هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
#یادی_از_شهدا
🌷🌷🌷 یه روز تو گردان من و آقا جواد و چندتا از بچه ها گرم گرفته بودیم و داشتیم صحبت می کردیم که حرف از شهادت شد...
به آقا جواد گفتم که شما دلت پاکه دعا کن که من شهید شم. یه جمله کوتاه ولی تاثیرگذاری بهم گفت.
@jannatolmahdi313
آقا جواد گفت: اگه اینجا شهید شدی که خوش به حالت اما اگه نشدی و رفتی تهران تمام سعیتو کن که شهید زندگی کنی اون وقت تو میدون جنگ می خرنت و شهید میشی.
حقیقتش اونجا نفهمیدم آقا جواد چی گفت؛ ولی وقتی بعد از یک ماه برگشتم تازه متوجه توصیه آقا جواد شدم و وقتی خبر شهادت ایشون را شنیدم به این ایمان رسیدم که آقا جواد یک عمر شهید زندگی کرد و آخر هم مزدشو گرفت...🌷🌷🌷
#شهید_جواد_الله_کرم
#مدافع_حرم
#شهید_مدافع_حرم
@jannatolmahdi313
#یادی_از_شهدا
@jannatolmahdi313
حرام است حرام!
🌷🌷🌷 نگذاشت تالار بگیریم؛ ما هم تمام مجالس را در منزل گرفتیم.
خانمها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم، داماد باید میآمد کنار عروس مینشست تا هدایای خانوادهها تقدیمشان شود.
گفتم: مادر جان! عروسی است همه منتظر هستند چرا نمیآیی؟ اگر نیایی فکر میکنند عیبی داری!!
گفت: نه هر فکری میخواهند بکنند از نظر اسلام درست نیست جایی بروم که این همه خانم آنجا جمع هستند.
کنترل نگاهها در این شرایط سخت است سخت!!!🌷🌷🌷
#شهید_حسن_آقاسی_زاده_شعرباف
📚 شهاب ص۶۷
@jannatolmahdi313
#یادی_از_شهدا
@jannatolmahdi313
🌷🌷🌷 بعد از عمليات بيتالمقدس و فتح خرمشهر زمانی كه خدمت حضرت امام شرفياب شديم حاج احمد از ناحيه پا مجروح شده بود و عصا در دست داشت.
وقتی كه خدمت امام رسيديم ايشان با امام ملاقات خصوصی هم داشت برای عرض گزارش.
زمانی كه از خدمت امام برمیگشت ديدم كه برادر احمد عصا در دست ندارد و خيلی سريع و خيلي خوب دارد حركت میكند و اصلاَ احساس ناراحتی نمیكند.
من از ايشان پرسيدم كه عصا را چه كردی؟
گفت زمانی كه خدمت امام بودم امام پرسيدند كه پايت چه شده است گفتم كه مجروح و زخمی هستم. حضرت امام دستی بر زخم پايم كشيدند و فرمودند ان شاءالله اين زخم خوب میشود. من از آن لحظه ديگر احساس درد ندارم و نياز به عصا هم ندارم.🌷🌷🌷
#جاوید_الاثر_احمد_متوسلیان
@jannatolmahdi313
#یادی_از_شهدا
@jannatolmahdi313
🌷🌷🌷 بعد از عمليات بيتالمقدس و فتح خرمشهر زمانی كه خدمت حضرت امام شرفياب شديم حاج احمد از ناحيه پا مجروح شده بود و عصا در دست داشت.
وقتی كه خدمت امام رسيديم ايشان با امام ملاقات خصوصی هم داشت برای عرض گزارش.
زمانی كه از خدمت امام برمیگشت ديدم كه برادر احمد عصا در دست ندارد و خيلی سريع و خيلي خوب دارد حركت میكند و اصلاَ احساس ناراحتی نمیكند.
من از ايشان پرسيدم كه عصا را چه كردی؟
گفت زمانی كه خدمت امام بودم امام پرسيدند كه پايت چه شده است گفتم كه مجروح و زخمی هستم. حضرت امام دستی بر زخم پايم كشيدند و فرمودند ان شاءالله اين زخم خوب میشود. من از آن لحظه ديگر احساس درد ندارم و نياز به عصا هم ندارم.🌷🌷🌷
#جاوید_الاثر_احمد_متوسلیان
@jannatolmahdi313
#یادی_از_شهدا
ناشناس آمد و ناشناس رفت
@jannatolmahdi313
🌷🌷🌷 در مراسم چهلم شهادت تیمسار بابایی در میان ازدحام سوگواران، مرد میانسالی با کلاه نمدی و شلوار گشاد که معلوم بود از اطراف اصفهان است بر مزار عباس خاک بر سر می ریخت و به شدت گریه می کرد.
