eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
499 دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
33.3هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی سهل و روونی داشت اهل آداب و معاشرت بود زندگی رو به خانواده ش سخت نمی‌گرفت لذت می‌برد کسی خونه ش می‌رفت دستخالی خونه کسی نمی‌رفت مهدی تظاهر نمی‌کرد خودش بود! خودِایمان! توی پادگان همه دوسش داشتن! در عین مربیگري، رفیق شفیق بود یک پاسدار نمونه مداح بود و شاعر جایی دَم نمیزد که داور فوتبالم! سوارِ موقیعت اجتماعی ش نمیشد! خاکی بود و اهل دل .. سربازها درد دل شونُ به مهدی برادرمی‌گفتن صرفا شنونده درد و دل نبود بلکه حلال مشکل بود! وقتی ارتقاء درجه گرفت نگفت من الان استادم و اِل و بِل! به دستگیری مستمندان اصرار داشت درد مَردم، درد و رنجِش بود قاعده نظامی بهم ریخته بود گاهی می‌گفتیم زن زلیل ! زشته مَرد تو خونه کار کنه، کمی اقتدار داشته باش! می‌گفت حین کمک کردن به همسر بعدِ هر وعده غذا از خانومم تشکر میکنم به امیرمحمد میگم دست مادرشو ببوسه! بدون اینکه دَم از شهادت بزنه پِی فراهم کردن اسباب شهادت بود! با مهدکودک مخالف بود می‌گفت چیه بچه رو میزارن مَهد؟ بچه باید تو حسینیه پای مکتب سیدالشهدا بزرگ شه برای بچه وقت می گذاشت نبود بگه استادم و صاحب منصب و بازی با بچه در شان و منزلت من نیست! مهدی طهماسبی پسر خونگرم مسجدسلیمانی؛ نه نمی آورد! هر کاری از دستش بر میومد دریغ نمی‌کرد. بی حد و مرز احترام به پدر و مادرش داشت! قبل از هر وصیتی، خودش عامل بود! حد محرم و نامحرم داشت حلال خدا رو حلال و حرام خدا رو حرام می‌دونست تاکید بر رعایت حریم داشت. اهل چفیه انداختن و تظاهر نبود سخنان رهبری دنبال می‌کرد دغدغه ش اوامر ولی بود پایه ثابت راهپیمایی ها بود به لباس پیامبر احترام خاصی می‌گذاشت به نماز اول وقت اهتمام داشت و به دانشجوهاش هم سفارش می‌کرد قطره ای از دریای مسلمونی مَهدی گفتم که بگم آی رفیقےکه زندگی به خونواده سخت گرفتی با هر مهمونی رفتن اَخم و تَخم میکنی با هر تماس تلفن، می پیچونی! آی رفیقےکه تا یک ستاره به شونه هات اضافه میشه خیال میکنی خبریه و دنیا دو روز! آی رفیقےکه سوار موقیعت اجتماعیت میشی! آی رفیقےکه جای حل مشکلات مردم از طرف آتو می‌گیری تا جایی تلافی کنی! آی رفیقےکه دستت به همسایه فقیرت میرسه اما چشاتُ می‌بندی آی رفیقےکه کمک به همسرتُ کسرِ شان می دونی آی رفیقےکه تو جمع دوستان خندون اما تو خونه بُرجِ زهرماری! آی رفیقےکه حوصله بچه نداری آی رفیقےکه تفریح با خانواده در برنامه ت حرامه! آی رفیقےکه نمازات یکی در میونه اما تسبیح از دستت نمی افته! آی رفیقےکه تو پی وی ناموسِ مردم با رها کردن احساس و تغییر ضمایر از شما به تو التماس دعای شهادت داری! آی رفیقےکه دم از ولایت می‌زنی اما یکبار پای درس ولی ننشستی با تو اَم... با شَخصِ شَخیص تو... مَهدی ۳۳ سال شهید بود بی آنکه دَم از شهادت بزند! تفکر و اعمالَت که مَهدی گونه باشد به مَهدی قسم! هر کجای عالم که باشی حتی در کوچه های القراصی شهادت تو را در آغوش خواهد گرفت
