24.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 ماجرای شهیدی که رهبری با شال سبز او نماز جماعت را خواند
🔹️ قبل از یکی از عملیات ها، بچه های گردان حضرت علی اکبر(ع) پیش رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) می روند.
◇ موقع نماز وقتی حضرت آقا می خواهند نماز را شروع کنند، سید جمال که قرار بود مکبر نماز باشد، شال سبزش را می اندازد روی دوش آقا و می گوید: این را گذاشتم تا تبرک بشود و بعدا می برم تا ان شا الله در جبهه به آرزویم برسم و شهید بشوم
◇ بین نماز، سید جمال مداحی سوزناکی می کند که مورد توجه حضرت آقا قرار می گیرد.
◇ بعد از نماز، سید می رود شالش را بگیرد که آقا می فرمایند: شما ساداتی و اگر مشکلی ندارد این به عنوان تبرک پیش من بماند که سید جمال قبول می کند.
◇ حضرت آقا از رزمندگان گردان علی اکبر(ع) جویای احوال سید جمال می شود که به ایشان می گویند که سید شهید شده است.
🔹️ شهید سید جمال قریشی متولد روستای برغان از توابع کرج بود که در ۱۷ تیر ۱۳۶۵ و عملیات کربلای یک به شهادت رسید.
◇ سید جمال، سه برادر و عمو و پسر عمویش هم به شهادت رسیده اند و این خاندان، شش شهید به انقلاب هدیه کرده است.
شهید#سیدجمال_قریشی🕊🌹
🔹️کانال یادگاران لشکر۱۰ سیدالشهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
21.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 حزب الله لبنان چگونه تشکیل شد؟
🔹علت وقوع جنگ ۳۳ روزه چه بود؟
🔹ماجرای اسیر گیری از رژیم موقت و اسارت ۳۰ ساله سید الاسرا شهید سَمیر قَنطار چه بود؟
🔹از سردار حاج عماد مغنیه و ضربه های خارق العاده این شَبَحِ فوق سری خاورمیانه به اسرائیل چه می دانیم؟
🔸توصیه میکنم حتماً این مستند مختصر، مفید، بکر و بسیار زیبا را نگاه کنید.
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
حاج قاسم یهو میومد میگفت: چرا شماها بیکارید؟ میگفتیم: حاجی اسلحه دستمونه؛ یا ماموریـت هستیمُ مشغولیم! میگفت: نه بیکار نباش... زبونت به ذکر ِ خدا بچرخه پسر! همین طور که نشستی، هر کاری که میکنی ذکر هم بگو..
#شهید_قاسم_سلیمانی
@khademin_alborz
#کلام_شهدا
شهید مصطفی صدرزاده:
شیعهی مرتضی علی(ع) باید با رفتارش عشقش را ثابت کند. کسی که توی هیئت فقط سینه میزند، خیلی کار بزرگی نمی کند. باید رفتار و کردارمان در زندگی و برخورد با دیگران ثابت کند که یک شیعه واقعی هستیم.
شهید#مصطفی_صدرزاده🕊🌹
@khademin_alborz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻سرزمین مجاهدتهای خاموش
نمایش سرزمین مجاهدتهای خاموش با نقش آفرینی ۶۰ بازیگر تا بیست و چهارم تیرماه در مجتمع فرهنگی حضرت رسول سنندج حوالی ساعت ۲۱:۳۰ اجرا میشود.
| دریافت فایل باکیفیت |
#خبر
#راهیان_نور
🌐 باشگاه خبرنگاران راهیان نور کشور
جهاد رسانهای شهید رهبر
🆔 @Rahianenoor_press
19.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 چند نفرمون این فرمایشات رهبری انقلاب در مورد سبک زندگی را شنیدیم؟!
💠 نگاه استراتژیک و بلند مدت رهبری را ببینیم.
