1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عشق چیست؟!
با برخورد چشم فردی به فرد دیگر زمین لرزه ای در ناحیه قلب به وجود میاد و دو فرد را میترساند تا در کنار هم جمع بشوند و از خطر دوری کنند و در آغوش امن هم زندگی کنن.
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای غم! نمیدانم روزِ رسیدن، روزیِ گامِ که خواهد بود
اما درین کابوسِ خونآلود
در پیچ و تابِ این شبِ بنبست
بنگر چه جانهای گرامی رفتهاند از دست!
دردیست چون خنجر ،یا خنجری چون درد
این من که در من پیوسته میگرید!
در من کسی آهسته میگرید .
هدایت شده از 𝑨𝒏𝒐𝒕𝒉𝒆𝒓 𝑳𝒐𝒗𝒆
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در راه عشقى ديگر، عشقى ديگر
تمام اشكهايم تا آخرين قطره خرج شدن :")
WORLD TV202030_242539102.mp3
زمان:
حجم:
3M
باران می بارید !
باران آسمان را نمی گویم ! باران چشمانش ...!
چشمانی که روزی مانند معبدی بودند که توسط او پرستش می شدند !
نمی دانست چگونه رفت ! اما زمانی که بخودش آمد فهمید تنها خاطرات و گردنبندی از او باقی مانده !
قصه اش درست مثل اکثر داستان ها کلیشه ای بود !
دستی به روی چشم های رنگ شبش کشید ...
با لبخند اشک هایش را پاک کرد !
به آیینه کوچک اتاق نگاهی انداخت
شخص روبه رویش را نمی شناخت ...این خودش نبود!
این صورت شباهتی به صورتش نداشت !
نگاهش را از تصویر خودش گرفت و به دست هایش داد !
دست هایش را به یاد می آورد ... دست هایی که به بوم سفید رنگی بودند حال شبیه بومی شده بودند که توسط کودکی نامرتب با رنگی به سرخی خون تزیین شده بودند .....
باز هم لبخند زد ! چشم هایش را بست
دوباره به سراغ،خیال دوست این روز هایش رفت
اما نتیجه ایی نگرفت !
چشم هایش را بیشتر بهم فشرد !
اما حقیقت مثل پتکی به صورتش برخورد کرد !
خیال هم نبود !
خیال هم،همسفر او شده بود ! دیگر حتی خیال هم اورا تنها گذاشته بود
تلخ بود ...! تلخ به اندازه زهری که جانش را میگرفت!
نمیدانست چه بکند ..او که بیمار نبود پس این درد چه بود !
چرا تک تک سلول هایش اورا آزار میدادند
چرا اورا وادار به فریاد میکرد
دست هایش را بر روی دهانش گذاشت !
هنوز قرارشان را از یاد نبرده بود !