ا.ل.ق.ر.ا.ص.ی منطقه ای که تو را اربا اربا تحویلم داد! امانتم بودی اما او امانتدار خوبی نبود! الفِ "القراصی" امیرمحمدت را بی پدر کرد پسرم به یکباره در شش سالگی مَرد شد هنوز بهونه هایش در گوشم می پیچد! بهونه ی اینکه پس بابا کِی میآد.. ؟ میخوام امشب تو بغل بابا بخوابم! زنگ بزن به بابا باهاش حرف بزنم! اگر بابا نمیاد ما بریم پیشش! پارک نمیرم اسباب بازی نمیخوام من بابامو میخوام باهاش بازی کنم زنگ بزن بابا بگو بیاد من دیگه اذیتش نمیکنم قول میدم از قول های مردونه ای بابا میداد و بهش عمل می‌کرد، زنگ بزن دیگه! الفِ "القراصی" قامتم را خم کرد! لام اش لوازم زندگی مان را تغییر داد لازمه حیاتی حیاتِ من و بچه ها بودی! "القراصی" پازل زندگی ام را سوخته تحویلم داد قاف اش اما یک قومی را از داشتنت محروم کرد. "القراصی" شهد شهادت را به جانَت خوراند فکرِ قم را کرد که سعادتت این است جزء شهیدان این شهر باشی را "القراصی" رَمَق از جانمان گرفت شدیم پدر شهید، مادر و همسر شهید! افتخاری بود تو را فدای آرمان هایت کنیم اما با هناقِ دلتنگی هایمان چه کنیم؟ "القراصی" امانت دار خوبی نبود تو را چو گلبرگ یاس تحویلَش دادم اما او تو را با پلاکی سوخته تحویلم داد! صاد "القراصی" اما صدای تو را برایم تا ابد خاطره و صدای ما را فغان کرد شده ایم راوی روایتِ زندگانی تو اما چگونه بگویم دنیای من بودی؟ با کدامین زبان، لهجه و گویش؟ من تمام دنیایَم را برای دنیایشان دادم چگونه بگویم آرمانَت از حجاب، این وضعیت بی بند و باری نبود؟ چگونه بگویم ِآرمانَت از ولایت، یک عکس از رهبری بر دیوار اتاقشان نبود؟ چگونه تعریف کنم ایمانَت را؟ یاء "القراصی" یاری می‌کند مرا.. میان خطراتِ تلخ و شیرین روزگار با مرور آرمان هایَت قامتم راست می‌شود امیرمحمد با یاد تو قد می کشد و مَرد می‌شود بهونه هایش کمتر و فهمَش بیشتر می‌شود حیات من با یاری ات مثل همیشه جریان دارد قم و قوم مان به وجودت مفتخر است تا بودی تنها برای من بودی اما اکنون برای مردم یک شهری! برای یک نظام! یک انقلاب! تکثیر شده ای .... و این تکثیر به قیمت جانَت تمام شد. "القراصی" را حلال می‌کنم نه بخاطر آنکه تمام هستی ام را سوزاند بلکه به این برهان که تو را به آنچه لایقَت بود رساند. یاری رساندن تو در بیان آرمان هایَت رمق را به جانَم کشیده و حیاتَم داده! بعد از هفت سال ... این منم و دنیایی که تمامَش [طو]یی!
نمیدانی چه شبی داشتیم بغض بی امان بر گلوی یک ملت چنگ می انداخت دست‌های ایران به سمتِ آسمان و انتظاری که بوی التماس را به خود گرفته بود! تنها پناهِمان، جوادِ امامِ رئوف بود مراسم خطبه خوانی حرمین تعطیل شد. ولادتی که مزه شهادت میداد! بوی خون و سوختن به مشامَم میرسید خاطراتِ سوختَنَت چنگ به دلم می انداخت خبر آمد از دیدار یار که گفته بود: "مردم نگران نباشند، دلواپس نباشند، ان‌شاءالله رئیس‌جمهور هم به دامن مردم، به آغوش مردم برمیگردد و کارها هم ان‌شاءالله به بهترین وجهی به جریان می‌افتد" قلبَم کمی آرام گرفت و ذکرِ صلوات با چاشنی امید، بر لَبَم جاری؛ شب را تا صبح پلک نزدم چشمانی که در عین امید، می بارید خاطراتی که از {تو} در ذهنَم مرور میشد بوی خونی که هر دَم به مشامَم می‌رسید خبر آمد: "بوی سوخت می آید، نیروها به سمتِ بوی سوخت حرکت کردند" در سکوتِ حزین، فریاد زدم بوی سوخت یا سوختن؟ و بی امان گفتم: آه! مهدی جان! ماشینِ مهمات، بوی باروت، موشکِ کروز! باید بیشتر ضامن آهو را التماس کنم باید این بار؛ ضامنِ یک ملت دلسوخته شود به گمانَم هنوز خادم الرضا را نشناخته ایم! نباید همانند تو بی هوا برود! اذانِ صبح می‌گویَد اخبار اما فقط می‌نویسد مِه استُ بادُ بوران! درست همانند دلِ ملتِ ایران! وجودَم را مِه غَم گرفته چشمانَم اما بارانیُ دلم، طوفانی ست! نَکُنَد خردادِ خونین دیگری در راه است؟ نَکُنَد عزادار شده ایم و خبر از یار نداریم؟ چه شامِ ولادتی شده است، ایران! بوی شام و کوفه می آید مهدی جان! قلبَم از ضربان ایستاده است به یاد می آورم تاریخِ سه ساله را.. مردم و مسئولانی که در این مدت کوبیدند! تاختَند علیه فرزندِ حیدر همچو نَمِ باران، در ذهنَم مرور می شوی خرداد۹۵_ تهران_ فرودگاه امام خمینی ... در کُتِ قهوه ای ات با همان شیارِ چانه لبخند میزنی و میگویی: "وقتِ پرواز است، باید بروم" ! از پرواز خاطره ی خوشی ندارم از رفتن و پریدن تا آسمانِ هشتم! با هجومِ خاطراتَت، تسبیح به دست پای شبکه خبر بیهوش شده ام .. چشمانَم را که باز می‌کنم نوارِ مشکیِ کُنجِ صفحه، امیدَم را نقشِ بر آب می کند آب می‌شوم؛ درست مثل همان روزی که خبرِ شهادتَت را شنیدم نگفتم از پرواز خاطره خوشی ندارم؟ نپرسیدم بوی سوخت می آید یا سوختن؟ زیرنویس میشود: "لاشه بالگرد و من می‌خوانَم لاشه ماشینِ مهمات" زیرنویس میشود: "سقوطُ انفجار و من می‌خوانَم اصابتِ کروز و مهمات" زیرنویس می‌شود: "هویت اجساد قابل شناسایی ست و نیاز به آ. DNA نیست" و من می‌خوانَم پلاک سوخته اش را برایَم بیاورید! زیرنویس میشود: تشییع پیکر در قم و مَن می‌خوانَم تشییع از مصلی به سمتِ گلزارِ شهدا ... زیرنویس می‌شود: سوختگی صد درصدی ریاستِ جمهوریِ اسلامی ایران و من می‌خوانَم داغِ دیدنَت هنوز به دلَم مانده.. زیرنویس میشود: خادمِ الرضا و من می‌خوانَم خادمِ مسجدِ جمکران! زیرنویس میشود شهیدِ خدمت و من می‌خوانَم شهید مَهدی طهماسبی"! ۱۶ خردادِ هرسال شهید میشوی .. ۱۶ خرداد هرسال شهید میشوم .. اما امسال، از اولِ خرداد بوی باروت گرفته ای درست از شامِ ولادتِ امامِ هشتم! راستی! مهمان تان رسید؟ حالش خوب است؟ وقتی می آمد روزگارَش مثلِ کوچه پس کوچه های القراصی مورد آماجِ حملاتِ خودی و بیخودی بود! اما او مثلِ خودت، کوهِ صبر و استقامت بود! وعده الهی ست که فرمود: وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ "و کوه هایی که از جا کنده می‌شوند". آری! کنده می‌شوند از میزِ ریاستِ جمهورُ می‌شوند؛ شهیدِجمهور! کنده می‌شوند از میزِ درسِ علویونُ پَر می‌کِشَند به سوی القراصی! حالا که جمع تان جمع است و گُل از روی علی بن موسی الرضا شِکُفته برایمان بگو آیا زمان آن نرسیده تا منادی ندا دهد: "یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثیباً مَهیلاً"؟ "آن‌روز که زمین و کوه‌ها سخت به لرزه درمی‌آید، و کوه‌ها (چنان درهم کوبیده می‌شود که) به شکل توده‌هایی از شن نرم درمی‌آید"! عزیزِجان! میشود دَمِ گوشَم بخوانی پای مکتبِ سیدعلی، چند مِه و باران و بوران را باید عبور کنیم؟ براستی سیدابراهیم برایتان گفت ؟ این بار کوه های ورزقان سخت شدند سینه سپر کردند تا کوهِ خدمت همانند تو، همچو شن، خاکستر شود و دودمانِ مسئولانی را به باد دهد که به نامِ انقلاب، تیشه به ریشه اسلام و آرمان های روح الله میزنند! شهیدِجان! میشود برایَمان بگویی چند خرداد مانده تا صاحبِمان برسد؟ چند طوفان مانده تا بگویَد: "ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم"