❣ #تدبر_در_قرآن
🕋 وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ
(أعراف/١٩٩)
⚡️ترجمه:
"و از نادانان روی بگردان."
🔑چارهی بسیاری از جروبحثها این است که در آنها هیچ گونه دخالتی نکنی.
☀️#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🖤 #پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
🍃مثل خدیجه پیدا نخواهد شد.
خدیجه در آن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود، و مرا با ثروت خود برای پیشرفت دین خدا یاری نمود.
خدا به من دستور داد خدیجه را به قصر زمرّدی که در بهشت دارد و هیچ رنج و زحمتی در آن نیست، بشارت دهم.
📖 بحار الأنوار: ج ۴۳، ص ۱۳۱
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
از اون بچه هیئتی های عاشق بود عاشق مادرش حضرت زهرا (س) ...
گردانمون یه هیئت داشت به اسم گردان متوسلین به حضرت زهرا (س) توی هیئت همه بچه ها بی قرار بودن اما حال سید با همه فرق داشت ،
تا اسم حضرت زهرا (س) میومد مثل بارون بهار گریه میکرد حالش عوض میشد ؛ خیلی
به مادرش ارادت داشت ،
یه دست نوشته ازش مونده که سند عاشقی سید به حضرت زهرا (س) ست ؛
خطاب به امام زمان(عج) :آقا جان وقتی که ما به جبهه میرویم به این نیت میرویم که انتقام سیلی حضرت زهرا(ع) که آن نامرد ها به روی مادر شیعیان زده اند رو بگیریم ...
برای انتقام آن بازوی ورم کرده میرویم . برای انتقام آن سینه سوراخ شده میرویم . سخت است شنیدن این مصیبت ها .
نام شهید : سید احمد
نام خانوادگی شهید : پلارک
تاریخ تولد :1344/02/07
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : 1366/01/22
محل شهادت : شلمچه ،عملیات کربلای ۸
وضعیت تاهل : مجرد
محل مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها
#شهید_سید_احمد_پلارک 🌷
12.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥|نماهنگ مادر مهربانیها
🌷تقدیم به ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها
@anjomaneravian
18.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 زیارتنامه حضرت خدیجه (سلام الله علیها)
🔹 السَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی نُصْرَةِ سَیِّدِ الاَْنْبِیاءِ، وَ نَصَرَتْهُ مَا اسْتَطاعَتْ وَ دافَعَتْ عَنْهُ الاَْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَكِ بِما أَوْلاكِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَ السَّلامُ عَلَیْكِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ .
🔸 سلام بر تو اى مادر مؤمنان، سلام بر تو اى همسر سرور فرستادگان، سلام بر تو اى مادر فاطمه زهرا سرور بانوان دو جهان، سلام بر تو اى نخست بانوى مؤمن، سلام بر تو اى آن كه دارائیش را در راه پیروزى اسلام و یارى سرور انبیا هزینه كرد و دشمنان را از او دور ساخت، سلام بر تو اى آن كه بر او جبرئیل درود فرستاد، و سلام خداى بزرگ را به او ابلاغ كرد، این فضل الهى گوارایت باد و سلام و رحمت و بركاتش بر تو باد.
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
سه دقیقه در قیامت
پایان عمل جراحی
احساس کردم انها کار را به خوبی انجام دادند. دیگر هیچ مشکلی نداشتم .ارام وسبک شدم.چقدر حس زیبایی بود!در د از تمام بدنم جدا شد.
یکباره احساس راحتی کردم .با خود گفتم خدا را شکر.از این همه در دچشم وسردرد راحت شدم.چقدر عمل خوبی انجام شد.با اینکه کلی دستگاه به سر وصورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم ونشستم.
برای یک لحظه زمانی که نوزاد ودر اغوش مادرم بودم را دیدم! از لحظه کودکی تا لحظه ای که وارد بیمارستان شدم٬برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت!
چقدر حس وحال شیرینی داشتم. در یک لحظه تمام زندگی واعمالم را دیدم! در همین حال وهوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباسی سفید ونورانی در سمت راست خود دیدم.
