eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
503 دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
33.5هزار ویدیو
107 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📣صدای ملت (1) ☝️☝️☝️☝️☝️ 🔹حرف های یک کهنه سرباز ♦️حتما گوش بدهید و برای دیگران ارسال نمایید. ✅ با ما همراه باشید👇 🔷لطفا جهت تقویت نیروهای انقلاب و گسترش فرهنگ استفاده از پیام رسان های داخلی این کانال را به دیگران معرفی نمایید. 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
🌷 : هر كس به مدار مغناطيسی (ع) نزدیک‌تر شد، اين مدار بر او اثر می‌گذارد؛ او کمیل‌بن‌زیاد می‌شود، او ابوذر غفاری می‌شود، او سلمان پاک می‌شود... @anjomaneravian
🔻معامله ای به قیمت یک عمر👆👆 🔅 حاضرم تمام عبادت‌هایم را به تو بدهم و در عوض تو این ۹ روز نمازت را به من بدهی. @anjomaneravian
🦋مکاشفه عجیب علامه جعفری 👌 🦋علامه جعفری تعریف می‌کردند: ما در مدرسه علمیه‌ای درس می‌خواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود. آن روزها در نجف، طلبه‌ها زندگی سختی داشتند. با این حال، شب‌های ولادت یا شهادت ائمه اطهار (ع) که می‌رسید، پول‌های ناچیزمان را روی هم می‌گذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما می‌خریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع می‌شدیم و یک حالت شب‌نشینی داشتیم. در شب‌های ولادت، در گفت‌وشنودهایمان شوخی هم می‌کردیم. 🦋آن شب هم شب یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: می‌خواهم یک سئوالی مطرح کنم، اما همه‌تان را قسم می‌دهم که صادقانه به آن جواب بدهید. بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور می‌کند، از جیب عبایش یک عکس چاپ‌شده در روزنامه را درآورد و گفت: اگر شما امکان انتخاب داشته‌باشید که یا یک عمر به‌صورت «شرعی و قانونی» با این خانم زندگی کنید، یا به‌طور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب (ع) دیدار داشته‌باشید، کدام را انتخاب می‌کنید؟ نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین (ع) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت می‌کنند... معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است. نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: فلانی! به مادرت چیزی نگویی ها... او هم زندگی شرعی با آن خانم که مادر یکی از سیاستمداران وقت دنیا و زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد. نفر سوم هم به همین ترتیب.» 🦋استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشه‌ای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین (ع) برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح می‌دهم. دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجره‌ام رفتم. همان‌طور که نشسته و به درِ حجره تکیه داده‌بودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه می‌کند. در آن حال عجیب، یک‌دفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ ازآنجاکه درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟ در جواب گفت: همان کسی که می‌خواستی ببینی. من، علی‌بن‌ابیطالب (ع) هستم... نگاه کردم. همان مشخصاتی که در تمام کتاب‌ها از مولا (ع) نقل شده‌بود را داشتند؛ قد میانه، درشت‌هیکل، تا حدی بطین (چاق)، پیشانی بلند و...»شاگرد استاد لبخندبرلب می‌گوید: «استاد می‌گفتند: یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم. حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبه‌ها برگشتم. خانم محمدعلی! من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیده‌بود. یعنی مدت زمانی که گذشته‌بود، تا این حد کوتاه بود 🦋دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟ به آن طلبه‌ای که عکس را آورده‌بود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی... آنقدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم. همه منقلب شدند و به گریه افتادند... 🦋استاد می‌گفتند: بعد از دیدار با امام علی (ع)، هر کتابی را باز می‌کردم، فکر می‌کردم این‌ها را من قبلاً خوانده‌ام.
پدرت را بشناس 1.mp3
8.42M
رازِ تلاقیِ لیالی قدر، با ایام شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، در چیست؟ ویژه‌ی شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام
داستان واقعی تمام زندگی من 👇👇👇 @anjomaneravian