✨🕋 @Ghebleh
رهبر انقلاب: نسبت به تبلیغ نگرانم
▪️تبلیغ در نگاه حوزه علمیه باید در مرتبه اول باشد
امامخامنهای:
🔹با اطلاعاتی که به من میرسد از جهات مختلف، نسبت به تبلیغ نگرانم. این قدر ظرفیت تبلیغ در این کشور انبوه و متراکم و گسترده است که ما اگر چندین برابر آن مقداری که کار میکنیم هم کار کنیم، به نظرم این ظرفیت پر نمیشود.
🔹هم به تبلیغ احتیاج داریم، هم به موعظه احتیاج داریم، هم به تحقیق احتیاج داریم. امروز نگاه رائج در حوزههای علمیه این است که تبلیغ در مرتبه دوم قرار دارد، مرتبه اول چیزهای دیگر است مقامات علمی و امثال اینها؛ مرتبه دوم تبلیغ است و ما از این نگاه باید عبور کنیم؛ تبلیغ مرتبه اول است.
✨🕋 @Ghebleh
مطالبه مهم رهبر انقلاب از مبلغین
▪️پشت صحنه تبلیغات دشمن را بشناسید
امام خامنهای:
🔹تبلیغ صرفاً پاسخگویی به شبهه نیست، موضع دفاعی نیست. این کار، لازم است. اما فقط این نیست. طرف مقابل مبانی فکری دارد باید به او حمله کرد
در تبلیغ موضع تهاجم لازم است.
🔹این لازمهاش شناخت صحنه است یعنی شما باید بدانید که وقتی با انبوه شبهه در ذهن جوانها مواجه میشوید با کی طرفید، ما با کی طرفیم حالا فرض کنید که یک شبههای را فلان سرمقاله نویس یا فلان ستون نویس فلان روزنامه یا فلان مثلاً توئیتزن توی فلان شبکهی فلان یک چیزی را مطرح کرده ما با کی طرفیم؟ این کیست؟ آیا این خودش است که این کار را دارد میکند؟ احتمال قوی هست که اینجور نباشد، احتمال قوی هست که این یک پشت صحنهای داشته باشد.
✨🕋 @Ghebleh
🔴این خیلی مایه تأسف است که حادثه #مسجد_گوهرشاد با این عظمت و با این اهمیت، هیچ انعکاسی در تاریخ ما، در ادبیات ما و در کتابهای رمان ما نداشته باشد (مقام معظم رهبری، ۱۳۹۶/۱/۸).
در برخی روایتها از شاهدانِ #قیام #مسجد_گوهرشاد اومده که تا ۴۰۰۰ نفر رو قتل عام کردند و سپس در گور دستهجمعی دفن کردند...!
از جانفشانی برای حفظ #حجاب و #حیا و بروز #غیرت و #عفت، رسیدیم به ...
🍂
🍂 خورشید مجنون ۱۹
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
تازه آفتاب طلوع کرده بود. در این ساعت منطقه کاملا آرام بود. به جز صدای پرندگان و وزش نسیمی خنک چیزی شنیده و احساس نمی شد. از جیب فرماندهی پیاده شدم و نگاهی به اطراف و چادرها انداختم. به عقب برگشتم. فرمانده تیپ را دیدم و از ایشان گله کردم که چرا روی نقطه صفر مرزی نیرو مستقر نکرده است. قرار شد تعدادی نیرو به جلو برود و در محل چادرها و بین دو پیچ جاده مستقر شود. زمانی که خاطرم از بابت این خط جمع شد برگشتم و به جاده شهید همت رفتم.
