فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 گنج جنگ
🎞 فرمایشات رهبر انقلاب درباره ۸ سال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽فیلم/
🇮🇷شهید رضا آخوندی در سال ۱۳۴۴ در کرج، در یک خانواده مومن و مذهبی دیده به جهان گشود، از زمان شروع جنگ هر لحظه در تب و تاب پاسداری از مرزهای وطن بود، تا اینکه توانست رضایت پدر را جلب کرده و و برای اعزام جبهه های حق علیه باطل آماده شود و بالاخره برای اولین بار ۱۳ مرداد ۱۳۶۱ به جبهه عازم شد و در ۲۲ فروردین ۱۳۶۲ در اثر اصابت ترکش خمپاره و سوختگی در منطقه فکه و در عملیات والفجر یک به فیض شهادت رسید.
🇮🇷 پیکر پاک شهید آخوندی در گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) حصارک کرج آرام گرفته است.
حوزه ۱۱۷ ناحیه مقاومت بسیج امام حسین علیه السلام
#ناحیه_امام_حسین_علیهالسلام
#خبرگزاری_بسیج_البرز
🌐 @basijalborz110
آقا مهدی میگفت:
"خدا موقعی آدم را از دنیا میبَرد
که عاشقش شده باشد..!
شاید خداوند موقعی عاشق ما بشود
که وظیفهمان را انجام دهیم. آن لحظهای
که خداوند عاشق کسی شد و بنا باشد
ما شهید شویم، خودش فراهم میکند."
#اسوه_اخلاص
#فرمانده_لشکر۱۷علیبنابیطالب
#شهید_سردار_مهدی_زینالدین
💠 @bank_aks
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷روایت دفاع مقدس باید هوشمندانه باشد | نماهنگ جدید KHAMENEI.IR
☝ توصیه اخیر رهبر انقلاب به دستاندرکاران بزرگداشتهای شهدا؛ از ساخت اثربخش و هنرمندانهی بازیهای رایانهای تا بیان حکایتهای کوتاه
✏️ به نظر من اگر این کارها انجام بگیرد و این روایت حوادث بزرگ گذشته بدرستی و با هوشمندی انجام بگیرد، خیلی از مشکلات برطرف خواهد شد و کارها پیش خواهد رفت.
💻 Farsi.Khamenei.ir
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت بیست و چهارم:
وقتی سوار لنج شدم تازه جای خالی مینا و مهری پیدا شد. سفر قبل همه با هم بودیم جنگ چه بر سر ما آورده بود از هفت تا اولادم سه تا برایم مانده بود، بابای بچه ها هم که دور از ما مشغول کار بود. هر چقدر لنج از چوئبده دورتر میشد بیشتر دلم میگرفت در خواب هم نمیدیدم که سرنوشت ما این طوری رقم بخورد. قلبم تکه تکه شده بود و هر تکهاش گوشهای مینا و مهری را به خدا سپردم مهران و مهرداد را هم. خدا در حق بچه هایم مهربان تر از من بود از خدا خواستم که چهار تا اولادم را حفظ کند و سالم به من برگرداند.
چند ساعت که از حرکتمان گذشت، بچه ها کم کم اخمهایشان باز شد و به حالت عادی برگشتند از همه بی خیال تر شهرام بود شاد بود و به هر طرف میدوید. تخم مرغ ها را به بچه ها دادم که بخورند. زینب و شهلا تخم مرغ ها را توی سر هم زدند تا ترک برداشت و بعد پوستش را گرفتند و خوردند هر دو میخندیدند و با هم شوخی میکردند. از شادی آنها دل من هم باز شد خوشحال شدم که خدا خودش به همه ما صبر داد تا بتوانیم این شرایط سخت را تحمل کنیم. مادرم مایه دلگرمی من و بچه هایم بود. چارقد سفیدی زیر چادر سرش بود و با صورت گردش لبخند میزد و با یک دنیا آرزو به شهرام و شهلا و زینب نگاه میکرد. همه ما در انتظار آینده بودیم نمی دانستیم در اصفهان چه پیش می آید اما همه دعا میکردیم تجربه زندگی تلخ در رامهرمز برای ما تکرار نشود.
ادامه دارد...
