eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
269 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 خورشید مجنون ۴۶ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 از آنجا که چند ماه آخر جنگ اوضاع به نفع عراق تمام شده بود آنها تبلیغات شدیدی را علیه جمهوری اسلامی به راه انداخته بودند. در مذاکرات اصلا راه نمی آمدند و خود را پیروز جنگ می‌دانستند و طلبکار بودند. از طرفی حامیان عراق نیز در مذاکرات سیاسی همواره هوای عراقی‌ها را داشتند و کسی حقی برای جمهوری اسلامی قائل نبود و آتش بس هم که هیچ اعتباری نداشت. ما همواره نگران شروع مجدد جنگ از سوی عراقی ها بودیم. نیروهای U.N در حقیقت نیروی حافظ صلح نبودند؛ به آنها نیروی «ناظر بر آتش بس» می گفتند. نیروهای حافظ صلح معمولاً مسلح هستند، اما این نیروها بدون سلاح بودند و هیچ تضمینی وجود نداشت که عراقی ها بار دیگر جنگ را شروع نکنند. بنابراین ما در عقبه ها نیروی احتیاط را پیش بینی کرده بودیم. بعد از پذیرش قطعنامه هر وقت فرصتی برایم پیش می‌آمد به خانواده بعضی از شهدا و اسرا سر می‌زدم. خانواده های شهدا از حضور ما خوشحال می‌شدند. تا فاو هجده لشکر را در خط پدافندی خود به کار گرفته بود. یگانهایی که در مقابل سپاه ششم به کار گرفته شده بودند، از جنوب به طرف شمال یا از پایین به بالا عبارت بودند از لشکر ۳۱ ، لشکر ۲۵ ، لشكر الاهوار، و لشكر ۱۸. عراق در این زمان بیست و هفت لشکر را در کل منطقه جنوب مستقر کرده بود که شامل یگانهای در خط و یگانهای احتیاط می‌شد.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
🔼🌹 شهیدان سید حسن کلانتر ، عبدالحمید رمضان نیا ، محمد حسین بابالو خاطره قرآن جیبی : شهید سید حسن کلانتر یک قرآن جیبی ۱۱ سوره کوچک داشت ، که در صفحه آخر قرآن به خط خودش نوشته بود : « شادی روح شهید حسن یداللهی صلوات » این قرآن جیبی را به عبدالحمید رمضان نیا به رسم رفاقت هدیه می‌دهد بعد از شهادت سیدحسن کلانتر ، در عملیات کربلایی پنج ، عبدالحمید رمضانیان در صفحه آخر قرآن با خط خود می نویسد : « شادی روح شهید سیدحسن کلانتر صلوات » بعد از مدتی عبدالحمید رمضان نیا این قرآن جیبی را به محمدحسین بابالو ، به یادگار هدیه می دهد و پس از شهادت عبدالحمید رمضان نیا ، در عملیات نصر ۴ ، محمد حسین بابالو در صفحه آخر قرآن جیبی می نویسد : « شادی روح شهید عبدالحمید رمضان نیا صلوات » پس از مدتی این قرآن جیبی را محمدحسین بابالو به یکی دیگر از دوستان به یادگار هدیه می دهد ، که پس از شهادت محمدحسین بابالو ، در عملیات تک سراسری در جاده اهواز خرمشهر ، ایشان هم در همان صفحه آخر قرآن جیبی می نویسد: « شادی روح شهید محمد حسین بابالو صلوات » 🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 http://eitaa.com/photo_430
