سادهدلانه گمان میکردم
تو را در پشت سر رها خواهم کرد !
در چمدانی که باز کردم، تو بودی
هر پیراهنی که پوشیدم
عطرِ تو را با خود داشت
و تمام روزنامههای جهان
عکس تو را چاپ کرده بودند!
به تماشای هر نمایشی رفتم
تو را در صندلی کنار خود دیدم!
هر عطری که خریدم،
تو مالک آن شدی!
پس کی؟
بگو کی از حضور تو رها میشوم؟
مسافر همیشه همسفر من!
-نزار قبانی
چه کسی میفهمد
در دلم رازی هست !؟
میسپارم آن را
به خیالِ شب و تنهایی خود ...!
-سهراب سپهری
من تاریخ آن شبی را که از عمق وجودم گریستم.. دقیق به خاطر سپرده ام!
نه برای آن شب، بلکه برای آن صبح.
برای همان صبحی که دیگر زندگی بوی تُ را نمیداد
میتوانم ادعا کنم که عشق من به تو
به هیچ چیزی در دنیا شبیه نیست،
این عشق مخلوطی است از شعر و موسیقی
و خودمان و ما، من و تو ؛
فقط بدان جهت توانسته ایم با این
جذبه یکدیگر را دوست بداریم که
در دنیای به این بزرگی ، تنها دو نفری هستیم
که جز خودمان به هیچکس دیگری شبیه نیستیم.
من گاه به گاه که میبینم چقدر
مثل هم فکر میکنیم و هدف ها و
آرزوهای مان تا چه حد شبیه هم است،
به شگفت در مى آيم ..
- احمد شاملو ؛