روی جاده شهید همت در نزدیکی پد مهمات، خط تشکیل شده بود. بهنام شهبازی، فرمانده تیپ ۸۵ تا این لحظه جزء مفقودان بود؛ دیگر بچه های - مسئول در تیپ این خط را تشکیل داده بودند. قدری جلوتر یک خاکریز داشتیم که عمود بر جاده شهید همت بود. این خاکریز که در حدود یک ونیم متر ارتفاع داشت تا سیل بند شرقی هور یعنی نزدیک به آبراه زبره قدیم یا خشکی شهید بقایی، ادامه می یافت. جای نسبتاً مناسبی برای استقرار و تشکیل خط بود. چند قبضه مینی کاتیوشا و تفنگ ۱۰۶ و یک یا دو قبضه پدافند هوایی روی جاده شهید همت مستقر شد. یک تانک و نفربر عراقی هم حدود دو کیلومتر جلوتر روی جاده دیده میشدند. آن نقطه کمین عراقی ها بود. بعد متوجه شدیم یک گروه تخریب از عراقیها هم در آنجا هستند، چون یک پل در آن نقطه داشتیم که عراقیها با منفجر کردن آن پل، قصد داشتند آب غرب جاده شهید همت را به شرق جاده منتقل کنند تا زمین خشک شرق جاده که تا سیل بند شرقی نیز به همین صورت خشک مانده بود به زیر آب برود. عراق به دنبال این بود که بین خودش و ما مانع ایجاد کند.
ظهر شده بود. از آننقطه برگشتم. قبل از بازگشت سفارشهای لازم را به بچه های مسئول دادم. به آنها گفتم خیلی زود یک تپه یا لااقل یک دکل چندمتری برپا کنید و با دوربین جلو را ببینید. ما نیروهایی را جلو داریم که احتمالاً در حال برگشتاند. در صورت دیدن بچه ها با احتیاط به آنها کمک کنید. از آنجا که در روز گذشته آب و نان به بچه ها نرسیده بود، نیروها اذیت شده بودند. با فرماندهان همۀ یگانها صحبت شد که پشتیبانی را فعال کنند؛ به خصوص آب و یخ به نیروها برسانند. سوزش شکمم همچنان مرا آزار میداد. برگشتم و از روی سیل بند شرقی هور به طرف جنوب حرکت کردم. تکماشینهایی از یگانها روی سیل بند بودند. در جاهایی از سیل بند هم نیرو مستقر شده بود حرکتم را روی سیل بند تا دو سه کیلومتر مانده به جاده سیدالشهدا ادامه دادم. در این نقطه چند تن تانک و نفربر و تعدادی هم نیرو از برادران ارتش حضور داشتند. جلوتر رفتم.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
از کتاب قرارگاه سری نصرت
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
40.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۹ دقیقه از وقتتون رو بزارید و با
شهید مصطفی صدرزاده
بیشتر آشنا بشید🥲💔
پیشنهاد دانلود🌿
@khademin_alborz
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#بر_فرس_تند_باد_هرکه_تورا_دید_گفت
#برگ_گل_سرخ_را_بادکجا_میبرد
سردار شهید تخریبچی
#شهید_حاج_ناصر_اربابیان
شهادت 22 تیرماه 66
محل شهادت : فکه
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#روز_آخر
روز 22 تیرماه 1367 چه گذشت
#سردار_تخریبچی_شهید_اربابیان
شهادت تیرماه 67
✍️✍️✍️ راوی: #سعید_گلشن
حوالی ساعت ده صبح به پیشنهاد شهید #حاج_ناصر_اربابیان قرار شد خود ایشان و یکی از برادران به نزدیکی های محل استقرار دشمن بروند و اطلاعاتی کسب کنند، فکر کنم ابتدا برادر قاسم خانی و شهید اربابیان قرار شد بروند که ظاهراً برادر قاسم خانی کمی مشکل و مریضی داشتند و برادر مجتبی کوهی مقدم ترک موتوری که شهید حاج ناصر اربابیان روشن کرده بود نشست و این دو برادر برای گشت زنی و جمع آوری اطلاعات به نزدیکی دشمن رفتند.
خیلی زمان گذشت و این دو همرزممان برنگشتند و همه ی ما دل توی دلمان نبود. هر کدام از دوستان از این دیرکرد تحلیلی داشت و کماکان منتظر بودیم.یک مقدار هم فکر و احساس این که دشمن بعد از توقف شب گذشته مجدد شروع به حرکت به جلو کرده و این دو همرزم به دست آن ها اسیر یا شهید شده اند قوت گرفته بود و هر لحظه انتظار رویارویی با دشمن را داشتیم و به ضرس قاطع یقین داشتیم همگی در این دفاع نابرابر شهید خواهیم شد.
