز شد به دشمن یورش بردند. اطلاعات راه کارها ✅راه کار اباعبدالله(ع) اطلاعات عملیات تخریب ✅راه کار فاطمه زهرا(س) اطلاعات عملیات تخریب ✅راه کار علی اصغر(ع) برادر زعیم زاده اطلاعات عملیات برادر شکاری تخریب ✅راه کار زینب کبری(س) اطلاعات عملیات تخریب @alvaresinchannel
✍️✍️✍️به روایت فرمانده گردان حضرت قاسم علیه السلام لشگر10 من اون موقع به عنوان نیروی آزاد گردان حضرت علی اکبر علیه السلام بودم و گردان علی اکبر درخط پدافندی بود که بچه های تخریب رفتند برای مین گذاری. نزدیک 90 عدد تانک مقابل ما عراق گذاشته بود ومدام روی خاکریز ما آتیش میریختند... اون شبی هم که بچه ها رفتند همین تانک ها فعال بودند. وقتی بچه ها از خاکریز خودمان جدا شدند من اونجا بودم. هرکدوم دوتا مین "ام 19 " با خود حمل میکرد با خودش مین نداشت. یعنی 6 نفر هرکدام دوتا مین. یعنی 12 مین ضدتانک. اون لحظه هم تانک ها تک و توک شلیک میکردند که احتمال قریب به یقین یکی از گلوله های مستقیم تانک با این بچه ها اصابت کرده و موج انفجار اون دیگران رو هم به شهادت رسوند. بچه ها که رفتند ما هم در خط مشغول بودیم که صدای انفجار مهیبی اومد. ما توجه ای نکردیم چون تانک ها میزدند حساس نشدیم تا اینکه یکی از که پشت خاکریز بود ومنتظر دیگران بود پیش ما اومد وبا نگرانی گفت بچه ها نیومدند. من وارد میدان مین شدم و هوا تاریک بود گاهی منور میزد.در نور منورها هرچه نگاه کردم کسی رو ندیدم برادر نباتی رو صدا کردم.چند بار گفتم . اما اثری نبود تا اینکه چاله انفجار بزرگی توجهم رو جلب کرد. یک مقدار که دقیق شدم اثری از تعدادی پیکر قطعه قطعه شده بود برگشتم پشت خاکریز تا کمک بیارم. چند تا از بچه های تخریب هم که نگران برگشت بچه هاشون بودند پشت خاکریز نگران ایستاده بودند من هم حکایت انفجار رو به اونها گفتم وبا هم وارد شدیم و رسیدیم به چاله انفجار. هرچه وارسی کردیم از اون که رفته بودند هیچ خبری نبود . دیگه خاطر جمع شدیم که همه با انفجار شهید شدند ومشغول جمع آوری شهدا شدیم . بعضی از شهدای تخریب سر و صورتشون سالم بود و میشد تشخیص داد و از چند تای دیگر جز چند کیلو گوشت له شده چیزی نموده بود .. موج انفجار پاره های گوشت و استخوان رو به اطراف پاشیده بود . با بچه های تخریب در اون تاریکی شب تا اونجا که توانستیم اجزای پیکرهای مطهرشون رو جمع آوری کردیم. از سه شهید چند کیلو گوشت و استخوان مونده بود که به سه قسمت تقسیم کردیم و شهدا رو به عقب انتقال داده و تحویل معراج شهدا دادیم 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
✍️✍️✍️ : راوی : صبح دومین روز مقابل دشمن در به گفتم : دوربین عکاسی ات رو بده چند تا عکس با بگیریم. اون زیاد مایل نبود.. گفت این دوربین رو نیاوردم شما از خودت عکس بگیری آوردم از کارمون عکس بگیرم. خیلی با هم کلنجار رفتیم و او هم حاضر نشد دوربین بدهد. شب سوم را رفتیم برای ادامه و ساعت 5 صبح کار تموم شد و به مقرمون برگشتیم. یه حموم صحرایی اون جا بود با همون آب سرد یه دوش گرفتیم و خوابیدیم. قبل ازظهر که بیدارشدیم بدونه هیچ حرفی دوربین رابه من دادو گفت: هرعکسی میخواهی بگیر.. بگیر من تعجب کردم گفتم چی شد... خواب دیدی نباتی لبخندی زد و رفتیم ه اتفاق به و اونجا چند تا عکس یادگاری گرفتیم و..... بیست وچهارساعت بعد باهمان دوربین کتابی 110 در از شده دوباره عکس گرفتم 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷 🌷 ازسمت راست شهیدان: (داماد) تصویرشب عروسی شهید محمود بهرامی و جمع بچه های تخریب زمستان سال 62 بود که خانواده از خواستند که تشکیل زندگی دهد. پدرش در نزدیکی منرلشان برای و خانه مناسبی خرید و دستی به سر و روی خانه کشید تا حجله گاه فرزند دلبندش محمود باشد. اما محمود میخندید و میگفت: این خانه مبارک صاحبش باشد.اما من دوست ندارم سندی از دنیا به نام من باشد. . دیماه 62بود که محمود خود را در (ع) و (س) انداخت و یقین داشت که آنها در میهمانی او شرکت میکنند... بساط جشن عروسی محمود در تالاری در تهران مهیا شد و میهمانان او بچه های رزمنده و بسیجی بودنداو اصرار داشت که بالباس را جشن بگیرداما دست بردارنبود و به خواهش مادر کت وشلوار سفیدی به تن کرد.دو هفته بیشتردرکنار شریک زندگی اش نبود وساکش را بست وخودش را به جبهه رساند.سردارشهید محمودبهرامی درتاریخ 7 اسفندماه سال 62 در جزیره مجنون به شهادت رسید وپیکر مطهرش خردادماه سال 75 در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک رفت @alvaresinchannel