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت بیست و پنجم:
مهران به کمک دوستش حمید یوسفیان در محله دستگرد یک خانه نیمه تمام اجاره کرد. صاحب خانه قصد داشت با پولی که از ما میگیرد ساخت خانه را تمام کند. خانه دو طبقه داشت، طبقه بالا دست صاحب خانه بود و قرار بود طبقه پایین را به ما بدهند. وقتی در روزهای سرد اسفند به اصفهان رسیدیم هنوز بنایی خانه تمام نشده بود طبقه پایین در و پیکر نداشت و امکان زندگی در آنجا نبود. ما مجبور شدیم مدتی به خانه حمید یوسفیان برویم. خانواده حمید مثل ما جنگ زده بودند و حال ما را میفهمیدند آنها خیلی به ما محبت کردند من خیلی خجالت می کشیدم، دلم نمیخواست سر سیاه زمستان و سرما مزاحم دیگران بشوم؛ مزاحم کسانی که مثل خود ما امکانات کمی داشتند که فقط برای خودشان بس بود، اما چاره ای نداشتیم بیشتر از یک هفته مهمان مادر حمید بودیم. شهلا و زینب در خانه حمید یوسفیان روی غذا خوردن نداشتند. ما در خانه خودمان سر یک سفره با نامحرم نمینشستیم. زينب و شهلا سر سفره خودشان را جمع میکردند و رودرواسی داشتند.
مدتى بعد به خانه جدیدمان رفتیم. حیاط خانه اجاره ای ما پوشیده از سنگ و ریگ بود. فقط یک شیر آب داخل حوض کوچکی در وسط حیاط قرار داشت. ما در همان حوض ظرفهایمان را میشستیم خانه آشپزخانه و حمام نداشت. داخل پارکینگ آشپزی میکردم و بچه ها را هفته ای یکی دو بار به حمام عمومی شهر میبردم. چند روز بیشتر به آخر سال و عید نوروز نمانده بود زینب میگفت ما عید نداریم؛ شهرمون تو محاصره عراقیاست این همه شهید دادیم خیلی از مردم عزادارن خواهر و برادرمونم که جبهه ان...
بعد از جاگیر شدن در خانه جدید زینب و شهلا و شهرام را در مدرسه ثبت نام کردم دوست نداشتم بچه ها از درس و مشق عقب بمانند. البته شش ماه از سال گذشته بود، ولی نمیتوانستیم دست روی دست بگذاریم و سه ماه آخر سال را از دست بدهیم، از طرفی میدانستم که با رفتن آنها به مدرسه شرایط جدید برایشان عادی میشود و کم کم به زندگی جدید انس میگیرند. چند روز پیش از عید مهران که نگران وضع ما بود اسباب و اثاثیه خانه را به ماهشهر برد و از آنجا به چهل توت دستگرد آورد. فقط تلویزیون مبله بزرگ را نتوانست با خودش بیاورد. برای اینکه حوصله بچه ها سر ،نرود از اصفهان یک تلویزیون کوچک خرید تا آنها سرگرم شوند مهران کارمند آموزش و پرورش بود ولی از اول جنگ در لباس نیروهای بسیج از شهر دفاع میکرد او پسر بزرگم بود و خیلی در حق من و خواهرها و برادرهایش دلسوز بود.
ادامه دارد...
Part22_خار و میخک.mp3
17.91M
📗کتاب صوتی
#خار_و_میخک
اثر یحیی سنوار
قسمت 2⃣2⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تفاوت مقبره رضاشاه با مدرس
🔹برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت ۱۰آذر، سالروز شهادت آیتالله #مدرس و #روز_مجلس
@AkhbareFori
📌رشته نورانی شهادت در استان اصفهان نهادینه است
رهبر معظم انقلاب:
🔸رشتهی فداکاری و رشتهی نورانی شهادت از دوران قبل تا امروز در اصفهان ادامه دارد؛ یعنی یک روز ما #شهید_مدرّس را داریم.
🔹 بعد در یک برههای مثلاً شهید بهشتی و امثال ایشان را داریم، بعد در یک برههای شهید خرّازی و شهید همّت و شهبازی و مانند اینها را داریم
▪️بعد در یک برههای شهید کاظمی را داریم، بعد در یک برههای شهید زاهدی و نیلفروشان، یا همین چند شهیدی که شهید امنیّتند و این چند روز [به شهادت رسیدند] را داریم؛
▫️ یعنی این رشتهی شهادت، مقطعی نیست که حالا ما مثلاً بگوییم خیلی خب، یک روز ۳۷۰ شهید را تشییع کردند، تمام شد رفت؛ نه، این نهادینه است در اصفهان؛ اینها مهم است..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | تمجید امام خمینی از شجاعت بینظیر #شهید_مدرس
💠 لیاقت تو بیش از این نیست !!
♦️#شهید_مدرس غالباً نامههایی را که مینوشت، روی کاغذ پاکت تنباکو و یا کاغذهایی بود که در آن زمان، قند در آن میپیچیدند.
✳️ روزی، یکی از وزیران وقت، نامهای از مدرس دریافت نمود و چون دید نامه بر روی تکّه کاغذی بیارزش نوشته شده، آن را اهانت به خود دانست!
🔺 چند روز بعد، یکی از آشنایان مدرس، نزد وی آمد و یک دسته کاغذ با خود آورد و به مدرس گفت: جناب وزیر، این کاغذها را فرستاندهاند که حضرت آقا، مطالب خود را روی آنها مرقوم فرمایند!