الاایحال حدود عصر بود که برادر مجتبی کوهی مقدم خسته و خاک آلود به تنهایی و بدون حاج ناصر و با پای پیاده به مقر الوارثین برگشتند و همه ی ما او را حلقه کردیم و هر کسی سوالی می کرد.
حاج مجید گفت : کمی صبر داشته باشید، یک مقدار آب بیاورید برادر مجتبی بخورد، کلمن را از آب گرم منبعی که برای سرویس های بهداشتی داشتیم پر کردیم و آوردیم و داخل یک لیوان ساندیسی آب ریختیم تا برادر مجتبی گلویی تازه کند، بعد از نوشیدن آب، کل ماجرا را برایمان تعریف کرد و گفت :
داشتیم با احتیاط و کنکاش تو جاده به سمت سایت می رفتیم، سایت را هم رد کردیم، کمی جلوتر سمت چپ جاده دو نفر را دیدیم که آچار به دست بودند، فکر کردیم برادران ارتشی هستند ولی کمی که جلوتر رفتیم با چند نفر دیگر مواجه شدیم که متوجه شدیم عراقی ها هستند و سریع دور زدیم که برگردیم با اون دو نفر روبرو شدیم و تازه متوجه شدیم اسلحه هم دارند و شروع به تیراندازی کردند و حاج ناصر یک آخ گفت و با موتور زمین خوردیم و من هم لا به لای تپه ماهورها شروع به فرار کردم و از آن موقع الان رسیدم مقر، ازش سوال کردیم پس حاج ناصر چی شد؟ گفت : مجروح شد و به دست عراقی ها افتاد و من چون فرار کردم چیز دیگه ای متوجه نشدم
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
#راز_تنگه
💠 حماسه #تنگه_ابوقریب
➖ آخرین عملیاتی که ایران انجام داد —- (پنج روز پیش از قبول قطعنامه)
1️⃣ قسمت اول
❓❓ابوقریب کجاست؟
یک تنگه استراتژیک در منطقه فکه، در شمال غرب خوزستان. جایی در نزدیکی دشت عباس و جاده اندیمشک – دهلران.
در روزهایی پایانی جنگ، صدام با کمک استکبار و پشتیبانی وسیع رژیم های مرتجع عربی به منظور داشتن دست برتر در جبهه های جنگ، دست به تحرکات گسترده نظامی زد و مناطقی را به تصرف خود درآورد. او در تیرماه ۶۷ نقشه خطرناکی در سر می پروراند و آن تصرف تنگه ابوقریب بود. چنانچه عراق از این تنگه راهبردی را به تصرف خود در می آورد، هیچ راه مقاومتی در برابر خود نمیدید و سقوط خوزستان قطعی بود
‼️ #شاهد_مثال برای اهمیت داشتن این تنگه:👇
همزمان با شروع تحرک دشمن در این منطقه، شهید صیاد شیرازی خودش را با هلیکوپتر به دشت عباس می رساند و پی می برد که فرمانده تیپ دزفول که مسئولیت دفاع از منطقه را داشته، بر اثر ترس و برای حفظ جان نیروها، دستور عقب نشینی داده و به آنها اجازه داده مواضع خود را ترک کنند!!! صیاد فوراً یکی از نیروها را احضار میکند و با لحنی مضطرب میپرسد: «به نظرت چه کار کنیم؟؟ تنگه در معرض سقوط کامل است؟ آن نیرو میگوید : «من میروم روبروی دشمنم می ایستم و تانکهای او را میزنم». صیاد شیرازی که شجاعت این ارتشی دلیر را می بیندبا لحنی حاکی از مسرت میگوید: «تو از همین الآن فرمانده تیپ هستی» او باورش نمیشود؛ «مگر میشود در میدان جنگ کسی را فرمانده تیپ کرد؟» صیاد میگوید: «بله میشود، این هم درجهات!!»