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۴۷ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 بعد از پذیرش قطعنامه هر وقت فرصتی برایم پیش می‌آمد به خانواده بعضی از شهدا و اسرا سر میزدم خانواده های شهدا از حضور ما خوشحال می‌شدند. اما من خجالت می‌کشیدم که زنده مانده ام و به دیدار خانواده شهید رفته ام. این وضعیت بیشتر در خانواده هایی برایم پیش می آمد که شهید آنها متاهل و دارای فرزند بود. وقتی فرزندان خردسال یک شهید را می‌دیدم حالم دگرگون می شد و رنج می بردم. یک روز به منزل برادر گرجی زاده رفته بودیم. در آن زمان هنوز وضعیت ایشان و اینکه شهید یا اسیر شده اند، مشخص نبود. مادرش در آنجا حضور داشت. با زبان محلی گفت: پس پسر من چه شده است؟ شما از او خبری دارید؟ وقتی صدای این مادر دلسوخته را شنیدم تمام وجودم پر از غصه شد. هیچ جوابی برایش نداشتم. فقط گفتم شما مادر هستید و دعای شما مستجاب می‌شود. برای پسرت دعا کن خداوند اجابت می‌کند. سال ۱۳۶۷ رو به اتمام بود و ما همچنان از وضعیت مفقودان بی اطلاع بودیم. هرچه از زمان مفقود شدن این عزیزان می‌گذشت بیشتر نگران می‌شدیم. حدود چهار، پنج ماه پس از مفقود شدن یارانمان تعدادی از اسرای ما به دلیل بیماری یا قطع عضو و با دخالت صلیب سرخ آزاد شدند. ما هر زمان که متوجه می‌شدیم اسیری به ایران برگشته به سراغ او می‌رفتیم و جویای مفقودان خودمان می‌شدیم.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 روایتگری غواص عملیات کربلای ۴ از یادمان علقمه ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ورود سیدالاسرا ایران شهید حسین لشکری به وطن. وی در ۱۷فروردین۱۳۷۷ و پس از تحمل ۶۴۱۰روز اسارت به آغوش خانواده بازگشت⁦⁩. @AkhbareFori
حضوری با جراحت و مثمر به ثمر در عملیات شکستن حصر آبادان 🔹شهید احمد کاظمی حدود هفت ماه با جدیت در عملیات‌های پاکسازی مناطق غرب به مقابله با فتنه‌انگیزان پرداخت و در یکی از این عملیات‌ها در روستای «افراسیاب» در منطقه‌ دیواندره از ناحیه‌ پا مجروح و به شهر خود منتقل شد. هنوز زخم‌هایش التیام نیافته بود که در اواسط آذرماه همراه با یک گروه ۵۰ نفری در جبهه‌های آبادان حضور یافت و فرماندهی یکی از مناطق عملیاتی به عهده‌اش سپرده شد که نقش مؤثری در این منطقه و سپس عملیات شکست حصر آبادان ایفا کرد. @AkhbareFori
🔼 عرض تسلیت به مناسبت سالروز شهادت حضرت امام سجاد علیه السلام هیأت رزمندگان گردان حضرت امام سجاد علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ذکر مصیبت شهادت امام سجاد علیه السلام هیأت رزمندگان گردان حضرت امام سجاد علیه السلام
🏴 عرض تسلیت به مناسبت سالروز شهادت حضرت امام سجاد علیه السلام هیأت رزمندگان گردان حضرت امام سجاد علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۴۸ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 در میان اسرای آزاد شده یک جوان عرب اهل اهواز وجود داشت که ساکن سه راه خرمشهر بود. به محض اطلاع از آزادی او به منزلش رفتم. ایشان به دلیل بیماری سل آزاد شده بود و از آنجا که در جزایر خیبر به اسارت درآمده بود، احتمال می‌دادم شاید مفقودان مورد نظر ما را در دوران اسارت دیده باشد. ابتدا مطمئن شدم ایشان را به علت ابتلا به مرض سل آزاد کرده اند، سپس از او خواستم از لحظه اسارت تا روز آزادی هرچه دیده است را برایم بازگو کند. چند ساعتی طول کشید. او در طول مدتی که اسیر عراقی‌ها بود افراد زیادی را دیده بود، اما متأسفانه مفقودان ما را نمی شناخت. من تصاویری از بعضی از دوستان مفقود را به همراه داشتم. یک تصویر دسته جمعی را به ایشان نشان دادم و گفتم به این تصویر خوب نگاه کن و ببین در میان این افراد کسی را در دوران اسارت دیده ای؟ بی معطلی انگشت روی تصویر برادر گرجی زاده گذاشت و گفت: «من ایشان را در دوران اسارت به خصوص در چند روز اول که اطراف شهر بصره بودیم، دیده ام.» پرسیدم: «مطمئنی ایشان را دیده ای؟» - جلوی خودم او را کتک می زدند. هیچ وقت چهره اش را فراموش نمی‌کنم.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
🍂 چادر پوشش خواهرانمان بود و یکی در دستش اسلحه و یکی عکس عشقش و در ‌صف اول محکم و با ابهت نشان دادند که از دامن زن مرد به معراج می‌رود ... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
📷دیدار اعضای کمیته خادمین الشهدای پایگاه بسیج حضرت حمزه سیدالشهداء ناحیه امام هادی با خانواده شهید رسولی گفتنی است در این مراسم ضمن روایتگری یادگار دفاع مقدس حاج صالحی عباسی و روضه خوانی برادر حسن شعبانی لباس این شهید که پارسال تفحص و در گلزار شهدای امامزاده طاهر دفن شده بود به خانواده ایشان تحویل داده شد. 🔸کمیته خادمین شهدا استان البرز🔸 https://eitaa.com/khademin_alborz
فرماندهی که سه‌ شهر را از محاصره دشمن نجات داد 🔹محمدعلی جعفری از فرماندهان سپاه پاسداران روایت می‌کند: "شهید تجلایی با خصوصیاتی که داشت، ازجمله مدیریت ذاتی، شجاعت، شهامت، هوش و ذکاوت بالایش، سبب گردید؛ رزمندگان باقی‌مانده در شهر(سوسنگرد) او را به فرماندهی خود برگزینند و علی هم با همه توان، هدایت مقاومت را در داخل شهر به‌خوبی انجام داد و توانست حدود سه روز شهر را که در محاصره دشمن بود حفظ کند و دشمن را شکست دهد." @AkhbareFori
🔹می دونید چقدر شهید دادیم تا راه کربلا باز بشه و بتونیم راحت بریم اربعین؟!! تو دوازدهمین ویژه برنامه قراره یه مستند اکران بشه با عنوان "معبر" روایتی از تشابه زیبای حرکت رزمندگان و شهدا و پیاده روی اربعین 🎞 سلسله جلسات 📽 اکران برترین فیلم های جشنواره عمار در جمع فعالان جبهه انقلاب 🔹دوشنبه ۲۳ تیر، ساعت ۱۷:۳۰ 🔹کرج، میدان مادر، نبش خیام، مسجد حجت بن الحسن(عج) 〰️〰️〰️ ▪️جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی البرز 🌐 @jebhe_alborz ▪️ستاد جشنواره عمار استان البرز 🌐 @AmmarAlborz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نماهنگ زیبای جبهه با مداحی زیبای رزمندگان ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 گرگ‌صفتان ساواک/۵ مرضیه دباغ (حدیدچی) ┄❅✾❅┄ 🔹 مادر و دختر پتویی مادرم در کتاب خاطراتش مبارزات و روز‌های زندان را روایت کرده‌است. یکی از خاطرات، مربوط به حجاب گرفتن من و مادرم در زندان است: «مأموران به بهانه جلوگیری از خودکشی و حلق‌آویز شدن، چادر از سرمان گرفتند. برایم خیلی روشن بود که انگیزه و هدف واقعی آن‌ها از این کار، دریدن حجاب ـ نماد زن مومن و مسلمان ـ و شکستن روحیه ما بود، از این‌رو ما نیز از پتو‌های سربازی که در اختیارمان بود برای پوشش، به‌جای چادر استفاده می‌کردیم. عمل ما در آن تابستان گرم برای مأموران خیلی تعجب‌آور بود، آن‌ها به استهزا و مسخره ما را «مادر پتویی! دختر پتویی!» صدا می‌کردند.» صبح هر دوی ما را برای بازجویی و شکنجه بردند. چون پتو به سر داشتیم، خنده های تمسخرآمیز و متلک ها شروع شد: حجاب پتویی! مادر پتویی! دختر پتویی! ...پتو پتویی! یکی گفت: کجاست آن خمینی که بیاید و شما را با پتوی روی سرتان نجات دهد و .... خلاصه ما را حسابی دست انداخته و مسخره کردند. در آن وضع چون عروسک های خیمه شب بازی برایشان بودیم! بعد شکنجه شروع شد؛ شوک الکتریکی و شلاق... نشر حداکثری = جهاد تبیین ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 واکنش رهبر انقلاب به تغییر جای مهمانان، قبل از شروع دیدار: هرجا دوست دارین بنشینید، به حرف این آقایون گوش نکنید ☝️روایتی از دیدارهای غیررسمی فعالان فرهنگی، هنری و علمی کشور با رهبر معظم انقلاب ✨🕋@ghebleh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۴۹ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 هرچند در آن روز به دنبال یافتن خبری از همه مفقودان بودم و انتظار داشتم از همه آنها اطلاعاتی کسب کنم و به رغم اینکه از دیگر مفقودان خبر خوشحال کننده ای نشد اما همین که زنده بودن و اسارت برادر گرجی زاده برایم محرز شد، خوشحال شدم. بلافاصله به اتفاق همسرم به منزل گرجی زاده رفتم و جریان را به خانواده ایشان گفتم. از طرفی هم نگران بودم نکند عراقی‌ها به مسئولیت او پی برده و ایشان را آزار و اذیت کرده باشند. برادر گرجی زاده خانواده بسیار صبور و کم توقعی داشت. بعدها از اسیر شدن هوشنگ جووند و عده دیگری از مفقودان همچون برادر شهباز جهان دیده هم با خبر شدیم. در آن مقطع لشکر ۹۲ زرهی تحت کنترل عملیاتی سپاه ششم بود و بخشی از نیروهای لشکر هم در خط حد سپاه ششم مستقر بودند. یک روز نیروهای UN به ستاد لشکر ۹۲ مراجعه می‌کنند و سؤالاتی را از فرمانده لشکر می‌پرسند. فرمانده لشکر به آنها می‌گوید:«ما تحت فرماندهی سپاه ششم هستیم. شما اگر سؤالی درباره منطقه دارید باید به‌فرمانده سپاه مراجعه کنید. اگر ایشان صلاح بداند و به شما مجوز بدهد، به اینجا مراجعه کنید.» مسئول U.N به فرمانده لشکر می‌گوید: «فرمانده سپاه که درجه ندارد، اما شما درجه دارید. چگونه تحت فرماندهی کسی هستید که درجه ندارد؟» فرمانده لشکر ۹۲ که در آن زمان سرهنگ توکلی بود، به آنها می گوید: «وظیفه شما نظارت بر آتش بس است. آن را انجام بدهید و کاری به این کارها نداشته باشید!» جواب این فرمانده فهیم و وظیفه شناس برای U.N یک پاسخ دندان شکن بود. بعد از این مورد هرگاه می‌خواستند با فرماندهان منطقه تحت فرماندهی سپاه ششم ملاقات داشته باشند درخواست می‌کردند و در صورتی که به آنها مجوز داده می‌شد به جای مورد نظر مراجعه می‌کردند.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
📖کتاب: « خداحافظ سالار » نویسنده :حمیدحسام روایت خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر سرلشگرپاسدارشهید حسین همدانی @rezatofaniyan