گریه اش دل هر بیننده ای را به درد می آورد. آرام به او نزدیک شدم و با بغضی که در گلو داشتم پرسیدم:
پدر جان این شهید با شما چه نسبتی دارد؟
مرد گفت: من اهل روستای ده زیار هستم
اهالی روستای ما قبل از اینکه شهید بابایی به آنجا بیاید از هر نظر در تگنا بودند. ما نمی دانستیم که او چه کاره است؛ چون همیشه با لباس بسیجی می آمد. او برای ما حمام، مدرسه و حتی غسالخانه ساخت. همیشه هر کس گرفتاری داشت برایش حل می کرد. همه اهالی او را دوست داشتند. هروقت پیدایش می شد همه با شادی می گفتند: اوس عباس آمد.
او یاور بیچاره ها بود تا اینکه مدتی گذشت و پیدایش نشد گویا رفته بود تهران.
روزی آمدم اصفهان، عکس هایش را روی دیوار دیدم. مثل دیوانه ها هر که را می دیدم می گفتم: اودوست من است.
گفتند: پدر جان، می دانی او چه کاره است؟
گفتم: او همیشه به ما کمک می کرد.
گفتند: او تیمسار بابایی فرمانده عملیات نیروی هوایی بود.
گفتم: او همیشه می آمد برای ما کارگری می کرد. دلم از اینکه اوناشناس آمد و ناشناس رفت آتش گرفته بود.🌷🌷🌷
📚 پرواز تا بی نهایت صفحه 266
#شهید_عباس_بابایی
شهادت :عیدقربان
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
╭═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╮
🌸 @jannatolmahdi313 🌸
╰═━═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═━═╯
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
#یادی_از_شهدا
@jannatolmahdi313
جام جهانی داشتیم
وقتي جام جهاني مُد نبود
یک طرفش ما بودیم
طَرفِ دیگهاش همهی جهان...
#کانال_علمی_فرهنگی_مذهبی_سیاسی #اجتماعی_جنت_المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
تشریف بیاورید.
╭═ ❁ 🍃 ๑ 🌷 ๑ 🍃 ❁ ═╮
🌸 @jannatolmahdi313🌸
╰═ ❁ 🍃 ๑ 🌷 ๑ 🍃 ❁ ═╯
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
#یادی_از_شهدا
@jannatolmahdi313
🌷🌷🌷 وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ یک ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ،
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ. ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ. ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ...🌷🌷🌷
📝 خاطره ای زیبا از #شهید_حسین_خرازی
🍀اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🍀
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
#کانال_علمی_فرهنگی_مذهبی_سیاسی #اجتماعی_جنت_المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
تشریف بیاورید.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
@jannatolmahdi313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#یادی_از_شهدا
به این زودی به فرش علاقه پیدا كرده ای!
🌷🌷🌷 در روزهای اول نخست وزیری، آقای رجایی مرا خواست و حكمی به من داد كه طبق آن باید كلیه ی اموال مازاد دولت را شناسایی و از سطح مراكز دولتی جمع آوری می كردم.
با حكمی كه از او داشتم به تك تك وزارتخانه ها می رفتم و اموال مازاد و تشریفاتی را جمع می كردم؛ فقط از وزارت خارجه 7 كامیون فرش خارج كردیم
كلیه این اموال را می فروختیم و به حساب 100 امام – كه مخصوص خانه سازی برای محرومین بود – واریز می كردیم. ایشان حتی به من گفت: لوستر بزرگ وسط مجلس را هم جمع كن و بفروش
اتفاق جالبی كه افتاد این بود كه وقتی به سراغ اطاق آقای وزیر خارجه رفتیم، در اطاق بسته بود. بعد از دو سه بار مراجعه، مسئول دفترش گفت: نمی شود، شما می خواهید فرش اطاق آقای وزیر را هم جمع كنید!
وقتی مطلب را به آقای رجایی گفتم، شخصاً به آقای وزیر تلفن كرد و گفت: آقای وزیر تو تازه آمده ای وزیر شده ای، به این زودی به فرش علاقه پیدا كرده ای! او هم گفت: نه، من وزارتخانه نبودم، بگویید بیایند و جمع كنند. ما هم رفتیم و فرش اطاق وزیر را جمع كردیم و بردیم.🌷🌷🌷
#شهید_محمد_علی_رجایی
@anjomaneravian