Alexander Rybakalexander_rybak_-_europes_skies.mp3
زمان:
حجم:
10.5M
برای اوپال عزیز
@ooOPAL
امیدوارم مورد پسند شما باشه ✨
داستان درباره تمام لحظاتی بود که زمان برای مدتی می ایستاد تا خود را غرق در دنیای چشمانش پیدا کنی. لب هایش تکان میخورد و منظره ی دنیایی را برایت میساخت که طلوع خورشید ، شروع خوشبختی و غروب آن تجربه سرزندگی بی نهایتی بود که آمده از احساسات قلب او بود. ذره ذره خون رگ هایش گرم بود و اماده برای در اغوش گرفتن تن سرد و بیجانت که شاید درک دنیایش آسان تر از قبل باشد. او ، دنیایی دیگر بود…
میز هایِ چوبی این کافه در میانِ شیار هایشان خاطرات زیادی را جای داده اند خاطرانی به جنسِ اولین نوازش نسیم پاییزی ،همانند نخستین رقصِ انگشت هایش میانِ کلاویه ها ،گوش میسپارد و حال سنگفرش های مارسی را به مقصد خیال هایش قدم میزد چرا که در انتهای قدم هایش همان کافه نگاه هایشان در خیابانِ چهل و هشتم لبخند هایشان در انتظار او نشسته بود و کافه دارش بر میانِ هریک از میز هایش از مالکان رهگذرشان مینویسد تا روزی چشم های کسی نوشته هایش را جایی درمیانِ روحش ثبت کند ،نوشته هایی به جنس عطرِ همان قهوه های مارسی؛