eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
470 دنبال‌کننده
28هزار عکس
29.5هزار ویدیو
103 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💟 💕 همسر شهید آقا منوچهر مدق: وقتایی که واسه تماشای آسمون می‌رفت بالا پشت بوم. بهش مي‌گفتم: من از پشت بوم متنفرم...!!! ما رو از هم جدا ميکنه...😕 بيا بريم پايين..." نمی‌تونستم ببينم آسمون و پرواز چند پرنده، اون رو می‌کِشه بالای پشت بوم و ساعت‌ها اون‌جا نگهش مي‌داره! بهم می‌گفت: "هر وقت دلت واسم تنگ شد، بيا اينجا. من اون بالام. فرشته! فقط يه چيز تو دنياست که مي تونه تو رو ازم جدا کنه. يه عشق دیگه! عشق به خدا. نه هيچ چيز ديگه. 🍃 ... بچه دار که مي‌خواستيم بشيم بهم گفت: "يک صدم درصد هم تصور نکن که کسی بتونه اندازه‌ی سر سوزنی جات رو تو قلبم بگيره. تو فرشته‌ی دنيا و آخرت منی💞 مجروح که شد... عاشقونه و پروانه واااار دورش می‌چرخیدم. بهم می‌گفت: "کِيف می‌کنم از این‌که می‌بینم توی نگاهت ترحم نیست♥️ . من همه زندگيم رو تو منوچهر می‌ديدم... تو صداش... تو نگاش که غما رو از دلم مي‌شست؛ وقتایی که به فکر بيماريش می‌افتادم و تو فکر فرو مي‌رفتم، سر به سرم مي‌ذاشت... با يه گفتنش، همه چيز رو از ياد مي‌بردم و باز خونه پر می‌شد از صدای شادی؛ . روزای آخر می‌گفت: "هيچ فرقی نيست بين رفتن و موندن... پيشتونم. فقط منو نمی‌بینین. نوازشتون می‌کنم. اگه روحمون به هم نزديک باشه، شما هم حسم می‌کنين..." ..... هر از گاهی مياد. مثل يه نسيم از کنار صورتم رد می‌شه... بوی تنش مي‌پيچه تو خونه... می‌دونم اون دنیا خوش نمي‌گذرونه...! اون اون‌جا تنهاست... من اينجا... 😔 تا منوچهر بود... رنگ غم رو نديده بودم. حالا شادی رو نمی‌فهمم! ✔️همه چيز تو اين دنيا اختراع شده اما هيچ اکسيری واسه دلتنگی نیست.💔 🌷 ♡♡ ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِڪــاشــانـہ‌ے‌مـہـر💞✿ 🏡 @kashaneh_mehr
💟 💕 همسر شهید آقا منوچهر مدق: وقتایی که واسه تماشای آسمون می‌رفت بالا پشت بوم. بهش مي‌گفتم: من از پشت بوم متنفرم...!!! ما رو از هم جدا ميکنه...😕 بيا بريم پايين..." نمی‌تونستم ببينم آسمون و پرواز چند پرنده، اون رو می‌کِشه بالای پشت بوم و ساعت‌ها اون‌جا نگهش مي‌داره! بهم می‌گفت: "هر وقت دلت واسم تنگ شد، بيا اينجا. من اون بالام. فرشته! فقط يه چيز تو دنياست که مي تونه تو رو ازم جدا کنه. يه عشق دیگه! عشق به خدا. نه هيچ چيز ديگه. 🍃 ... بچه دار که مي‌خواستيم بشيم بهم گفت: "يک صدم درصد هم تصور نکن که کسی بتونه اندازه‌ی سر سوزنی جات رو تو قلبم بگيره. تو فرشته‌ی دنيا و آخرت منی💞 مجروح که شد... عاشقونه و پروانه واااار دورش می‌چرخیدم. بهم می‌گفت: "کِيف می‌کنم از این‌که می‌بینم توی نگاهت ترحم نیست♥️ . من همه زندگيم رو تو منوچهر می‌ديدم... تو صداش... تو نگاش که غما رو از دلم مي‌شست؛ وقتایی که به فکر بيماريش می‌افتادم و تو فکر فرو مي‌رفتم، سر به سرم مي‌ذاشت... با يه گفتنش، همه چيز رو از ياد مي‌بردم و باز خونه پر می‌شد از صدای شادی؛ . روزای آخر می‌گفت: "هيچ فرقی نيست بين رفتن و موندن... پيشتونم. فقط منو نمی‌بینین. نوازشتون می‌کنم. اگه روحمون به هم نزديک باشه، شما هم حسم می‌کنين..." ..... هر از گاهی مياد. مثل يه نسيم از کنار صورتم رد می‌شه... بوی تنش مي‌پيچه تو خونه... می‌دونم اون دنیا خوش نمي‌گذرونه...! اون اون‌جا تنهاست... من اينجا... 😔 تا منوچهر بود... رنگ غم رو نديده بودم. حالا شادی رو نمی‌فهمم! ✔️همه چيز تو اين دنيا اختراع شده اما هيچ اکسيری واسه دلتنگی نیست.💔 🌷 ♡♡
آسمانی ‌‌شهیدحاج‌قاسم‌ سلیمانی ۴ ‌! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی‌خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله! ! از کاروان دوستانم جامانده‌ام... ،‌ای عزیز! من سال‌ها است از کاروانی به جا مانده ام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه می‌کنم، اما خود جا مانده ام...!! اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آن‌ها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند... ! جسم من در حال علیل شدن است....چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟!! ، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.... ! من از بی قراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌روم... ،، به کَرَمت دل بسته ام، تو خود میدانی دوســـــتت دارم. خوب میدانی جز تو را نمی‌خواهم. مرا به خودت متصل کن... وحشت همه ی وجودم را فرا گرفته است!! من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن!! مرا به حُرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کرده‌ای، قبل از شکستن حریمی که حرم آن‌ها را خدشه دار می‌کند، مرا به قافله‌ای که به سویت آمدند، متصل کن ، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بار‌ها تو را دیدم و حس کردم، نمی‌توانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر اما آنچنان که شایسته توباشم