...و این حکایت از حساسیت بالای تنگه دارد که صیاد فوراً یک نیروی عادی را به سمت فرماندهی تیپ می گمارد❗️
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
در اوایل تابستان ۶۷ عراق غافلگیرانه عمل میکند، در روزهایی که کمتر کسی در ایران گمان میکند یک عملیات جدی و جدید پیش رو باشد و همه مشغول مقدمات پایان جنگ هستند، ناگهان ارتش بعث با تجهیزاتی کامل و نیروهای آماده به منطقهای حمله میکند که به لحاظ جغرافیایی توان مبارزه پدافندی در آن بسیار سخت بود (تنگه ابوقریب) ... و این یعنی مقدمه سقوط خوزستان❗️
.... لذا به دلیل حساسیت بالا، فرماندهی جنگ، حفاظت از این گذرگاه مهم را به گردان عمار واگذار می کند.
🔹 گردان عمار لشگر ۲۷ ، مسئول حفاظت از تنگه ابوقریب
در آستانه پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، لشگر ۲۷ محمدرسولالله(ص) در سه جبهه غرب، میانی و جنوب با دشمن بعثی درگیر میشود. درگیریهای جبهه میانی به گردان عمار لشگر ۲۷ سپرده میشود. در آن زمان محمد یزدی فرمانده گردان و غلامرضا صالحی، قائم مقام فرماندهی لشگر ۲۷ بود. آنها مأموریت پیدا می کنند جلوی پیشروی عراق را گرفته و از تنگه محافظت کنند، زیرا اگر ارتش بعث از آن عبور کرده و به پل کرخه می رسید، «انگار اصلاً این هشت سال را نجنگیده بودیم»‼️ .... و دیگر همه چیز تمام بود و صدام آقای جنگ بود..‼️
💠 حماسه #تنگه_ابوقریب
2️⃣ قسمت دوم (پایانی)
⏳ #روز_حساس
ساعت ۹:۳۰ روز ۲۱ تیرماه ۱۳۶۷ سردار رحیم صفوی، جانشین وقت نیروی زمینی سپاه، به یزدی اعلام میکند که عراق قصد حمله به ابوقریب را دارد و هیچ نیرویی نداریم که مقابل آنها بایستد. نیروهای گ عمار هم تازه از خط پدافندی برگشتهاند و به آنها مرخصی داده شده تا به تهران بروند. ... ساعت ۱۰ – ۱۱ صبح ، خبر می رسد عراق قصد تصرف تنگه را دارد... فوراً نیروها را آماده باش می دهند و به همراه مختصر سلاح و تجهیزات انفرادی که ته انبار تسلیحات باقی مانده بود و نیز آب و آذوقه اندک، توسط کامیون راهی منطقه می شوند.
محمد شریفی، جانشین گردان عمار نقل می کند:
من همراه دو نفر از نیروهای اطلاعات عملیات با ماشین خود با سرعت به سمت فکه در حرکت بودیم. در بین راه اندیمشک اوضاع را آشفته دیدیم و مردم سراسیمه و حیران! هر طور بود به سمت جاده اندیمشک–شوش رفتیم و خودمان راه به سه راهی تنگه ابوقریب رساندیم. از همانجا نگاه کردیم و برگشتیم و به یزدی ( (ف گردان) پیام دادیم که حرکت کنید، تا سه راه خبری نیست، ولی سریع خود را برسانید. ساعت ۲-۳ بعد از ظهر بود که اینها رسیدند. راه انداختن یک گردان، با آن سرعت، کار آسانی نبود».