به نام او که هدایتگر است قسمت 2⃣3⃣ روزهای خوش من راحت تر از چیزی بود که فکر می کردم ...اون شب، دو رکعت نماز شکر خوندم ... خیلی خوشحال بودم ... اصلا فکر نمی کردم پدرم حاضر به پذیرش من بشه ... هیچی ازم نپرسید... تنها چیزی که بهم گفت این بود ... - چشم هات دیگه چشم های یه دختربچه نازپرورده نیست... چشم های یه آدم بالغه👌 ... شاید جمله خاصی نبود اما به نظر من، فوق العاده بود ... پدرم کم کم سمت آرتا رفت ... اولین بار، یواشکی بغلش کرد... فکر می کرد نمی بینمش ... اما واقعا صحنه قشنگی بود ... روزهای خوشی بود ... روزهایی که زیاد طول نکشید ... طرف قرارداد پدرم، قرارداد رو فسخ کرد و با شرکت دیگه ای وارد معامله شد ... اگر چه به ظاهر، غرامت فسخ قرارداد رو پرداخت کرد اما شرکت تا ور شکستگی پیش رفت ...  پدرم سکته کرد ... و مجبور شدیم همه چیز رو به خاطر پرداخت بدهی بانک، زیر قیمت بفروشیم ... فقط خونه ای که توش زندگی می کردیم با مقداری پول برامون باقی موند ... پدرم زمین گیر شده بود ... تنها شانس ما این بود که بیمه و خدمات اجتماعی، مخارج درمان و زندگی پدر و مادرم رو می دادن ... نمی دونم چرا ... اما یه حسی بهم می گفت ... من مسبب تمام این اتفاقات هستم ... و همون حس بهم گفت ... باید هر چه سریع تر از اونجا برم ... قبل از اینکه اتفاق دیگه ای برای کسی بیفته ... و من ... رفتم ... ادامه دارد... @anjomaneravian
به نام او که هدایتگر است قسمت 1⃣3⃣ حلال در رو بست و اومد تو ... وارد حال که شد چشمش به آرتا افتاد ... جلوی شومینه، نشسته بود بازی می کرد ...  - خوبه شبیه تو شده، نه اون شوهر عوضیت ...😏 مادرم با دلخوری اومد سمت ما ...  - این تمام احساستت بعد از سه سال ندیدن دخترته؟ ... خوبه هر بار که زنگ می زد خودت باهاش حرف نمی زدی ... اون وقت شکایت هم می کنی ... تا زمان شام، نشسته بود روی مبل و مثلا داشت روزنامه می خوند ... اما تمام حواسم بهش بود ... چشمش دنبال آرتا می دوید ... هر طرف که اون می رفت، حواسش همون جا بود ... میز رو چیدیم ... پرده ها رو کشیدم و حجابم رو برداشتم ...  - کی برمی گردی؟ ... مادرم بدجور عصبانی شد ...  - واقعا که ... هنوز دو ساعت نیست دیدیش ... - هیچ وقت ... مادرم با تعجب چرخید سمت من ... همین طور که می نشستم،گفتم ... - نیومدم که برگردم ... پاهاش سست شد ... نشست روی صندلی ...  - منظورت چیه آنیتا؟ ... چه اتفاقی افتاده؟ ... نمی دونستم چی باید بگم ... اون هم موقع شام و سر میز ... بی توجه به سوال، خندیدم و گفتم ...  - راستی توی غذای من، گوشت نزنید ... گوشت باید ذبح اسلامی باشه ... بعید می دونم اینجا گوشت حلال گیر بیاد... پدرم همین طور که داشت غذا می کشید ... سرش رو آورد و بالا و توی چشم هام خیره شد ...  - همین که روش آرم مسلمون ها باشه می تونی بخوری؟... از سوالش جا خوردم ... با سر تایید کردم ... - هفته دیگه دارم میرم هامبورگ ... اونجا مسلمون زیاد داره ... و مادرم با چشم های متعجب، فقط به ما نگاه می کرد . ادامه دارد... @anjomaneravian
﷽ ❇️پاسخ به یک شبهه ساده‌سازانه درباره بیانات امروز رهبر انقلاب ❓وزارت خارجه در 《خسارت محض》مسئولیتی نداشت؟ 🔹️بلافاصله بعد از بیانات رهبر معظم انقلاب درباره نحوه تعیین سیاست‌های کشور در حوزه سیاست خارجی و تاکید ایشان مبنی بر اینکه وزارت خارجه در این زمینه تنها تصمیم‌گیر نیست، برخی نوشتند که رهبر معظم انقلاب بدینوسیله مسئولیت کامل برجام و هر آنچه در سیاست خارجی این ۸ سال اتفاق افتاده را برعهده گرفتند لذا یا نقدها به برجام و‌ دستگاه دیپلماسی دولت روحانی از اساس غلط است و یا نوک پیکان به سمت دولت نیست چرا که وزارت خارجه فقط مجری بوده است. 🔹اما این برداشت، یک مغلطه آشکار و یک ساده سازی عجیب است؛ علت آنکه رهبر معظم انقلاب نفرمودند وزارت خارجه هیچکاره است، بلکه وزارت خارجه تصمیم‌گیرّ تنها نیست و از قضا چنین نکته‌ای نه تنها عجیب نیست بلکه یک امر بدیهی و روشن در امور‌ حکمرانی در دنیاست. 🔹همانطور که رهبری نیز اشاره کردند، دستگاه‌های بالادستی (که شورای عالی امنیت ملی مهمترین آنهاست) بر مبنای فاکتورهای مختلف مثل اقتصاد، فرهنگ، امورات نظامی، اجتماعی و دیپلماتیک، نهایتاً سیاستگذاری می‌کنند. 🔹لذا اولاً وزارت خارجه بخشی از این روند تصمیم‌گیری است(کما اینکه یک عضو ثابت دارای حق رای در شورای عالی امنیت ملی وزیر خارجه است) اگرچه منطقاً همه‌ی تصمیم‌گیری با او نیست. 🔹ثانیاً ماهیت و تفکر و توان دستگاه دیپلماسی قطعاً در معادلات این تصمیم‌گیری موثر است و ثالثاً و از همه مهمتر اینکه وزارت خارجه به عنوان «مجری» میتواند این سیاستها را محقق و یا به کلی آن را معکوس کند. 🔹کما اینکه در موضوعی مانند برجام مشاهده شد که سیاستگذاری کلان انجام شد، خطوط قرمز تعیین شد تا کشور به «توافق خوب» برسد، اما مجری به نحوی عمل کرد که هیچ یک از خطوط قرمز محقق نشد و نتیجه آن شد که کشور با یک «خسارت محض» مواجه شد که حاصل آن شدیدترین تحریمهای تاریخ علیه کشور بود. 🔹اما وقتی همین سیاستها در میدان و توسط فردی مانند حاج قاسم پیگیری می‌شد کاملا محقق می‌گشت. به نحوی که سیاست مقابله با داعش و حفاظت از مرزها و منافع ایران اسلامی کاملاً تحقق یافت و کشور آن را جشن گرفت. 🔹لذا ماهیت دولت و وزیر و وزارت خارجه در این سیاستگذاریها موثر است (تفاوت برخی تاکتیکها و رویکردها در دولتهای مختلف گواه روشن این امر است) و ثانیاً «اجرا» بخش مهمی از این پروژه‌ی مربوط به دستگاه روابط خارجی است که میتواند باعث افتخار شود و یا خسارت محض را نصیب کشور کند.