او بسیار زیبا ودوست داشتنی بود.نمی دانم چرا این قدر او را دوست داشتم.می خواستم بلند شوم واو را در اغوش بگیرم.او کنار من ایستاده بود وبه صورت من لبخند می زد.محو چهره او بودم.باخود گفتم :چقدر چهره اش زیباست! چقدر اشناست.من او را کجادیده ام!؟
سمت چپم را نگاه کردم عمو وپسر عمه ام٬اقاجان سیدو....ایستاده بودند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود.
پسر عمه ام از شهدای 💗دفاع مقدس بود.از این که بعد از سال ها انها را می دیدم خیلی خوشحال شدم.
زیر چشمی به جوان زیبا روی که در کنارم بود دوباره نگاه کردم. من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهره اش براین اشناست. یکباره یادم امد حدود ۲۵سال پیش .
شب قبل ازسفرمشهد عالم خواب حضرت عزائیل.....
با ادب سلام کردم حضرت عزرائیل جواب دادند.محو جمال ایشان بودم که بالبخندی بر لب به من گفتند:برویم؟
با تعجب گفتم :کجا ؟دوباره نگاهی به اطراف انداختم .دکتر جراح ماسک روی صورتش را در اورد وبه اعضای تیم جراحی گفت :مریض از دست رفت.دیگه فایده ندارد.بعد گفت :خسته نباشید .شما تلاش خودرا کردین ٬اما بیمار نتوانست تحمل کنه....
📚برگرفته از کتاب سه دقیقه در قیامت انتشارات شهید ابراهیم هادی
🌷🌷سه دقیقه در قیامت🌷🌷
پایان عمل جراحی (قسمت ۲)
یکی دیگر از پز شک ها گفت:دستگاه شوک بیارین...
نگاهی به مانیتور اتاق عمل کردم.همه از حرکت ایستاده بودند!
عجیب بود که دکتر جراح من ٬پشت به من قرار داشت٬اما من می توانستم صورتش راببینم!حتی می فهمیدم که در فکرش چه می گذرد!من افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم می فهمیدم که در فکرش چه می گذرد!من افکار افرادی که داخل اتاق بودند رامی فهمیدم.همان لحظه نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد.من پشت درب اتاق را میدیدم!برادرم با یک تسبیح📿 در دست٬ نشسته بود کنار درب اتاق عمل ذکر می گفت.
خوب به یاد دارم چه ذکری می گفت.اما عجیب تر اینکه ذهن او را می توانستم بخوانم!
او با خودش می گفت:خدا کند که برادرم برگرده.او دوفرزند کوچک داردوسومی هم در راه است.اکر اتفاقی برایش بیفتد٬مابا بچه هایش چه کنیم؟یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچه های من چه کند!؟
کمی انطرف تر داخل یکی از اتاق های بخش یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد.من اورا هم می دیدم .داخل بخش اقایان٬یک جانباز بود که روی تخت خوابیده وبرایم دعا میکرد.
اورا می شناختم.قبل از این که وارد اتاق عمل شوم با اوخداحافظی کردم وگفتم که شاید برنگردم.
این جانباز خالصانه می گفت :خدایا من را ببر٬اما او را شفا بده . اوزن وبچه دارد٬اما من نه.
یکباره احساس کردم که باطن تمام افراد را متوجه می شوم٬نیت هاواعمال ان ها را می بینم.
بار دیگر جوان خوش سیما به من گفت :برویم؟
از وضعیت به وجود امده وراحت شدن از درد وبیماری خوشحال بودم.فهمیدم که شرایط خیلی بهتر شده اما گفتم:نه!
خیلی زود فهمیدم منظور ایشان ٬مرگ من وانتقال به ان جهان است٬مکثی کردم وبه پسر عمه ام اشاره کردم بعد گفتم:من ارزوی شهادت💓 دارم٬من سال ها به دنبال جهاد شهادت💓 بودم ٬حالا این جا وبا این وضع بروم؟
اما انگار اصرار های من بی فایده بود.باید می رفتم...
📚سه دقیقه در قیامت
انتشارات هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 دعایی برای رهایی از گناهان جنسی
@anjomaneravian