➖ محمد یزدی، فرمانده گردان عمار نقل می کند:
ما با عجله و شتاب به همراه رزمنده ها حرکت کردیم و به پل کرخه رسیدیم. در آنجا تجمع و ترافیک عجیبی بود. به دژبان آنجا گفتم: اینها را پخش کن تا حین بمباران و زمانی که دشمن آتش میریزد، تلفات کمتری بدهیم. از آنجا که لباس خاکی بسیجی به تن داشتم مرا نشناخت و گفت اصلا شما کی هستید؟ و ... ادامه ماجرا ...
به او گفتم گفتم: راه را باز کن تا گردان رد شود. ...وقتی دیدم گوشش بدهکار نیست با کمی تندی تهدید کردم: مقاومت کنی، همینجا تو را می اندازم داخل رودخانه💦... بهر حال بعد از کلی اتفاقات راه را باز کردند و ما پیاده از پل کرخه به راه افتادیم تا این که به منطقه درگیری رسیدیم.
دو تیم را جلوتر فرستادم تا منطقه را چک کنند. چون اصلا نمیدانستیم دشمن کجاست. حدود هشت کیلومتر پیاده رفته بودیم. مهمات نیروها کم بود، غذا هم نخورده بودند و آب هم کم داشتیم. به محض رسیدن به تنگه، دو گروهان را در دو طرف مستقر کردیم و با دو دسته از میان گذرگاه گذشتیم. با عبور از تنگه، با دشمنی که در ۱۵۰ متری، پشت خاکریز مستقر بود، درگیر شدیم. آتش پر حجم او اعم از: توپخانه، ادوات، تانک و تیربارها، حاکی از ترس، نگرانی و در انتظار بودن عراقیها بود. گرمای شدید هوا در فصل تابستان خوزستان و نبود آب، کار را برای مقابله با دشمنِ مجهز، سخت کرده بود.
استعداد دشمن چیزی در حدود یک تیپ بود و در مقابل، تعداد نیروهای ما اندک بود ولی همین تعداد کم با ایمان و اراده راسخ در سختترین شرایط در برابر دشمن بعثی ایستادند و با مقاومتی مثالزدنی جلوی پیشروی او را گرفتند.
در آن روز سخت و نفس گیر، بیش از پنجاه تن از جمله غلامرضا صالحی، قائم مقام لشگر شهید شدند که تعدادی از آنها بر اثر تشنگی زیاد بود. این مجاهدین راه خدا به تکلیف خود عمل کردند، نگفتند تا آب نباشد و مهمات ندهید، نمیجنگیم. آنها تا پای جان مقاومت کردند و به اعلی درجه علیین رسیدند🕊🕊🕊
🌴 طوبی لهم و حسن مآب
ا▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
🔺 پ.ن: طبق گفتههای فرماندهان، گردان عمار در طول جنگ تحمیلی، حدود هفتصد شهید و پنجاه اسیر داشت که برای یک گردان، عدد شگفتانگیزی محسوب میشود. حضور تاثیرگذار در عملیاتهایی مانند: بیتالمقدس، والفجر مقدماتی یک و ۴، والفجر ۸، کربلای ۵ .... و مرصاد، نمونههایی از حضور مستمر گردان عمار در عملیاتهای حساس و مهم دوران دفاع مقدس است.
✅ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
✅روبیکا https://rubika.ir/farhange_paydari
✅تلگرام https://t.me/farhange_paydari
https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl
🔹 واتساپ پایداری
38.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 معرفی استان کردستان و مجاهدت های خاموش در دفاع مقدس
📌راهیان نور غرب، فرصتی برای شناخت شهدای خوشنام
📍 #خبرگزاری_بسیج_البرز
🌐 @basijalborz_irankochak
✨ مقام معظم رهبری(مدظله العالی)؛ روز مباهله، روزی است که پیامبر مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم) عزیزترین عناصر انسانی خود را به صحنه می آورد.