💢 مدرس به فرزندش گفت: عبدالباقی! چند ورق از آن کاغذهای مرغوب خودت را بیاور.
◽️ او هم فوری بستهای کاغذ آورد.
▪️ مدرس به آن شخص گفت: آن بسته کاغذ وزیر را بردار و این کاغذها را هم روی آن بگذار.
🖊 سپس روی تکه کاغذ قند نوشت:
➖ جناب وزیر! کاغذ سفید فراوان است؛ ولی لیاقت تو بیشتر از این کاغذ که روی آن نوشتهام، نیست!!
💠 وقتی رضاشاه برای مدرس پول میفرستد!
🔹 سرلشکر خدایار از طرف رضا خان نزد مدرس آمد و با کمال تواضع و احترام گفت: رضا شاه میگوید: خوب است شما به درس و بحث خود بپردازید و از دخالت در امور سیاسی خودداری کنید. رضا شاه میل دارد باب مراوده را با شما باز کند و به هر طبق که بپسندید با شما روابط حسنه داشته باشد و همه اوامر شما را در امور مملکتی اطاعت خواهد کرد. ضمناً مبلغ یکصد هزار تومان برای شما فرستاده تا در هر راهی که صلاح میدانید به مصرف رسانید.
🔸 مدرس چند لحظهای به آن پول نگاه کرد. سپس فرمود: به رضا خان بگویید که من وظیفه شرعی دارم که در امور مسلمین دخالت کنم. اسم آن را سیاست بگذارید یا چیز دیگر هر چه باشد فرق نمیکند.
▪️ من وظیفه خود را انجام میدهم. سیاست در اسلام چیزی جدایی از دین نیست. در اسلام دین و سیاست با هم است. اسلام، مسیحیت نیست که فقط جنبه تشریفاتی، آن هم هفتهای یک روز در کلیسا داشته باشد. این پولها را هم ببر که اگر اینجا بماند تمامی آن به مصرف نابودی رضا خان خواهد رسید.
▫️خدایار مأیوسانه از خانه مدرس ـ به همراه پولها ـ بیرون رفت!!
🔴 حاضر جوابی های شهید مدرس
♦️زمانی که نصرتالدوله وزیر دارایی بود، لایحهای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگها بیان کرد و گفت: این سگها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدن دزد، او را میگیرند.
♦️مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.
♦️وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه میآوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟
♦️مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگها به محض دیدن دزد، او را میگیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان ، اول شما را میگیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.
♦️نمایندگان با صدای بلند خندیدند😂😂...و لایحه مسکوت ماند.
📚منبع : سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
⏳ ۱۰ آذر ۱۳۱۶ - سالروز بشهادت رساندن آیت الله سیدحسن مدرس، به دستور رضاخان قلدر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 روایتی از نحوه به شهادت رساندن آیت الله مدرس
🔷️ شهید آیت الله سیدحسن مدرس حدود هفده سال نماینده مجلس بود، هیچ گاه از راه انقلابی خویش پشیمان نشد و در طول این مدت، با جسارت و شجاعت شگفت انگیز به مبارزه با استبداد و استعمار پرداخت.
دهم آذرماه -- سالروز شهادت مجتهد مجاهد و سیاستمدار متعهد، #آیت_الله_سیدحسن_مدرس
33.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_مهمان داریم ، چه مهمانی_______
🔰در آئین استقبال از پیکر شهید۱۷ساله خوشنام دفاع مقدس
✅ با حضور پر شورپسران مدرسه کمیل
✅ همراه روایت گری / مداحی و بیان نکات کلیدی اهمیت تحصیل
📆 زمان : چهارشنبه ۷ آذر
📌 مکان : کرج ، خلج آباد ، مسجد امام حسین (ع)
📆 ۷ آذر ۱۴۰۳
پایگاه بسیج شهید چمران
حوزه ۱۱۵ شهید غفاری
#خبرگزاری_بسیج_کرج
📌با ما همراه باشید:
🔻🌐@Basijnewsir_Karaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 موشنگرافی جدید KHAMENEI.IR | حکم اعدام نتانیاهو و سران رژیم صهیونی باید صادر شود
💻 Farsi.Khamenei.ir
🕊🌷
بچهها خاطرخواه دارین ؟
من یه خاطرخواههایی میشناسم
قبل از اینکه شما به دنیا بیاین
خودشونُ واسه شما ها کشتن
کشتهمرده شماها بودن اینا
شهدا رو میگم ، قبل از اینکه من و تو
اصلا اومده باشیم رفتن برای ِامروز ما
دل هاتون ُبه هرکسی ندین .
🕊🌷
#شهید | #شهدا | #شهیدان
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