🌻روز مباهله، روز مباهات شیعه مبارک باد.🌻
✨🕋 @Ghebleh
🍂
🍂 خورشید مجنون ۲۰
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
عراقی ها هنوز روی جاده سیدالشهدا(ع) تردد داشتند. از آنجا به اتفاق دو سه ماشین دیگر به طرف سه راه فتح رفتم؛ جاده ای که از جفیر به جاده مرزی و به نزدیکی پاسگاه برزگر یا خاتمی می رسید. نیروهای متفرقه ای را که در منطقه بودند جمع و در پاسگاه و بر روی جاده مرزی مستقر کردم. در این نقطه یک جاده و کانال هم داشتیم که تا جاده سیدالشهدا(ع) ادامه می یافت. به قرارگاه خاتم ۳ رفتم. این قرارگاه با فاصله ای در شرق سیل بند شرقی هور قرار دارد. بچه های قرارگاه جمع بودند. سردار قنبری و فضل الله صرامی و بقیه بچههایی که در قرارگاه همراه علی هاشمی بودند در قرارگاه خاتم ۳ حضور داشتند. این دوستان شب گذشته خود را به این طرف رسانده بودند اما من چون به دنبال تشکیل خطوط جدید و استقرار نیرو بودم آنها را ندیده بودم. همه به یکدیگر نگاه میکردند. بعضی ها هم گریه می کردند. سردار قنبری از بچه های خوب قرارگاه بود؛ برادری فهمیده، سربه زیر و کاردان که در این زمان مسئولیت عملیات را به عهده داشت. چون سیامک بمان در چند ماه اخیر به دانشگاه رفته بود برادر قنبری را برای عملیات قرارگاه در نظر گرفته بودیم. بقیه بچه های عملیات هم به ایشان کمک میکردند. ما با هجوم گسترده دشمن مواجه شده و کل هور و علی هاشمی را نیز از دست داده بودیم که از دست دادن هر دوی آنها برای ما بسیار دردناک بود؛ اما باید به تکلیفمان عمل میکردیم و آن هم سازماندهی مجدد نیروها و تشکیل خطوط دفاعی جدید و جلوگیری از پیشروی بیشتر دشمن بود. دشمن تبلیغات گسترده ای داشت و جنگ روانی به راه انداخته بود و مرتب اسرا و در بعضی مواقع اجساد شهدای ما را نشان میداد. چند پست دژبانی ویژه در منطقه مستقر کردیم تا کسی سلاحی از منطقه خارج نکند. بین برادران قرارگاه هم تقسیم کار صورت گرفت و مناطق و خطوط پدافندی جدید را میان آنها تقسیم کردیم تا کارها خوب اداره شود. به منطقه بستان سرزدم. این احتمال را میدادم که دشمن از ضعیف شدن روحیه نیروها سوء استفاده و برای تصرف بستان پیشروی کند. منطقه شمال هور و تنگه چزابه را تقویت کردیم. نیروها در شمال هور آسیبی ندیده بودند؛ بمباران و آتش باری از طریق توپخانه و خمپاره انداز دشمن انجام شده بود، اما هیچ گونه پیشروی در منطقه شمال هور نداشتند. دیگر تنها نبودم از بچه های اطلاعات عملیات یکی، دو نفر مرا همراهی میکردند. با بی سیم با همۀ یگانها تماس داشتم. سعی میکردم ظاهر را حفظ کنم. نباید وضع بدتر از این میشد. قرارگاه خاتم ۳ تقریباً جا افتاده بود و یگانها به آنجا مراجعه میکردند.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
از کتاب قرارگاه سری نصرت
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بزرگداشت_شهدای_گردان_تخریب_لشگ_10_سیدالشهداء_علیه_السلام
#20_شهید_تخریبچی
شهدای عملیات کربلای 1
شهدای عملیات نصر4
شهید عقب نشینی ماووت
شهید مقابله با هجوم دشمن در تیرماه 1367
🔷جمعه 23 تیر ماه ساعت 18
مکان : #گلزار_شهدای_بهشت_زهرا_سلام_الله_علیها
قطعه 29- در جوار مزار فرمانده شهید
🌟🌷 @alvaresinchannel